فضایی زیبا و رنگین. نور ملایمی هم پراکنده در فضای پیرامون. بین ازدحام و ترافیک شمال شهر تهران، جایی شده دنج و دلنشین. به محض ورود به کتابفروشی راوی، مجتبی جباری روبهروی پیشخوان است. بازیکن خلاق و ناآرام سابق فوتبال که اینجا با خود میگویی چقدر آرام است. همان روزها هم البته میشد فهمید اعتراضهایش نسبت به چیست. به هر حال که وضعیت فوتبال ایران بر هیچکس پوشیده نیست.
جباری اما در همان سالها هم شخصیتی متفاوت بود. چند نفر سراغ دارید که در این عرصه باشد و کتاب بخواند؟ از مثنوی گرفته تا کلیدر، رمانهای مدرن، آثار جامعهشناسی و… او حالا در کتابفروشیاش ایستاده و ما را دعوت میکند به نشستن پشت میزی در انتهای سالن. تا گفتوگو را با ضربآهنگی بیشتاب آغاز کنیم و برویم جلو. ببینیم این چهره مشهور عرصه فوتبال، چرا برای راهاندازی این کتابفروشی اقدام کرده؟ چطور از آن استقبال شده؟ برنامهها و نشستهای «راوی» به چه شکل است؟ خودش چطور مطالعه میکند؟ چقدر میخواند؟ چه کتابهایی؟ و آیا دوست دارد دوباره به فوتبال برگردد؟ آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگوی ما با او درباره تمام اینهاست.
از فضای کتابفروشی شروع کنیم که جذاب و گیراست. تصور ذهنی شما قبل از راهاندازی اینجا هم همین بود؟
اول اینکه محل کتابفروشی مناسب بود و خود ما هم تصور میکردیم با اتفاق جذابی مواجه باشیم. ضمن اینکه دکوراسیون و طراحی فضای کتابفروشی «راوی» کاملا به عهده همسرم بود؛ از طراحی و تهیه قفسههایی که اینجاست تا نورپردازی. از همان ابتدا هم برای تنظیم روشنایی محیط تصمیم گرفتیم با نورپردازی ملایم پیش برویم تا تمرکز بیشتر روی کتابها و عناوینشان باشد. رنگ غالب فضا هم سفید، مشکی و خاکستریست. تصورمان این بود که ترکیب کتابهای رنگارنگ بین قفسههای تیره، متناسب و چشمنواز خواهد شد. پیش از اتمام چیدمان و افتتاح کتابفروشی هم انرژی محیط و افراد بهطور کلی مثبت بود. برای همین از نتیجه کار راضی و خوشحالم. هر بار هم که به اینجا میآییم، حالمان خوب میشود.
البته عدهای بحث سرمایه را مطرح کردهاند اما بدیهیست که درباره راهاندازی یک فضای تازه همیشه بحث سرمایه مطرح نیست. بارها دیده شده فردی هزینه بالایی کرده اما نتیجه رضایتبخش نبوده!
بله، ما در عین سادگی جلو رفتیم. بعضیها تصور میکردند فضایی به اصطلاح لاکچری در انتظارشان است اما وقتی با «راوی» مواجه شدند دیدند در اشتباه بودند! در مجموع ما در «راوی» چیزی در حدود یک چهارم یک کتابفروشی معمول با همین ابعاد و مختصات را هزینه کردهایم. اما دقیقا میدانستیم که چه چیزی میخواهیم. همسرم این دیدگاه را داشت و سرانجام نتیجه به شدت رضایتبخش شد.
چطور به اسم «راوی» رسیدید؟
ببینید، این فضا را از موقوفات دکتر ایرج افشار دریافت کردیم. همین موضوع دقت و حساسیت ما را در انتخاب اسم بالا برد. در ابتدا مجموعهای از نامها به ذهنمان رسید، اما در طول نظرخواهی موافقتها و مخالفتهایی بود. اما وقتی به اسم «کتابسرای راوی» رسیدیم، همنظر بودیم. یکی از دلایلی که این اسم انتخاب شد، این بود که ما اینجا راوی اتفاقات و قصهها هستیم. قرار بود که دقیقا واسطهگری و روایتکردن، رسالت کتابسرای ما باشد. طراحی لوگو با مهدی موسوی، گرافیست خوب مجموعه بود. در اتودهای ابتدایی هم رضایت گروه جلب شد. ضمن اینکه واژهای شده بود که هیچ پیوستگی نداشت و صرفا با کنار هم قرار گرفتن حروف به هارمونی رسیده بود. بازخوردهای مثبتی هم از این طراحی و انتخاب نام داشتیم.
در واقع «گروه» بودن مجموعه شما بیش از هر عاملی به چشم میآید. این اتفاق چطور رقم خورد؟
ما میتوانستیم به اشکال دیگری این اتفاق را پیش ببریم اما دوست داشتیم حرفه کتابفروشی به خوبی پیش برود و برای این هدف از نظرات ناشران مجرب و خوشنامی مثل نشر «بیدگل» بهره بردیم؛ به مدیریت عماد شاطریان. این همکاری باعث شد تا در چینش و گزینش کتابها بهترین انتخابها را داشته باشیم.
چرا کتابفروشی؟
ببینید، من فکر میکنم مردم چه اهل مطالعه باشند و چه نه، همچنان به وقت گذراندن در فضای کتابفروشی علاقهمندند. درباره علاقه و دلایل خودم، خب ما با دوستان بسیار خوبی رفتوآمد داشتیم، از کتابفروشان تا ناشران و نویسندگان. بعد از کرونا ببیشتر دوست داشتیم با این فضا ارتباط بگیریم، گپ و گفتوگوهایی داشته باشیم و آنجا به اين نتيجه رسیدیم که چه جایی بهتر از کتابفروشی؟ به ویژه هنگامی که از طریق دوست عزیزی این فضا و موقعیت به ما پیشنهاد شد، احساس کردیم بسیار مناسب است. موقوفات افشار هم کاملا وقف زبان فارسی است و در درجه اول برای ما باعث افتخار است که میتوانیم با آنها کار کنیم. خدا را شکر شاهد بازخوردهای بسیار خوبی هم تا به اینجا بودیم. اما واقعا استقبالی خارج از تصور ما بود. انتظار نداشتیم مردم از راهاندازی کتابفروشی توسط یک فوتبالیست تا این اندازه شوکه شوند! شاید به این خاطر که خودمان مدت زیادی درگیر این ماجرا بودیم. اما واقعا اقدام عجیب و غریبی نبود.
همچنان هم یادداشتها و گزارشهایی درباره کتابفروشی شما نوشته میشود…
بله. تا حدی که اصلا از یک جایی به بعد، شبیه مسئولیت شد. کسانی بودند که از شهرستان خودشان را به «راوی» میرساندند یا کودکان کمسن و سالی که درباره فهرستکتابهای محبوبش گپ میزنند. در ادامه آدمهای ارزشمند و درجه یکی هم افتخار دادند و در افتتاح «راوی» ما را همراهی کردند. این لطفها در نهایت ما را برای مراقبت حساستر کرد.
گفتید اتفاق عجیبی نبوده اما اجازه بدهید با نظر شما مخالفت کنیم و بگوییم اتفاق عجیبی بود! چون میزان مطالعه فوتبالیستها پایین است و برای همین هم راهاندازی کتابفروشی از طرف شما تعجببرانگیز بود. بااینکه کاملا از سابقه و علاقه شما به فرهنگ و کتابخوانی مطلعایم، اما به هر حال راهاندازی کتابفروشی از سوی فوتبالیستها همچنان معمول نیست!
حقیقت این است که من همیشه حامی فوتبالیستها هستم. اصولا جامعه آنچنان چیزی به این قشر نمیدهد که بخواهد منتظر بازگرداندنش هم باشد. با توجه به محیط و اشخاصی که فوتبالیستها در دوران بازی با آنها مواجه میشوند، نباید انتظار بیش از حدی از آنها داشت. البته میزان درگیری من با کتاب، از خوششانسیام بود و امیدوارم که باعث تشویق بقیه هم باشد.
واکنش اطرافیان شما از همان سالها نسبت به علایق ادبی شما چه بود؟
هر از چندگاهی این موقعیت رخ میداد که درباره این اتفاق بپرسند. علاقه زیاد من به شعر باعث شد در زمانی که همچنان بازی میکردم مثنوی بخوانم. و خب بله؛ در این بین درباره آثاری که میخواندم سوالاتی میکردند.
روز افتتاح «راوی» هم تصاویر مختلفی از کتابفروشیتان منتشر شد؛ حضور مهمانهای مختلف و ویژهای که بیش از بازگشایی کتابفروشی خبرساز شدند. فکر میکنید چرا در «راوی» چنین قابهای بینظیری ثبت شد؟ مثلا حضور استاد شفیعی کدکنی که به همت موقوفات دکتر افشار صورت گرفت.
بله، حضور ایشان اتفاق خیلی خوبی بود. در واقع پوشش خبری گستردهای صورت گرفت و حجم اتفاقات هم بالا بود. به قدری در آن روزها درخواست برای مصاحبه بود که احساس کردم دیگر حرف تازهای ندارم. برای همین مدتی دیگر گفتوگو نکردم. بعد از آن هم تلاش کردیم کتابفروشی از برندها و نامها فاصله بگیرد. در این فاصله با چند مجله خوب کار کردیم که مهمانهای بسیار خوبی را به همراه داشتند. به نسبت محیطی که در اختیار داریم تلاش کردیم میزبان خوبی باشیم.
در زمان افتتاحیه استقبال بسیار زیاد بود تا جایی که نگران تهویه هوا بودیم و در نشست بعدی، جمعیت زیادی را به حیاط کتابفروشی راهنمایی کردیم تا از طریق صفحه نمایش نصبشده در حیاط، شاهد ادامه ماجرا باشند. مجموع این اتفاقات باعث شد احساس کنیم مسیری که پیش گرفتهایم درست است. درخواستها برای برگزاری نشستهای مختلف هم صورت گرفت. تعداد درخواستها به قدری بالا رفت که نتوانستیم تمام آنها را قبول کنیم و همچنان این روزها در حال برنامهریزی و برگزاری نشستها هستیم.
نشستهای کتابخوانی در «راوی» از الگوی خاصی پیروی میکنند؟
موضوع این است که در کنار کتاب، باید برای زیبایی فضا هم تلاش کرد. همین که افراد وقتی به اینجا میآیند از فضا عکاسی میکنند، باعث خوشحالی ماست. اما خب بسته به اینکه موضوع نشستها چیست، شروع به برنامهریزی و طراحی میکنیم. طراحی کارت پستال برای مهمانان بیشتر به این خاطر است که مردم از «راوی» و آن اتفاق یادگاری داشته باشند. از آن جایی که در این شغل تازهکار هستیم، طبیعی است که برنامه به برنامه بهتر شویم.
این روزها بازار کتاب چه احوالی دارد؟ مردم همچنان استقبال میکنند؟
خوب. تجربه نشان داد که اتفاقا حتی در روزهای ابتدایی که بخش تحریر در کتابفروشی ما راهاندازی نشده بود_ و بعدا به من گفته شد این بخش باید اضافه شود چون درآمد بیشتری دارد_ همچنان مردم با آگاهی و مطالعه قبلی به دنبال کتابهای خوب میآمدند. من اگر میدانستم که قرار است چنین استقبالی بشود، فضاهای بیشتری را در نظر میگرفتم.
جالب است. چون معمولاً در ابتدای این دست از فعالیتها، حرارت و استقبال بالاست اما بهتدریج افت میکند. اما اینکه همچنان رضایت دارید جای خوشحالیست.
بله خوب است اما انتظار ما این است که بیشتر شود و اتفاقا برای آن در حال برنامهریزی هستیم. اصلا خود مردم علاقه دارند آگاهی بیشتری کسب کنند. در حال حاضر فکر میکنم وارد فضای تعاملی شدهایم؛ به مردم درباره این حوزه راهنمایی و مشاوره میدهیم و با هم در گفتوگو هستیم.
مطالعات خودتان چطور است؟ معیار خاصی در مطالعه دارید؟ طیف خاصی از کتابها را دنبال میکنید؟
اتقافا این روزها با بچهها درباره این حرف میزدیم که کتاب به شما این آزادی عمل را میدهد تا به هر میزان که میخواهید از آن برداشت کنید. در مباحث دانشگاهی به شما گفته میشود که الزاما فلان درس را با مباحث مربوطه بخوانید تا نمره لازم را کسب کنید. اما در این فضا انتخاب با شماست که چه چیزی بخوانید و با بقیه درباره کتاب گفتوگو کنید. مسیر مطالعه من اما گاهی به واسطه انتخابهای همسرم تغییر میکند. خب او بسیار بیشتر از من مطالعه میکند و کاملا باکیفیتتر.
این سوال را به خاطر این پرسیدیم که یک جا اشاره به مطالعه مثنوی کردید اما جای دیگر خوانده بودم که مثلا در حال مطالعه رمان «باشگاه مشتزنی» بودید. حتی خاطرم هست بابت خواندن کتاب «باشگاه مشتزنی» جریمه شدید! درست است؟
بله. زمانی که در قطر بازی میکردم همچنان به کتابخوانی علاقه داشتم و مشغول خواندن کتاب باشگاه مشتزنی بودم. البته فیلمی هم که بر اساس این رمان ساخته شده، درخشان است اما فکر میکنم کتاب بهدرستی کار خودش را کرده.
رمان به اندازه فیلم قدرتمند و جذاب است…
بله، ماجرای آن جریمه هم برمیگشت به اواسط جلسه فنی که همگی مشغول تماشای فیلمهای بازی بودند. احساس کردم خستهکننده شده و دور از دید مربی شروع به خواندن کتاب کردم. بازی ما هم در مقابل تیمی ضعیف بود که باید میبردیم و من هم یک پنالتی خراب کرده بودم. بازیکنان بعد از بازی به مربی گفته بودند جباری کتاب میخواند و اصلا حواسش به آنالیز نبوده. همین اتفاق باعث شد تا باشگاه جریمه سنگینی برایم در نظر بگیرد.
وقتی اینجا در کتابفروشی «راوی» قدم میزنید، برای مطالعه اینهمه کتاب وسوسه نمیشوید؟
بسیار زیاد. بارها اتفاق افتاده کتابی را برداشتهام و خواندهام تا همانجایی که جلو رفتهام نشانهگذار هم گذاشتهام اما بعد فاصله کوتاهی رفتهام و برگشتهام و دیدهام خبری از کتابی که میخواندم نیست!
چرا؟
بچهها جابهجایش میکنند تا با کتابهای نو اشتباه گرفته نشود. البته مطالعهام به شکلی که خودم انتظار دارم نیست اما هر حوزهای را که شروع میکنی متوجه میشوی چقدر مفید است و میتواند برای آدم قابل استفاده باشد.
آخرین کتابی که مطالعه کردید؟
این روزها درگیر نسخه صوتی «کلیدر» هستم. به شدت جذاب و گیراست. به نظرم اگر خواننده همراهی و صبوری کند، بهشدت میتواند با آن ارتباط برقرار کند. در واقع باید اجازه بدهد قصه شکل بگیرد و بعد میبیند که چقدر بینظیر است. در کنار این کتاب، فعلا به دلیل درگیری با برنامههای آینده، روی مطالعه کتابهای حوزه جامعهشناسی متمرکز هستم. تعدادی نمایشنامه هم البته خواندهام.
گذشته شما که مرور میشود میبینیم، مسیر یکنواختی نبوده. از دیپلم ریاضی فیزیک تا حضور در باشگاه استقلال و لژیونری و امروز هم مشغول در کتابسرای راوی! در تمام این مدت چه اتفاقی اجازه نداد نظم و مطالعه همیشگی از روزمره شما کنار برود یا حتی کمرنگ شود؟
دلیل اول این اتفاق، همسرم است. او همیشه در هر موضوعی به من مشورتهای بسیار خوبی میدهد، نگاه خوبی دارد، همینطور پیگیری جدی درباره اخبار. همراه من برای دیدن تئاترهای مختلف و خواندن کتابهای تازه اوست. همسرم به دلیل علاقه بسیاری که به این حوزه داشت از سالها پیش در کلاسهای فیلمنامهنویسی کارگردانهای بزرگی مثل ناصر تقوایی، اصغر فرهادی و شهرام مکری حضور داشت.
رشته همسرتان با همین حوزه ارتباط دارد؟
نه. صنایع خوانده اما پیگیریها و علایقش همیشه بدون چشمداشت مالی بوده؛ حتی زمانی که برنامه نقد فیلم در کار باشد برنامههایش را منطبق با آن تغییر میدهد. بعد وقتی برمیگردد همچنان با اشتیاق از فیلم و نقد آن میگوید. شوق و جدیت او مرا هم درگیر و همراه میکند.
پس علاقه شما به حضور و سرمایهگذاری در سینما به این خاطر بود؟
البته درباره سینما فرد اشتباهی را انتخاب کردم و به همین خاطر حتی با پیشنهادهایی که بعد از آن به من داده شد، مخالفت کردم.
اعتمادتان به خاطر همکاری با چنین کارگردانی خدشهدار شد؟
دقیقا. متاسف شدم که با آدمی که چنین دیدگاهی دارد، همکاری کردم. البته حسرت سرمایهگذاری را نمیخورم. به هر حال ضرر همیشه هست اما ناراحتم با فردی با آن نگاه کار کردم. البته در سینما، اتفاقات و آشناییهای شیرینی هم رخ میدهد اما تجربه من اینطور نبود.
پس بعید است در هر نقشی دوباره به این فضا و حضور در سینما برگردید؟
نمیدانم، فکر میکنم برای تصمیم قطعی گرفتن هنوز زود باشد. اینقدر فعالیتهای دیگری هست که همچنان میتواند دغدغه من باشد که سرمایهگذاری و سینما هنوز برایم اینطور نیست.
ادامه مسیر فوتبالی شما چطور پیش خواهد رفت؟
اول اینکه بازی و مربیگری دو اتفاق جدا از هم هستند و کسب نتایج خوب در هرکدام از آنها ضامن موفقیت در آن یکی نیست. بهویژه در ایران که از قواعد فوتبالی سایر دنیا جداست. مثلا ممکن است همگی معتقد باشند تو بازیکن خوبی هستی اما مسیر مربیگریات و تلاشهایت در این زمینه به چشم نیاید. مجموع فاکتورهایی مثل، پول، امکانات و نظیر آن در مجموع به موفقیت و خروجی بهتر کمک میکند. به علاوه برخی اتفاقات در اختیار تو نیست؛ هر چقدر هم که زمان گذاشته باشی و زحمت بکشی، باز هم چیزهایی هست که برنامهریزی در این زمینه را در ایران غیرممکن میکند و از عهده فرد خارج است.
حیف است فرد بامطالعه و توانایی مثل شما، در این مسیر قدم نگذارد…
ببینید، به هر حال اینجا ایران است و کمتر پیش میآید کسی بیاید و بگوید چون بازیساز خوبی بودی، پیگیری و مطالعه میکنی، بیا و فلان سمت را قبول کن! چراکه مدتهاست به شیوه دیگری مدیریت کردهاند و چه بسا برخی از پایه با شیوههای نوین موافق نباشند. مسیر را طوری میچینند که اصلا به مطالعه و تجربه نیازی نباشد. این روزها در ایران فوتبال را بازی نمیکنند؛ آن را حرف میزنند! از مصاحبهها و بیانیههای مختلف تا نتایج گوناگون در لیگ امروزمان. روش برخی شده همین اتفاق که به عنوان مدیر از بازیکن حمایت نکنند یا هر چیز دیگری.
وقتی بحث فوتبال میشود، انگار دوباره برمیگردید به همان روزها، همان هشت شاکی که از شما به خاطر داریم…
(خنده) زمانی که بعد از چند سال به کلاسهای مربیگری رفتم آنجا مطمئن شدم که اتمسفر حال حاضر همچنان مرا به هم میریزد. من همانم که وقتی بیرون از این فضا گپ میزنم، همه از آرامشم متعجب میشوند. حس میکنم باید از بازیکنان همچنان حمایت و پشتیبانی کنم و این موضوع سر منافع شخصی نیست. با تمام اینها هنوز نمیدانی چاره چیست! انگار که تفکری برای اصلاح نیست و قرار نیست به این زودیها هم تغییری رخ بدهد.
ممکن است روزی در قفسههای راوی، کتاب زندگی خودتان را ببینیم؟
یعنی خودم آن را بنویسم؟ نمیدانم. شاید تجربیات و خاطراتم را در قالب یک کتاب بگنجانم؛ مخصوصا که این روزها برای نوشتن در یک سبک خاص تمرین میکنم. فکر میکنم شاید روزی بتوانم این کار را انجام دهم.
کلا در حوزه فوتبال هم کتاب میخوانید؟
در این حوزه خاطرات مربیان مختلف را که به شکل کتاب منتشر شده، بسیار دوست دارم و همچنان برایم جذاب است. هر اتفاقی که تجربه دیدنش را از دست دادهای، با خواندن چند سطر تصور میکنی؛ اینکه با ادبیاتی خوب، زاویه نویسنده و توصیفات دقیق و پرجزئیاتش احساس نمیکنی چیزی از قلم افتاده است.
در ادامه مسیر، به ناشر شدن هم فکر میکنید؟
راستش فعلا 3 ماه است که «راوی» راهاندازی شده است. اما من همیشه خودم تلاش میکنم و مدام ایده میدهم. هر چیزی را که با این اهداف دنبال شود هم بررسی میکنیم.
در طول روز چقدر به «راوی» سر میزنید؟
زمان ثابتی ندارد اما از آنجا که هدف اصلی ما از راهاندازی «راوی» محلی برای گفتوگو و تعامل است، گاهی حتی تمام ساعت کاری را درگیر «کتابسرای راوی» بودهام.
اگر تاریخ بخواهد سالها بعد «مجتبی جباری» را به خاطر بیاورد دوست دارید چه چیزی از شما در ذهن آدمها باشد؟
راستش تفاوتی ندارد که بازیکن باشم یا علاقهمند و فعال فرهنگی. انسانیت برایم مهمتر است.