هانیه شریعتی
هانیه شریعتی
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

جنگل پرتقال؛ بازگشت به گذشته‌ای عبورناپذیر

جنگل پرتقال
جنگل پرتقال


یکی دیگر از فیلم اولی‌های جشنواره چهل و یکم فیلم فجر، آرمان خوانساریان است که با فیلم جنگل پرتقال در این جشنواره حاضر شده است. رسول صدرعاملی که سال ۹۸ با تهیه‌کنندگی فیلم شنای پروانه از فیلمسازی محمد کارت به عنوان فیلم اولی حمایت کرد حالا با آرمان خوانساریان و تهیه فیلم اولش در این جشنواره حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.

جنگل پرتقال داستان معلمی است که پس از فارغ‌التحصیلی در رشته نمایشنامه‌نویسی و مدت‌ها بیکار بودن، حالا به ناچار مشغول به تدریس در مدرسه‌ای شده است که با تهدید مدیر و برای گرفتن مدرک تحصیلی، مجبور به بازگشت به شهر محل تحصیل خود یعنی تنکابن است و درست از همین جاست که ماجرا شروع می‌شود.

آرمان خوانساریان پیش از این نیز با ساخت فیلم کوتاه سایه فیل نشان داده بود که در فیلم‌هایش به دنبال چیزی فراتر از روایت یک قصه و تنها سرگرم کردن مخاطب خویش است و در عمق آنچه می‌گوید دغدغه‌ی آلام روحی است که در عصر امروز گریبانگیر بی‌شمار انسان است.

اولین فیلم بلند خوانساریان دور از هیاهوی پایتخت و در شمال کشور فیلمبرداری شده است که همین انتخاب بر درام داستان و جذابیت‌های بصری کار افزوده است.

داستان جنگل پرتقال بر گِرد شخصیتی زخم‌خورده از زندگی می‌چرخد که درست مانند هزاران هزار انسان دیگر، در جایگاه درستی که باید باشد نیست و همین نکته سبب شده است که با خود و دیگران در صلح نباشد.

دغدغه اصلی نویسنده در محتوای فیلم، سرنوشت تحصیل‌کردگان رشته تئاتر در کشور است که بیشتر آنان موفق به اشتغال در تخصص خود نشده و برای تأمین معیشت روی به کارهای دیگر می‌آورند. خوانساریان در اثرش به زیبایی توانسته است هم به معضلی اجتماعی بپردازد و هم در خرده روایت‌ها به رذیله اخلاقی‌ای ( قضاوت عجولانه) اشاره کند که گرچه کوچک به نظر می‌رسد اما، حال و آینده‌ بسیار زندگی‌ها را در خفا سوزانده است.

از دیگر نکات مثبت فیلمنامه پرداخت درست و اصولی شخصیت اصلی قصه (سهراب بهاریان) است که در مواجهه با چالش و اتفاقات داستان آرام‌آرام شروع به تغییر کرده به طوری که در پایان فیلم دیگر شبیه شخصیت ابتدایی داستان نیست و این تغییر کاملا باورپذیر است. همچنین تغییر در ظاهر سهراب مطابق با تغییر درونی‌ او پیش می‌رود.

سهراب در نیمه اول فیلم و قبل از مواجهه عاطفی‌اش با مریم، ظاهری آراسته دارد و در ابتدا متوجه نقص موهایش نمی‌شویم. در سکانس قدم زدن سهراب با مریم که دقیقا در نیمه دوم فیلم قرار گرفته است اما، متوجه می‌شویم که او پودر پرپشت‌کننده به موهایش می‌زند، درست زمانی که آغاز تغییر و تحول شخصیت در فیلمنامه است.

چندی بعد زمانی که او برای بار دوم به دانشگاهش می‌رود و متوجه اشتباهاتش در گذشته شده و فهمیده چقدر شخصیتش دچار نقص‌ها و عقده‌های جدیست، دیگر به کچل بودنش اعتنایی نمی‌کند و ماده به موهایش نمی‌زند و در مرحله سوم زمانی که سهراب با خودش مواجه می‌شود و می‌خواهد همه چیز را جبران کند، موهایش را تیغ می‌زند (همانطور که مریم در چند سکانس قبل از او خواسته بود)

این تغییر آرام و منطقی در ظاهر، بسیار درست و منطبق بر تغییر شخصیت در فیلمنامه است و کارگردان به زیبایی و همانطور که اتفاقات درام و فیلمش را در درون آن‌ها دنبال می‌کند، ما به ازای سینمایی و تصویری‌اش را در ظاهر به مخاطب نشان می‌دهد.

جنگل پرتقال در فرم نیز، مانند خودِ فیلم بی‌ادعاست. کارگردانیِ فیلم آن‌چنان ساده و در عین حال درست است که مخاطب نیز احساس نمی‌کند با چه اثر عمیقی روبروست. در کارگردانی بیشتر از آن‌که مبتنی بر دکوپاژ پیچیده و عجیب و غریب باشد، کارگردان میزانسن محور جلو رفته و همچون آثار قبلی خود در فیلم کوتاه، با چند زاویه درست و محدود و کات‌های معدود اما به جا ما را به شخصیت‌های فیلم نزدیک‌تر می‌کند.

برای مثال در سکانس اول، در کلاس اکثراً یک نمای لانگ از معلم می‌بینیم و تنها زمانی که معلم نسبت به رفتار دانش آموزانش می‌خواهد واکنش نشان دهد، با یک کات روی محور به کلوزآپ او، به شخصیت او نزدیک‌تر شده و متوجه تغییری در رفتار او می‌شویم.

همین تکنیک کارگردانی در سکانس خانه مریم نیز تکرار می‌شود. زمانی که سیامک و مریم کنار دستگاه گرامافون قرار گرفته و در نزدیک‌ترین حالت ممکن به یک‌دیگر قرار می‌گیرند و قرار است مریم در رفتارش دچار تغییر شود و طغیان کند، با یک کات روی محور از توشات به یک کلوز از مریم نزدیک می‌شویم و احساس عجیبی در نگاه او می‌بینیم.

در حقیقت کارگردان زمانی از کات روی محور استفاده می‌کند که قرار است یک تغییر در شخصیت اتفاق بیفتد و در روند فیلمنامه با یک‌منحنی مواجه شویم. این تکنیک آنقدر در ابتدای فیلم ساده و دم دستی به نظر می‌رسد که خیال می‌کنیم چقدر کارگردان آماتور است و انگار واقعا فیلم اولی‌ست، اما هر چه پیش می‌رود متوجه عمق نگاه او و درست بودن کارگردانی‌اش در عین سادگی‌اش می‌شویم.

پایان بندی فیلم نیز به شدت درست و‌ کاملاً استعاری است. رفتن سهراب از یک‌ جاده زیبا و پیچ درپیچ، خبر از سفر درونی او می‌دهد، سفری که او مدیون مریم و جنگل پرتقالش است و باعث شد او را با خود واقعی‌اش مواجه کند و کاری کند تا سهراب درصد اصلاح خود و جبران گذشته خود برآید و شروع به سفری تازه کند، در حقیقت رفتن سهراب در این جاده خبر از سفر درونی‌اش به ما می‌دهد.

جنگل پرتقالفیلم سینماییجشنواره فیلم فجرهانیه شریعتینقد فیلم
نویسنده/عکاس/ژورنالیست/علاقمند به سینما و نقد فیلم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید