صادق هدایت (زادهٔ بیست و هشت بهمن ۱۲۸۱ - درگذشتهٔ ۱۹ فروردین ۱۳۳۰) داستاننویس، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. او را همراهِ محمدعلی جمالزاده و بزرگ علوی و صادق چوبک یکی از پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند
هدایت کتابی را در توصیف و تشریح رباعیات خیام به رشته تحریر دراورده به نام «ترانه های خیام»
بخش هایی از این کتاب در این پست گرداوری شده:
ميگويند: (خيام به اقتضای سن، چندين بار افكار و عقايدش عوض شده، در ابتدا لاابالی و شرابخوار و كافر و مرتد بوده و آخر عمر سعادت رفيق او شده راهي بسوی خد ا پيدا كرده و شبی مهتابی مشغول باده گساری بوده؛ ناگاه باد تندی وزيدن می گيرد و كوزه شراب روی زمين می افتد و می شكند آن وقت خيام برآشفته بخدا می گوید:
ابريق می مرا شكستی ربی،
برمن در عيش را به بستی ربی؛
من می خورم و تو می كنی بد مستی،
خاكم به دهن مگرتو مستی ربی؟
خدا او را غضب می كند، فوراً صورت خيام سياه ميشود و خيام دوباره ميگويد:
ناكرده گناه در جهان كيست؟ بگو،
آنكس كه گنه نكرده چون زيست؟ بگو؛
من بد كنم و تو بد مكافات دهی!
پس فرق ميان من و تو چيست؟ بگو
خدا هم او را می بخشد و رويش درخشيدن می گيرد، و قلبش روشن می شود .
بعد می گويد: «خدايا مرا بسوی خودت بخوان !» آن وقت مرغ روح از بدنش پرواز می کند.
اين حكايت معجزه آسای مضحک بدتر از فحش های نجم الدين رازی به مقام خيام توهين می كند، و افسانه بچه گانه ای است كه از روی ناشيگری بهم بافته اند . آيا می توانيم بگوئيم گوينده آن چهارده رباعی محكم فلسفی كه با هزار زخم زبان و نيش خندهای تمسخر آميزش دنيا و مافی هايش را دست انداخته، در آخر عمر اشک می ريزد و از همان خدایی كه محكوم كرده به زبان لغات آخوندی استغاثه می طلبد؟ شايد يک نفر از پيروان و دوستان شاعر براي نگهداری اين گنج گرانبها، اين حكايت را ساخته تا اگر كسی به رباعيات تند او بربخورد بنظر عفو و بخشايش بگوينده آن نگاه كند و برايش آمرزش بخواهد.
براي خيام ماورا ماده چيزی نيست . دنيا در اثر اجتماع ذرات بوجود آمده كه بر حسب اتفاق كار می كنند . اين جريان دائمی و ابدی است، و ذرات پی در پی در اشكال و انواع داخل می شوند و روی می گردانند . از اين رو انسان هيچ بيم و اميدی ندارد و در نتيجه تركيب ذرات و چهار عنصر و تأثير هفت كوكب بوجود آمده و روح او مانند كالبد مادی است و پس از مرگ نمی ماند.
بازآمدنت نيست، چو رفتی رفتی.» «
«چون عاقبتت كار جهان «نيستي» است. »
«هر لاله پژمرده نخواهد بشكفت.»
اما خيام به همين اكتفا نمی كند و ذرات بدن را تا آخرين مرحله دنبال می نمايد و بازگشت آنها را شرح می دهد . در موضوع بقای روح معتقد به گردش و استحاله ذرات بدن پس از مرگ می شود . زيرا آنچه محسوس است و به تميز درمی آيد اين است كه ذرات بدن در اجسام ديگر دوباره زندگی و يا جريان پيد می كنند. ولی روح مستقلی كه بعد از مرگ زندگی جداگانه داشته باشد نيست . اگر خوشبخت باشيم، ذرات تن ما خم باده می شوند و پيوسته مست خواهند بود، و زندگی مرموزی را تعقيب می كنند . همين فلسفه ذرات سرچشمه درد و افكار غم انگيز خيام می شود . در گل كوزه، در سبزه، در گل لاله، در معشوقه ای كه با حركات موزون به آهنگ چنگ می رقصد، در مجالس تفريح و در همه جا ذرات بی ثبات و جريان سخت و بی اعتنای طبيعت جلوی او است . در كوزه شراب ذرات تن مه رويان را می بيند كه خاک شده اند، ولی زندگی غريب ديگری را دارند . زيرا در آن ها روح لطيف باده در غليان است مقصود از زندگی کیف و لذت است. تا می توانیم باید غم و غصه را از خودمان دور بکنیم، معلوم را به مجهول نفروشیم و نقد را فدایِ نسیه نکنیم. انتقامِ خودمان را از زندگی بستانیم پیش از آن که در چنگالِ او خُرد بشویم
«بِرُبای نَصیبِ خویش کَت بِرُبایند»
همین دم را که زندهایم، این دم گذرنده که به یک چشم به هم زدن در گذشته فرومیرود، همین دم را دریابیم و خوش باشیم. این دم که رفت دیگر چیزی در دست ما نمیماند، ولی اگر بدانیم که دم را چگونه بگذرانیم!
فلسفه خيام هيچ وقت تازگی خود را از دست نخواهد داد چون اين ترانه های در ظاهر كوچک ولی پر مغز تمام مسائل مهم و تاريک فلسفی را كه در ادوار مختلف انسان را سرگردان كرده و افكاری را كه جبرا به او تحميل شده و اسراری را كه برايش لاينحل مانده مطرح می كند.)
هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد و چند روز بعد در قطعهٔ ۸۵ گورستان پر-لاشز به خاک سپرده شد.
بیست و هشتم بهمن ماه هزار و چهارصد