شروع خوبی برای فیلمهای سال ۱۴۰۳ نبود. برای امسال فیلمها و کتابهای خوب بیشتر را در برنامه ام قرار داده ام. اوپنهایمر اما شروع خوبی برای عید نیست. هیچ دیدی از اینکه فیلم درباره چیست نداشتم چه برسد لاپوشانی یک جنایت. از لحظهای که فهمیدم ماجرا چیست ساداکو و هزار درنای کاغذی در ذهنم پرواز میکرد.
هیروشیما.... و ناکازاکی. ناکازاکی را طوری اضافه کرد انگاز افتخار است اما در فیلم میخواست نشان بدهد چقدر تحت تاثیر آن بمب است. ترومن گفت دستان تو به خون آلوده نیست، من این کار را انجام دادم اما چطور کسی که میگوید اکنون من خود مرگ شده ام، نمی داند که بمب او چه بر سر جهان میآورد.
اوپنهایمر تصویر زیبای شیطانی یک فاجعه است. لعنتی که بر زبانتان جاری میشود و تحسینی که از ذهنتان رد میشود.
اعصاب من را خرد کرد و احتمالا خیلیها محو ساخت خوش فیلم میشوند که فراموش میکنند اعصابشان خرد شده است.
آن قدر که از هولوکاست شنیده ایم از هیروشیما و ناکازاکی شنیده ایم؟ آن قدر که از یهودیان ستم دیده شنیده ایم از غزه شنیده ایم.
یک سایکوز آنتی سوشال بمب اتمی می سازد و جهان پیش پایش می ایستد. او فرعون میشود چون خودش را مرگ می داند و ته تمام تلاشش این میشود که نگذارد فرعونی بعد از خودش بر این زمین بنشیند یعنی تلاش برای جلوگیری از ساخت سلاحهای اتمی دیگر.
ذهن منسجمی ندارم چون هنوز در هیجان فیلم هستم. دلم میخواهد داد بزنم و بگویم لعنت به همه تون.