کار سختی است خدایی. بخش اعظم یادگیری تو خودآموز است حالا یا خدا تومن میدهی به این کارگاه و آن استاد یا هی میخوانی و میخوانی و میخوانی بلکه از توی کتابها پروتکل درمانی ات را بسازی.
چون سخت سری از توی سرها در میآوری، چون خیلی خرج کرده ای تا به آنجا برسی. چون کم اگر بگیری لول کارت نشان داده نمیشود، چون هزاران دلیل میتوانی بیاوری که پول زیاد بگیری و مردم هم پول زیاد میدهند، تسکین محنت دیگرانی و خرمی چون اگر از گردنه رد شوی، چون اگر راست دماغت را بگیری و مسیر را درست بروی نونت میرود در روغن. اوایل روغن یک استاد کلینیک دار و بعدتر انشاالله خودت.
مگر بد است؟
مگر گناه کردی؟
داری مزد تلاشت را میخوری. نوشجانت. فقط انقدر فاز تسکین محنت خاطر دیگران برندارید که پروین به حق منظورش ما روانشناسان نبوده ایم. روانشناس مال دنیای محنتدیدگان نیست. که محنت دیدگان امروز، ندارند دو هفتهای حتی ماهی ۵۰۰ به بالا خرج روانشناس کنند. هشتی که گروی ۹ است سال بعد گروی ۱۰ است و بعدتر گروی ۱۱. نه که نرخش قبل از عید ۴۰۰ باشد، بعد از عید ۶۰۰ و ککش نگزد چون مزد زحمت میگیرد و بالاخره او هم زندگی دارد.
بد مینویسم؟ میدانم.
چون سخت است هم نام جماعتی باشی و بخواهی از درد حرف بزنی. سخت است بخواهی بگویی اینکه زیادش میکنی پول تو است و حقت ، شاید کمی ناحق باشد در روزگاری که همه فریاد میزنند برو برو برو پیش روانشناس. آدمها نمی توانند بروند و با خود میگویند: بدبخت ما که کلید بختمان در دستان روانشناس است و پول نداریم کلید را بگیریم و بدبختتر میشویم و...
تقصیر تو نیست. نمیشود در این جماعت باشی و جور دیگری باشی. استثناهایی وجود دارند اما کارت نمیگیرد و اینها که میگویم همه از درد است بلکه درمانی پیدا شود.
شاید کسی فکری کند. شاید واقعا بشود کاری کرد که بیهوده هندوانه تسکین درد دهنده بودن زیر بغلمان نگذاریم.
ما مسکن هستیم اما مسکنهایی گران. گاه بی تاثیر گاه تشدید کننده درد، گاه دارو نما.
فاز مقایسه بر ندار با هزینهٔ گزاف خدمات دیگر. کسی که نداشته باشد برای هیچ کدام پول ندارد. با این تفاوت که هر روز کسی بیخ گوش افسردهگونش نمیگوید: برو از آن خدمت استفاده کن.