ژانر: خانواده و ازدواج، روانشناسی عمومی، مجموعه کتابهای مدرسه زندگی
ترجمه پیشنهادی: نشر ۳۶۰ درجه، سارا امینی / نشر رخداد کویر، الناز عظیمی
تصور ما آدمها از عشق، یه رابطه سرشار از شادی و حال خوبه که در اون هیچ مشکلی وجود نداره و همهچیز در ایدهآلترین حالت ممکن قرار گرفته. آلن دو باتن در این کتاب سعی داره به ما توضیح بده که اکثر روابط عاشقانه این تعریف رو پس میزنن و به یه نگاه واقعبینانه به عشق و عاشقی نیاز داریم.
این کتاب به برخی از اشتباهات ما در روابطمون اشاره میکنه:
دلایل ناراحتی یا عصبانیتمون رو به شریک زندگیمون توضیح نمیدیم و حرف نمیزنیم.
ما قبل از ازدواج نمیدونیم که چقدر میتونیم خشم یا ناراحتیمون رو کنترل کنیم چون مجبور نبودیم در تصمیمات مهم زندگیمون با کس دیگهای مشورت کنیم یا به خاطر اون تغییراتی در زندگی روی نظممون ایجاد کنیم. برای همین هم خودمون رو فوقالعاده و بینظیر تصور میکنیم و بعد از بروز مشکل در رابطه، ایراد رو فقط از طرف مقابلمون میدونیم و احتمال اشتباه از طرف خودمون رو نادیده میگیریم.
چیزی که ما نمیدونیم یا اگر هم میدونیم فراموشش میکنیم اینه که هرچی به لحاظ عاطفی به کسی نزدیکتر باشیم، بیشتر نسبت بهش جبهه میگیریم و بدخلقی میکنیم. باید بدونیم که همونطور که ما کامل نیستیم، طرف مقابلمون هم کامل نیست و بهتره که خودمون نقاط ضعفمون رو توضیح بدیم و اینجوری هردوی ما شناخت بهتری نسبت به هم داشته باشیم و به همین ترتیب همه تقصیرها رو گردن یک طرف نندازیم.
وقتی میدونیم طرف مقابلمون به ما وفاداره و تحت هر شرایطی ما رو ترک نمیکنه، به خودمون اجازه میدیم هرطور دوست داریم رفتار کنیم. و این درحالیه که این رفتارها رو با دوستانمون نداریم چون میدونیم که اونا میتونن ما رو ترک کنن و تنها بذارن.
عشق میتونه باعث بشه ما طرف مقابلمون رو بدون اشکال فرض کنیم. بدی این قضیه اینه که کمی بعد از شورع رابطه به خودمون میگیم این همون آدمی نیست که من عاشقش شدم، حتی شاید اونو یه هیولا بدونیم. واقعیت اینه که اون آدم عوض نشده، بلکه ما تازه بعد از گذشت زمان، داریم اونو میشناسیم و عشق اولیه ما به اون باعث شده که ویژگیهای شخصیتی یا حقیقت زندگیش رو درست نبینیم.
وقتی توی رابطه به مشکل میخوریم، با خودمون میگیم من اشتباه انتخاب کردم و شروع به سرزنش خودمون میکنیم. آلن دو باتن ازمون میخواد به دلایلی که باعث شد این انتخاب رو انجام بدیم برگردیم و دوباره بهشون فکر کنیم. ممکنه در اون زمان از تنهایی رنج میبردیم یا شاید به خاطر این تنهایی از جمع دیگران طرد شده بودیم. در اون زمان عوامل مختلفی دست به دست هم داده بودن تا این انتخاب شکل بگیره و همشون از طرف ما نشات نمیگرفتن، پس کمی با خودمون مهربان باشیم و خشممون رو نسبت به خودمون و طرف مقابلمون کم کنیم.
وقتی مشکلات زیاد میشن با خودمون میگیم ای کاش مجرد میموندم، اون زمان خیلی شادتر بودم و اختیار زندگیم دست خودم بود. آلن دو باتن میگه خاطرات ما از اون زمان تنها روزهای خوش رو به یادمون میاره. درواقع سختیهایی که در اون زمان تجربه کردیم، مثل بدخلقیهای پدر و مادرمون یا تنهایی در مهمانیها یا وقتهایی که دلمون میخواست با یه نفر دردودل کنیم و کسی نبود و لحظات اینچنینی رو به یاد ما نمیاره. اگر قرار به مقایسه هست، باید هر دوی لحظات خوب و بدمون رو مقایسه کنیم.
اسم یکی از فصلهای کتاب "کی لباسهارو اتو میکنه" هست. کارهای روزمره بخش زیادی از وقت ما رو به خودشون اختصاص میدن و اتفاقا بسیاری از بحثهای ما سرِ همین کارهاست. بنظرمون این کارها خیلی کوچک و بیارزش میان و شاید یه دلیلش این باشه که در فیلمها و رمانها مسائل بزرگتری مثل خیانت و وفاداری در روابط اهمیت داره نه اینکه چه کسی قراره ظرفها رو بشوره، اما واقعیت اینه که ما تایم زیادی رو صرف انجام همین کارهای کوچک میکنیم، در عین حال اونا رو بیارزش میدونیم، و دعواهامون هم به همین مسائل کوچک برمیگرده. ما یه کوهنوردی دونفره رو رمانتیک میدونیم اما سر کارهای کوچک دائم در جنگ هستیم. آلن دو باتن میگه باید سعی کنیم دیدمون رو نسبت به کارهای روزمره، مثل دیدمون به فعالیتهایی مثل کوهنوردی کنیم، چراکه اتفاقا همین کارهای به ظاهر کوچک و بیارزش هستن که ما رو در کنار هم نگه میدارن و در صورت تغییر دیدمون میتونن عشق ما رو نسبت به هم بزرگتر کنن.
اینکه چه زمان زندگی مشترک و یه رابطه باید تموم بشه رو به تشخیص خودمون واگذار میکنه و از ما میخواد اگر این رابطه داره به ما سختی و غمی بیشتر از اونی که بقیه آدما تحمل میکنن تحمیل میکنه و به مسائل محیطی ربطی نداره و خاصیت یک رابطه دونفره نیست، حتما به اون پایان بدیم.
یه کتاب کوچک راهنماست که درباره مواردی که گفتم و برخی موارد دیگه صحبت میکنه اما عمیق نمیشه، بیشتر شبیه به یه تلنگر عمل میکنه. البته برای اینکه یادمون بیاد فقط ما با این مشکلات سروکله نمیزنیم هم یادآور خوبیه.