نام کتاب: ایکیگای؛ دلخوشیهای کوچک زندگی (Ikigai: Giving Every Day Meaning and Joy)
چگونه یک زندگی پرمفهوم داشته باشیم؟
نویسنده: یوکاری میتسوهاشی (Yukari Mitsuhashi)
ژانر: هستیشناسی، موفقیت و خودیاری، معنای زندگی
ترجمه پیشنهادی: نشر سنگ، محدثه احمدی
درباره ایکیگای کتابهای مختلفی نوشته شده. این اولین کتابی هست که من دربارهاش خوندم. ایکیگای یک کلمه ژاپنیه. "ایکی" به معنی "زندگی" و "گای" به معنی "ارزش" یا "بها" و در کنار هم یعنی "ارزش زندگی" یا "شادی در زندگی". نویسنده کتاب میگه این کلمه بسیار زیاد در کشور خودشون متداوله ولی توضیحش کار آسونی نیست. چراکه ایکیگای برای هر کسی میتونه معنا و مفهوم متفاوتی داشته باشه.
یه راهنمایی برای درک ایکیگای بهمون معرفی کرده: دلیلی که هر روز صبح از جامون بلند میشیم.
درواقع برعکس چیزی که ممکنه درباره ایکیگای به ذهنمون بیاد یعنی هدف یا غایت زندگی، ایکیگای درباره زمان حال و نه آینده صحبت میکنه. درباره اینکه چه چیزهایی در همین زمان میتونه باعث شادی ما بشه و بهمون دلیلی برای زندگی بده. بعضی اشتباها فکر میکنن اون عامل حتما باید کارمون باشه اما لزوما اینطور نیست. میتونه خانواده، یه تفریح یا حتی قهوهای دلچسب (البته نه بعنوان ایکیگای اصلی) در آغاز روزمون باشه.
درباره کار برامون توصیههایی داره مثل "کارسازی". میگه اگر کارتون ایکیگای شما نیست یا ایکیگای شما در کارتون نیست(با هم فرق دارن. ممکنه شما خود کارتون رو ایکیگای بدونید یا اینکه کارتون در تحقق ایکیگایتون موثر واقع بشه) ولی دوست دارید که باشه به این توصیهها عمل کنید. مثلا یه نمونهاش اینه که لیستی از کارهایی که بهخاطر شغلتون انجام میدید تهیه کنید و بعد بررسی کنید که آیا باعث میشن از کارتون لذت ببرین یا نه. مثلا اگر یادداشتبرداری در جلسه برای شما کار سختیه اما برای دوست یا همکارتون لذتبخشه، میتونید مسئولیتهاتون رو با هم عوض کنید.
از طرفی بهمون یاد میده که میتونیم چند ایکیگای داشته باشیم. پس لزوما نباید به دنبال یه چیز خاص بگردیم.
همینطور گوشزد میکنه که ایکیگای میتونه تغییر کنه پس وقتی چیزی برامون کماهمیت شد یا چیز جدیدی برامون ارزش پیدا کرد نباید نگران بشیم چراکه ما هم در طول زندگیمون بدون تغییر نیستیم.
ایکیگای ما حتما نباید در رابطه با زندگی خودمون باشه؛ میتونه درمورد دیگران باشه. مثلا شما ممکنه ایکیگای خودتون رو کمک خیرخواهانه و داوطلبانه به سالمندان یا کودکان بیسرپرست در نظر بگیرید. یا ممکنه در آموزش دانستههای خودتون به دیگران ایکیگایتون رو پیدا کنید.
در بخش پنجم که بنظرم جالبترین فصل کتابه، بهمون میگه بعد از بررسیهایی که انجام شده متوجه شدن که افراد موفق ایکیگای مرکزی خودشون (مهمترینش) رو پیدا کرده و در جهت اون حرکت کرده بودن و همین عامل موفقیتشون شده. نقل قول جالبی هم از صنعتگری که باهاش مصاحبه کردن خوندم:
به نظر من ایکیگای کاریست که انجام میدهید بدون اینکه کسی از شما خواسته باشد؛ انجامش میدهید چون دلتان میخواهد. اگر پی آن کار را بگیرید و نهایتا به سود جامعه تمام شود، بیش از پیش ایکیگای خود را حس میکنید. وقتی ایکیگای خود را بیابید میتوانید زندگی آرامتری داشته باشید.
وقتی به بخش پنجم گوش بدید متوجه میشید که اشکالی نداره اگر تا الان ایکیگای خودتون رو پیدا نکردید. شاید به زمان بیشتری نیاز دارید. و البته متوجه میشید که ممکنه قبلا در مسیر ایکیگای خودتون قدم برداشته باشید. مثلا در کودکی یا نوجوانی، که اگر براش وقت گذاشته و بهش فکر کنید میتونید پیداش کنید. نقل قولی از "استیو جابز" تو این فصل هست که میگه:
اگر به جلو نگاه کنید، نمیتوانید سرنخها را به هم وصل کنید. تنها زمانی متوجه ارتباطشان میشوید که به عقب بنگرید.
درنهایت در فصل آخر یه مجموعه سوال داریم که با استفاده از اون بتونیم ایکیگای خودمون رو پیدا کنیم. وقتی به سوالات جواب میدیم به شباهتهایی بین اونا پی میبریم که به ما در تشخیص ایکیگای کمک میکنن.
بنظرم کتاب برای معرفی مفهوم ایکیگای و راهنمایی ما جهتِ حرکت در مسیر اون خوب عمل کرده. نمیگم بینظیره اما میتونم بگم باعث شد که من بخوام بهش فکر کنم. اگر دغدغه یافتن ایکیگای خودتون رو دارید شاید این کتاب بتونه کمی کمکتون کنه؛ البته که بعضی کتاب رو دوست نداشتن پس پیشنهادم اینه که خودتون امتحانش کنید و ببینید به کارتون میاد یا نه.
این پست جهت شرکت در چالش کتابخوانی اردیبهشتماه طاقچه پست میشود.