به نام خداوند رنگین کمان
آغاز :
ساعت : 17:03
تاریخ : 30 / 9 / 1401
مادرم ایران
آخرین روز از آخرین ماه پاییز اولین سال قرن 14 , اولین شب از اولین زمستان اولین سال قرن 14
ایرانم پر شده از زیبایی های که هر طرف را میپوشاند، سیستان، خوزستان، کردستان، گیلان، گرگان، مازندران، اصفهان و تهران ابهت ایرانم را نشان میدهد. سیستانم موطن زال، پدر رستم، پهلوان نامدار ایران باستان و خورستان خط مقدم و شهیدای دفای مقدس، حافظان مادرم ایران مرزبانانی که برای کشورشان از جان خود مایه گذاشتند و فدای این وطن شدند، جنگلهای گیلان؛ جنگلهایی که خداموند به آن عظمت داده است، دریای خزر یا گواهی بر زندگی انسانها در ۷۵ هزار سال در غارهای هوتو و کمربند، تمدن چند هزار ساله اصفهان و پایتخت ایران، تهران. هر کدارم از آنها جگر گوشه ایران اند.
شهر پراز انسان های مختلف، عقاید مختلف، پوشش های مختلف و زبان مختلف. یکی کرد، یکی لر، یکی بلوچ ... . از جای جای کشورم هستند و شاید یکی ایرانی و یکی افغان باشد، یکی زیباست و یکی زشت. اما زشتی معنایی ندارد چون او هم از نظر خدای من زیباست که او را آفریده و این قانون خلقت است.
من کیستم که بخواهم خلق مخلوق را نقض کنم؟
امشب یلداست؛ اما خیلی ها در کنار ما نیستند، آرمان، آرشام ، محمدرضا، شهدای امنیت و شهدایی که این یلدا را مدیون انها هستیم، آنها نیستند تا ما باشیم، تا امنیت باشد، آنها نیستند ولی ما با یاد انها امشب را حشن میگیریم، اما من دختر ایرانم، فرزند این بوم و بر حافظ این فرهنگ واصالت. باز هم من مینویسم؛برای آرتین مینویسم امشب ،برای شاهچراغ،برای همدلی و اتحاد خانواده،امشب کنار همیم برای حفظ خاک اجدادی.
ما وارثان و حافظان این خاکیم ولی مالکان اینجا نیستیم ما مسافران موقت این زمینیم، ایران تنها ارث ما برای نوادگانمان خواهد بود همانطور که تنها ارث نیکانمان برای ما است.
بازهم نوشتم...
برای تو نوشته ام برای آینده...
از ما چه میماند؟
جز چند تا تکه استخوان پوسیده و چند عکس و چند کاغذ.
امشب که میگذرد...
اما میخواهم بدانم سی سال دیگر چه جور از ما یاد میکنند؟ وقتی نام ما برده میشود چه میگویند؟ اگر چیزی نداشته باشند که مارا توصیف کنند.
چه میگویند ؟
این را مینویسم که...
بماند به یادگار.
ساعت : 18:42
تاریخ : 30 / 9 / 1401
پایان.
حنانه عبادت کار