رضا حسین زاده سوره
رضا حسین زاده سوره
خواندن ۵ دقیقه·۸ ماه پیش

در دفاع از ابتذال


این نوشته، برای کسی دیگر و برای مقصودی دگر نوشته شده بود، که نه به او رسید، نه به مقصود. اما در ذهنم، به قطعه اول پازلی تبدیل شد که ممکن است روزی تکمیل شود؛ در دفاع از دموکراسی. فعلا اینجا بماند تا آن روز، اگر فرا برسد.
دموکراسی، شوریدن علیه سلسله مراتب هاست؛ مثلا علیه دیکتاتوری فاخر بر مبتذل!
دموکراسی، شوریدن علیه سلسله مراتب هاست؛ مثلا علیه دیکتاتوری فاخر بر مبتذل!


اگر برای سنجش شدت و میزان سازگاری چیزها با طبع انسان هرمی تصور کنیم، قاعده اش میشود همه چیزهای به ظاهر سخیف و مبتذل و دم دستی زندگی. و هر چه به سمت راس هرم پیش برویم، به چیزهایی میرسیم که عرفا متعالی و ستودنی حساب می شوند. منتها عمدا میخواهم از بکار بردن واژگانی مثل متعالی و مبتذل اجتناب کنم، نه بدین خاطر که باوری به وجود چنین مرزبندی هایی ندارم-که دارم- بلکه بیشتر برای اینکه از سواستفاده بکاهم و اجازه مصادره به مطلوب ندهم. سرگرم شدن با آنچه در کف هرم قرار دارد کار سختی نیست، اینجا همه چیز تا حدی با طبع انسان سازگار است و هم از این رو، هر انسانی را که بهره متوسطی از بیولوژی و تربیت انسانی برده باشد به حال خودش رها کنید، با همین چیزها سرگرم می شود و از آنها لذت می برد. ما ،مثل سایر جانداران، از همین قاعده ساخته شده ایم. اما تفاوتی که با آن سایر جانداران داریم آن است که تحت تمرین و تربیت و با داشتن کمی دیسیپلین و اندکی استمرار در آن در گذر زمان، میتوانیم به لایه های بالاتر این هرم هم گسترش بیابیم. بر لفظ گسترش تاکید میکنم چون نباید با انتقال اشتباه گرفته شود. هیچ انسانی-هرچقدر هم متعالی!- از قاعده هرم جابه جا نمی شود، تنها میتواند علاوه بر آن به لایه های بالاتری هم گسترش یابد. نتیجه آن می شود که از هرآنچه در کف هرم قاعده ای برای آن داریم، میتوانیم با رفتن به سمت راس هرم، ارتفاعی بسازیم؛ حداقلی از کنجکاوی درباره طبیعت پیرامون را همه در آن قاعده داریم، اما کسی در این کنجکاوی برای شناخت طبیعت، به تصادف و بدون آن تمرین و دیسیپلین، به معادله موج شرودینگر نمی رسد. همه متوسط توانی برای منطق و محاسبه ذهنی داریم، اما این قاعده هرگز بدون ممارست و پشتکار به ارتفاع حل کردن معادله دیفرانسیل نمی رسد. با بزن و بکوب و برقص همه مان به درجاتی به وجد میاییم، اما ارکستر سمفونیک و رقص باله را تنها میتوانیم با صبر و تلاش روی آن پایه قدرتمند بسازیم. نمایش دوست داریم، اما همه مان آل پاچینو نمی شویم. قصه بافتن دوست داریم - و برای منسجم و باورپذیر بودن آن هم تلاش میکنیم، اما بدون ورزش ذهن، همه مان ادیب و فقیه نمی شویم.

خب همه این خطبه را خواندم برای چه؟ برای اینکه اولاً بگویم آنچه در کف هرم است را توان رقابت با آنچه در راس به هزار داغ دل و خون جگر ساخته شده نیست، آن اولی را لوازمی جز انسان بودن نیاز نیست-که همه دارند- اما آن دو می ها را ترکیب کمیابی از ژن حاصلخیز و محیط مساعد و آموزش کافی می خواهد با مقدار قابل توجهی شانس!

ابتذال، بیشتر به طبع بشر (تو بخوان قاعده) نزدیک است تا تعالی، و این حقیقتی تلخ اما تغییرنادادنی است. این یعنی عموپورنگ کار دشوارتر ی از ساسی مانکن دارد برای کلیپ ساختن. این یعنی یک معلم ریاضی کار دشوارتری دارد تا یک معلم دینی. مربی ورزش تخصصی کار دشوارتری دارد تا مربی نرمش!. این یعنی یک پژوهشگر دانشگاهی یا یک پزشک متخصص کار دشوارتری دارند تا آخوند بالای یک منبر و بلاگر میلیونی اینستا و دعانویس قهار ده بالا. تا اینجایش بدیهی می نماید، اما همین دست فرمان را جلو برویم، خیلی چیزها دیگر اینقدر بدیهی نیستند.

خیلی کارهای دیگر هستند ... که به تلاش برای ساختن برجی بلند میماند بر بنیادی سست. چون بی اعتنا به قاعده هرم، خانه ساختن بر راس هرم است، چنین خانه ای محکوم به سقوط است، چون پای بر طبع بشری ندارد، تنها میتوان برایش -به زور سنبه پرزور- وقت بیشتری خرید.

و دوم اینکه اظهار تعجب کنم از آنان که بر شاخه می نشینند و از بن می برند. در نقد ابتذال باید کمی فروتن بود، چون احتمالاً هرآنچه رو در رویش میگذاریم تا تعالی آن را به رخ ابتذال بکشیم، خود ارتفاعی است که ریشه در قاعده ای مبتذل دارد. قاعده، کشش ذاتی ما به لهو و لعب و طرب است، بعداً به مرور یادگرفتیم که میشود روی همین قاعده محکم، نردبانی گذاشت و بالاتر رفت، تیزر تبلیغاتی و موزیک ویدئو و محتوای رسانه ای تاثیرگذار ساخت. ولی دیگر قرار نیست بعدا یادمان برود پای نردبان را روی چه گذاشته ایم، و چنان نقش بازی کنیم که گویی میشود و میتوان تنها سر در اوج نردبان داشت و از یاد برد که پای نردبان کجاست! قاعده زندگی انسانی، انسان های معمولی، همین بزن و بکوب و برقص است، به سخیف ترین و سطحی ترین شکل ممکن، که به زندگی روزمره مان شبیه تر است، همانقدر سطحی و سخیف. لاجرم چنین صحنه ها و محصولاتی هم بیشترین استقبال را خواهند دید. استثنا، بهره بردن از همین کشش با جذابیت سمفونی صداهای هارمونیک و تصاویر زیبا و حرکت های موزون برای ساختن محتوایی آموزنده و تاثیرگذار و متعالی است. خوب است، ستودنی است، اما هرچه باشد، استثنائی است که سخت بدست میاید، که اگر چنین نبود، دیگر استثنا نبود، قاعده ای میشد که بودنش، دنیایی نو میخواهد و انسانی نو، با مختصاتی دیگر. که فعلا نداریم.

لذا، سازندگان آثار فاخر و ارزشمند را بستاییم، حتما بستاییم که ستودنی اند؛ به سبب تمرین و ممارست و جسارت و پشتکارشان در بالارفتن از نردبان، اما کمتر هم خرده بگیرم بر آنانکه - که کم هم نیستند و از قضا زیادند- در همان پله های اول میمانند و بالاتر نمی روند. حرجی بر آنان نیست. زندگی، بیشتر در همان حوالی است که جاریست.

ابتذالمدرنیتهتیزر تبلیغاتیساسی مانکن
روایت هایی پراکنده از رنج و امید؛ ملالت های زیستن و ستودنی های زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید