شانزده آذر، انجمن و بسیج دانشگاه تهران مسابقه می گذاشتند برای گرفتن سالن بزرگتر، دعوت از میهمانی مهم تر، سخنرانی هایی پرحاشیه تر، شعارهایی جنجالی تر. هر پیشنهادی برای اینکه کمی از غلظتِ سیاسی برنامه های شانزده آذر کم کنه، کُفرگویی بود. مساوی بود با اهانت به جایگاه دانشجو و تلاش برای حذف دانشگاه. و بزرگترها، همین را هم مسخره می کردند. میگفتند شانزده آذر بیست سال پیش کجا و این کجا. ما شانزده آذر ، دانشگاه را می لرزاندیم، شما فقط بلدید قر بدید.
شانزده آذر همیشه روز "دانشجوی سیاسی" بود. این سیاسی بودن، نشان افتخار دانشجو حساب میشد. نبودش، ننگ بود.
به هر دلیل، شاید در غیاب حزب و نهادهای سیاسی محکم، از اوایل دهه چهل، دانشگاه و دانشجو، نقش پررنگی در صحنه سیاسی کشور ایفا کرده. گاها حتی پابه پای یک حزب و جریان سیاسی، بار شکل دادن به تشکیلات، نقش اپوزوسیون، وظیفه تربیت کادر و ارائه لیست انتخاباتی را هم به دوش کشیده. در کمترین حالت، همیشه پیاده نظامِ کف خیابانِ جریان های سیاسی بوده.
➖➖➖➖➖➖➖
دانشجوتر که بودم، با دانشگاه سیاسی مخالف بودم. به صراحت. و البته برخلاف نظر رایج که اتفاقا باور داشت دانشگاه های امروز چون به اندازه کافی سیاسی نیستند، پس دانشگاه مٌرده و از دانشجویان امروز آبی گرم نمیشه. یکی دوتا هم همفکر پیدا کرده بودم، و حتی قرار بود مجموعه ای از یادداشت ها با این مضمون جمع کنیم و به این ایده که دانشگاه اتفاقا اصلا نباید سیاسی باشد، سروشکلی بدیم، ولی نشد.
دلیل اصلیمون ناشایستگیِ ذاتیِ نهاد دانشگاه برای کنشگری سیاسی بود، بخاطر ماهیت جوان بدنه اش، موقتی بودن حضور اعضای تشکیل دهنده، تجربه کم، آرمانگرایی و هیجانگرایی شدید و ناگزیر اینجور اجتماعات و اقتضائات خاص اون مقطع سنی.
حرفمان این بود که دانشگاه نهاد سیاسی نیست. چه برسه به اینکه پیشران این عرصه هم باشه. که چهار دهه تجربه زیسته کافیه تا غبار "جوزدگی" را کنار بزنیم و تصویر تلخ واقعیت را واضح تر ببینیم. اجتماعی پراکنده از صدهاهزار جوان پرشور بیست و چند ساله (چیزی که نامش را جنبش دانشجویی گذاشته بودند) نمیتونه پیشران صحنه سیاسی یک کشور باشه و تغییری مطلوب و پایدار ایجاد کنه. تنها مستعد اینه که مورد سواستفاده قرار بگیره و برای اهداف اونها، کف میدان هزینه بده. نتیجه اش چیزی فراتر از چریک بازی های دهه پنجاه، ماجراجویی بهمن57، دیوارنوردی آبان 58، صدهاهزار خون پاک ریخته دهه شصت، و خیال خام و به یاس نشسته اصلاحات دهه هفتاد(و حتی هشتاد و نود) نمیشه. دانشجویان نسل های گذشته اگر فقط کمی کمتر "احساس مسئولیت سیاسی" میکردند، شاید تبعات امروز اون اتفاقات کمتر بود.
بگذریم. غرض اینکه نقدِ خودی کار سختیه. تکرار کلیشه ۱۶ آذر هم باید جایی متوقف بشه و جنبش دانشجویی با گذشته غیرقابل دفاعش مواجه بشه. بنظرم امروز بزرگترین دستاوردی که ۱۶ آذر میتونه برای دانشگاه داشته باشه، نفی فلسفه وجودی خودشه. نفی "دانشگاه سیاسی". نفی راهی شصت ساله، اما نادرست، پرهزینه و بی ثمر.
تمسخر و تحقیر بچهدرسخوان های امروز شریف و تهران و امیرکبیر، که بخاری ازشون برنمیاد و آبی گرم نمیشه، که جسارت و بیپروایی اسلاف دوسه دهه قبلشان را ندارند و فقط سرشان در کتاب و درس است، این روزها نقل محافل است؛ اما نگارنده فکر میکنه، اتفاقا برای اولین بار ، "دانشگاه" جایگاه واقعیش را پیدا کرده، بالاخره کم کم خرقه گشاد "اپوزوسیون" را از تنش درآورده، و هندوانه هایی که یک عمر زیربغلش داده بودند را زمین گذاشته، فهمیده که کارش، تولید علمه، نه پیاده نظام بازی قدرت!
نگارنده ته دلش به خروجی این دانشگاه بسیار امیدوارتره. این بچهدرس خوان های محتاط و بیادعا، آینده بهتری برای ایران خواهند ساخت.