کارل گوستاو یونگ فیلسوف و روانپزشک اهل سوئیس معتقد بود که تئوری سایه یک کهن الگوست. کهن الگویی که در همه انسان ها در طول تاریخ تکرار شده و خواهد شد. به طور معمول هر کسی که یونگ را میشناسد و با تئوری های او آشناست، یکی از دغدغه هایش سایه های شخصیتی است.
این قضیه به خاطر این است که متوجه میشود سایه بر ازدواج، افسردگی، شخصیت و هر چیز دیگری در زندگی تاثیر میگذارد.
سوالی که شاید به ذهن شما رسیده باشد این است که تئوری سایه چیست. در واقع تعارض بین آنچه هستیم و آنچه میخواهیم باشیم هسته مرکزی کشمکش های انسان است. چیزی که مرکزیت کانون تجربه انسان است را دوگانگی مینامیم. زندگی و مرگ، امید و ناامیدی، شر و خیر. تمام این نقاط متقابل در ما وجود دارند.
تمام دنیا در پایه دوگانگی و دو قطبی بودن خلق شده است. اگر ما شاد هستیم به این دلیل است که زمانی غم را تجربه کرده ایم و یا اگر صداقت را تشخیص میدهیم چون با فریب و نیرنگ مواجه شده ایم. هیچ کدام اینها بدون نقطه مقابل خود معنایی ندارند.
دنیایی را فرض کنید که همه چیز خوب و عالی و به قول شاعر گل و بلبل است. دیگر خوبی کردن و عشق ورزیدن تکراری میشود و معنایی پیدا نمیکند. اگر ما از ثروت خوشمان می آید چون رنج فقر را چشیده ایم و آن را دوست نداریم.
بنا بر گفته های بالا سایه تاثیرات مخربی بر زندگی ما میگذارد که انکار ناپذیر است. اگر فکر ما معطوف به این باشد که تنها در یک سوی این دو قطب قرار داریم ( در گستره محدود از ویژگی های انسانی) آنگاه ممکن است برای ما سوالی پیش بیاید. چرا ما اکنون کاملا از زندگی خود راضی نیستیم؟
چرا با وجود این همه علم و تکنولوژی هنوز هم شجاعت عمل کردن را نداریم؟ ما مدام ارزش ها و آرمان هایی در ذهن خود میپرورانیم ولی در آخر بر خلاف آن عمل میکنیم. تمام این اتفاقات دلیلی دارند. دلیل این مسائل زندگی آزمون نشده، بخش سایه های درون ما و جایی که قدرت غیر ارادی ما در آن پنهان شده میباشد. دقیقا در همین جاست که کهن الگوی سایه خود را نشان میدهد.
تقریبا همه ما از روبرو شدن با سایه های خود میترسیم. متاسفانه در جامعه به ما یاد داده اند تا همیشه از سایه های خود بترسیم و با آن روبرو نشویم. خیلی مواقع افکار شوم و منفی در ذهن ما بروز میکنند یا در حال انجام یک کار ناپسند هستیم مچ خودمان را میگیریم و فرار میکنیم. به نظر شما چرا این اتفاق می افتد؟
به نظر من این اتفاق می افتد چون ما میترسیم با بخش تاریک خود روبرو شویم. بهتر است این را بدانید که هر چه بخش های تاریک خود را سرکوب و انکار کنیم قدرت بیشتری پیدا میکنند. انکار ما باعث رنج و عذاب و پشیمانی میشود. اگر خرد پنهان در زیر سطح خودآگاه را استخراج نکنیم، سایه وجودمان را تسخیر میکند. این اتفاق باعث میشود تا کنترل خود را به دست سایه بدهیم و اثر سایه ای بوجود بیاید.
سایه قدرت تصمیم گیری آگاهانه را از ما میگیرد. تصمیماتی مثل اینکه چه بخوریم و یا چه بپوشیم و یا چه اعتیادی داشته باشیم. این تئوری باعث به وجود آمدن رفتار هایی میشود که حتی تصور نمیکردید روزی از شما سر بزند. انرژی حیاتی و پاک شما به آرامی زایل میشود. سایه ما را از بیان خود واقعی مان محروم میکند و فرصت زندگی اصیل را از ما میگیرد. فقط با پذیرش دو گانگی میتوانیم از قید این مسائل رها شویم و تمام خود را بپذیریم.
کتاب اثر سایه سه دیدگاه اساسی را با شما به اشتراک میگذارد که برایتان حقیقتى تازه را آشکار مىکند؛ آن چیزی که در حقیقت از آن واهمه داریم به جای شرم به ما احساس شفقت به خود میدهد. ما میتوانیم شجاعت به دست بیاوریم و به جای اینکه محدودیت را تجربه کنیم آزادی را حس خواهیم کرد. اگر سایه ها را نادیده در جعبه رها کنید، مانند جعبه ای میماند که پر از راز هاییست که میترسیم همه چیزمان را نابود کند.
در مقابل اگر در این جعبه را بگشاییم متوجه میشویم درون آن قدرتی است که همه چیز زندگی ما را تغییر میدهد. این توهم که فکر میکنیم سایه قرار است بر ما چیره شود و ما را نابود کند درست نیست. سایه به ما دید بهتری از دنیا خواهد داد. اعتماد به نفس و عزت نفسی که خواهیم یافت مثال زدنی است.
سایه خرد بسیار زیادی برای ما به همراه دارد. اگر با آن روبرو نشویم و خرد آن را سازمان دهی نکنیم، میتواند با خرد در دستش ما را نابود کند. اگر ما نتوانیم آسیب پذیری خود را بپذیریم دقیقا آسیب پذیر میشویم. به مثال ها توجه کنید. وقتی خشم نامتناسبی از خود بروز میدهیم سایه بر ما چیره میشود. وقتی که ذات حقیقی مان را با دروغ میپوشانیم سایه برنده میشود. اگر آنچه هستیم را نپذیریم و با آن در جنگ باشیم سایه برنده میشود.
یونگ جمله زیبایی دارد که میگوید: تنها راه رهایی تحمل امر تحمل ناپذیر است. هر چه ما بیشتر سایه هایمان را در آغوش پذیرش بگیریم و این امر را تحمل کنیم روزی آزاد و رها خواهیم شد.
سایه فراتر از یک فرایند روانشناختی است و بیشتر مانند راه حل مشکلات حل نشده است. در این دنیا هیچ کسی نیست که سایه نداشته باشد. اگر سایه را جدی بگیریم و آن را بپذیریم و با آن به صلح برسیم میتوانیم حقیقت را پیدا کنیم. اعتقاد من این است که سایه یکی از بزرگترین موهبت های ما در زندگی است.
شاید فکر کنید که سایه دشمن ماست که باید آن را شکست دهیم و یا مسئله ایست که باید آن را حل کنیم. سایه در حقیقت یک زمین حاصلخیز است که باید کشت شود. جالب است بدانید کارل گوستاو یونگ نام سایه های وجود خود را ( شریک کله شق ) گذاشته بود.
اگر بتوانیم با سایه های خود روبرو شویم و آن ها را بپذیریم زندگی شیرین تر و آرمانی تری خواهیم داشت. سایه یکی از مهم ترین تئوری های روانشناسی در دنیای امروز است.
علیرضا ذکاوتمند