کودکی من پر است از خاطرات دور هم جمع شدن تمام فامیل در شبهای محرم و رمضان و غیره. پدر بزرگ من از دوران جوانی بانی هیأت عزاداری و مجالس مذهبی بود و تمام طول سال در حال تدارک دیدن و پول جمع کردن برای برپایی مراسم. هر جا که مینشست از "ارباب ابوالفضل" میگفت. دیوار خانهاش پر بود از عکسهای کربلا و صحنههای عاشورا.

با هاله تقدسی که به دور پدربزرگم و رفتارش شکل گرفته بود، کودکی مثل من تصویر مردی بزرگ از چنین شخصی را داشت. فردی که برای هدفی فراتر از خودش زندگی میکند. زندگیش در گرو مادیات روزمره نیست و نگاهش بر خلاف مردم عادی به چیزی فراتر از ارزشهای پیش پا افتاده و توخالی دنیوی است. هر چه باشد در فرهنگ شیعه امام حسین و قیامش سمبل مبارزه فرودستان بر ضد حکومت فاسد و ظالم است.

اکنون بعد از بیش از ۳۰ سال زندگی و تجربه دیدن مردم با گرایشهای فکری متفاوت از نقاط گوناگون دنیا، به این نتیجه رسیدهام که پدر بزرگ من بیشتر از هر کس دیگری که میشناختم به دنبال پیش پا افتاده ترین هجویات زندگی بود. او بیش از اینکه به دنبال اشاعه خود ارزش (صرف نظر از خوب یا بد بودنش) باشد، به دنبال این بود که با چسباندن خود به چیزی که جامعه برایش ارزش قائل بود برای خودش اعتبار بخرد. او بیش از هر چیز دنبال دیده شدن و تشنه توجه و تحسین عوام جامعه بود. یک فاحشه که مزد کارش چند "تقبل الله" و "خدا قبول کنه" بود. آرمانشهر فکری این فرد جایی بود که هر کجا رفت همه با انگشت او را نشان داده و به هم بگویند "این حاج آقا بهترین مراسم رو برای امام حسین بر پا میکنه".

چطور یک نفر میتواند زیر سایه حکومتی مثل جمهوری اسلامی زندگی کند و از وزارت فرهنگ و ارشاد و اوقاف و سایر سازمانها پول و مجوز بگیرد برای گریه کردن به حال ظلم ۱۴۰۰ سال پیش؟ چطور یک نفر به کوفیان به خاطر حمایت نکردن از مظلوم لعن و نفرین بفرستد ولی خودش تدارک سیرک های حکومتی محرم و اربعین را ببیند؟
پدربزرگ من نمونهای از انسانهای بی بته و خود شیفتهای است که در تمام تاریخ بشر زندگی تهوع آوری داشتند. پدر بزرگ من به خاطر زمان و مکانی که به دنیا آمده بود به این نتیجه رسیده بود که اگر جلوی جمع محکم سینه بزند، فریاد حسین حسین سر دهد و اندکی اشک بریزد جامعه او را به عنوان فردی متعهد به ارزشهای انسانی خواهد شناخت. با اینکه در عمل هیچ ارزش درونی غیر از دیده شدن و تشویق عموم در ذهن نداشت. نمونهای از انسانهایی که تمام فکر و ذکرشان به جار زدن ظواهر ارزشی است که جامعه آن را پذیرفته، در حالی که در عمل پوچ و تو خالی هستند: هرزههای فکری و اجتماعی.

چند وقت پیش گزارشی در مورد کیم کارداشیان میدیدم که به بحث های اخیرش در مورد سادهزیستی و ترویج سادهزیستی پرداخته بود. کیم در یک ویدئو اتاق ساده و نسبتاً خالی خود با چند مبل سفید و ساده را نشان داده بود و گفته بود که به جنبش سادهزیستی اعتقاد دارد و فکر میکند همه باید ظاهر سازی و تجملات را کنار بگذارند. گزارشگر تیزبین صورت خریدی از اشیا اندک این اتاق تهیه کرده بود که نشان میداد چه هزینه هنگفتی صرف چیدمان این اتاق به ظاهر ساده شده است. تنها یک مبل بیش از نیم میلیون دلار قیمت داشت (معادل ۱۰ سال دستمزد یک معلم در آمریکا).

پدر بزرگ من و کیم کارداشیان و سایر فاحشههای فکری تشنه توجه، برای ارزشهای جامعه یا رویه فکری که خود را به آن نزدیک میکنند تره هم خرد نمیکنند. فقط از آن به عنوان دستاویزی برای دیده شدن و بیشتر برافروختن آتش خودشیفتگی شان بهره میبرند.
چنین آدمهایی در جایی شمایل مذهبی و یا فمینیست میگیرند. در جایی دیگر طرفداران پروپاقرص حزب نازی، جمهوری یا سلطنت طلب یا فاشیست میشوند. بعضی وقتها به سراغ حفاظت محیط زیست و یا حقوق کارگران میروند. ولی در تمام این کارها فقط و فقط به ظاهر و دیده شدن توجه دارند. گاهی حتی تیشه به ریشه هدف غایی میزنند تا برای خود اعتبار بخرند. این حرامیان به راستی دلیل پخش بزرگی از مشکلات بشر بوده و هستند.