یکی از نکات جالبی که طی چند سال اخیر نظرم را به خود جلب کرده گروههای فارسی زبان زیادی هستند که در شبکههای اجتماعی به تولید مطالب مفید و زیبا میپردازند. قبل تر در این پست اندکی به آن پرداخته بودم. امروز میخواهم در مورد پستی صحبت کنم از کارهای آقای اَبا اِباد که پس از خواندنش حس خوبی به من دست داد. پیشنهاد میکنم پست کامل را اینجا بخوانید. به طور خلاصه نویسنده درباره تجربه سفرش به مقر فرماندهی هیتلر در برلین مینویسد. چیزی که وی را شگفت زده کرده این است که چطور چیزی از آنهمه جلال و جبروط نماند:
هیتلری که زمانی باعث مرگ میلیونها انسان شده بود، حالا اینجا نبود و روی مخفیگاهش، خانه و پارک و پارکینگ و فصای سبز ساخته شده بود. مرکز فرماندهی ارتشی که زمانی نه چندان دورتر، تمام ارتشهای شرق و غرب جهان را زمینگیر کرده بود، حالا زیر چرخ این خودروها قرار داشت. هیتلر خودش هم فکرش را نمیکرد که اینطور به فراموشی سپرده شود. ... اینجاست که بازدیدکننده با این حقیقت روبرو میشود که بزرگترین دیکتاتورها هم توان ایستادن جلوی جریان زندگی را ندارند و اینکه در نهایت زندگی پیروز است.

این متن بیش از هر چیز وصف حال زندگی امروز ماست. نیروهای اهریمنی که جز کشتن و تجاوز و غارت چیزی نمیدانند بر زندگی ما مسلط شدهاند. ولی دور نیست روزی که سایه شومشان از سر ما برداشته شود. ده یا بیست سال بعد وقتی به عقب نگاه میکنیم، با خودمان خواهیم گفت: رهبر مفسدین عالم تصورش را هم نمیکرد روزی اینگونه فراموش شود.