هری سلدن
هری سلدن
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

می‌خواهم وقتی بزرگ شدم علی بندری بشم.

موضوع انشای آشنا و کلیشه‌ای دوران کودکی: در آینده می‌خواهید چه کاره شوید؟ حمید می‌‌خواست جراح شود، وحید مهندس عمران، علی فضانورد، حسن نویسنده، سیاوش هم نوشته بود چون خانم معلم را خیلی دوست دارد می‌خواهد معلم شود. هر یک از ما از دریچه نگاه کودکی خود آرزویمان برای رسیدن به جایگاه کسی که در نظرمان خیلی موفق بود را می‌نوشتیم. موفقیت در نگاه یکی پول زیاد بود، برای دیگری جایگاه اجتماعی یا هیجان و ماجراجویی و یکی دیگر چیزی که پدر و مادرش را خوشحال کند. چیزی که در نظر تمام ما مشترک بود این بود که اولاً راهی طولانی در رسیدن به این جایگاه داریم، ثانیاً زمانی که به این جایگاه برسیم تمامی آرزوهای زندگیمان تحقق یافته و دیگر دغدغه چیز دیگری را نخواهیم داشت.

سال‌ها گذشت. بعضی از ما به این آرزوهای کودکی رسیدیم و بعضی نه (شاید به چیزی که بیشتر علاقه داشتیم و در کودکی نمی‌دونستیم رسیدیم). ولی دغدغه‌هایمان تمام نشد. تازه فهمیدیم که شدیم یکی مثل میلیون‌ها بزرگسال دیگر با کاری روزمره که در بهترین حالت از‌ آن لذت می‌بریم. این ته چیزی بود که می‌خواستیم به آن برسیم؟ این بود چیز از کودکی به آن غبطه می‌خوردیم؟ اینجا بود که از قله‌ای که با زحمت به آن رسیده بودیم دیدمان به قله‌های دیگر باز شد. حالا دیگر کلیشه ساده فضانورد و دکتر نبود که می دیدیم. انسان‌هایی بودند که با نام خودشان تعریف می‌شدند، نه با شغل و مدرک. انسان‌هایی چون امیرکبیر، دهخدا، توماس پین و هزاران ابرانسانی دیگر که فقط در قالب اسم خودشان تعریف می‌شوند. انسان‌هایی که وقتی آیندگان به عقب نگاه می‌کنند به روشنی می‌بینند که دنیا قبل و بعد از حضورشان چه فرقی داشت.

در زمانه‌ای هستیم که زیر بار ناامیدی و اخبار تاسف‌بار داریم له می‌شویم. بی‌لیاقتی و بی‌شرمی افراد در راس هرم قدرت خون هر موجود با اندکی وجدان را به جوش می‌آورد. در این روزگار راحت‌ترین کار شاید این باشد که مثل یک مغز فندقی خودمان را در جایگاه طلبکار بگذاریم و آروغ‌های روشنفکری بزنیم تا به اطرافیانمان نشان دهیم که ما چقدر خفن هستیم و همه مشکلات به خاطر "مردم" اطرافمان است که نفهم هستند. یک روز گشتن در شبکه‌های اجتماعی کافی‌است تا هر کودنی چهار جمله یاد بگیرد که به بقیه ثابت کند خودش هیچ مسئولیتی در این نابه‌سامانی ندارد و آهی برآورد که چقدر همه چیز تقصیر بقیه است. جملاتی مانند "از ماست که بر ماست"، "ملتی که تاریخ نخواند آن را تکرار می‌کند"، "شما سرانه مطالعه در خارج را ببین" (بله از دید گوینده این جملات ۲۰۰ کشور در دنیا همگی اسمشان خارج است، و همه هم مثل هم هستند) و نقل زبان هر کودنی است که می‌خواهد از آب گل آلود ماهی گرفته و خودش را برتر از جمع نشان دهد.

در این میان انسان‌هایی هستند که فراتر از این کلی گویی‌های مبتذل رفته و سعی در ساختن نسلی آگاه و با تفکری نقادانه دارند. یکی علوم اجتماعی و مطالعه را ترویج می‌دهد، دیگری تکنولوژی و علوم رایانه، یکی دیگر فلسفه. بر خلاف ارتش مغز فندقی‌ها که به قیمت بادی به غبغب انداختن ناامیدی و یاس اجتماعی تزریق می‌کنند، اینها به مردم نشان می‌دهند چطور خیلی از جاهای دنیا که اکنون به آن غبطه می‌خوریم از روزگاری در شرایط بدتر به جایگاه امروزی رسید و آینده‌ای روشن را ترسیم می‌کنند. وقتی مغز فندقی‌ها با خواندن یک پست اینستاگرام نسخه جهان‌شمول و زمان‌شمول برای همه می‌پیچند و جار می‌زنند که ای کاش همه مثل آنها فکر می‌کردند، اینها بعد از صدها ساعت پژوهش عمیق با دقت ریزه‌کاری‌ها را توضیح داده و به تفکر فردی و نقطه نظرات متفاوت احترام می‌گذارند. مغز فندقی‌ها بت ذهنی دارند که کمتر از خدایش نمی‌پندارند (اعلیحضرت، مقام عظما، این خارجی‌ها)، ولی اینها با دیدگاهی به دور از جهت گیری فکری به بررسی افراد و وقایع می‌پردازند (هنوز برایم قابل باور نیست علی بندری چطور توانست اپیزودهایی کاملا بی‌طرفانه درباره رضاشاه، مشروطه، قاجار و موضوعات مشابه بسازد که سطحی نباشند).

خلاصه که وقتی بچه بودیم بزرگ شدن خود را در قالب شغل آینده می‌دیدیم. اکنون که به آن رسیدیم هنوز هم جا برای بزرگ شدن ظرف روحمان هست. اینجاست که باید فرای آرزوهای سطحی اینچنینی رفته و به سمتی حرکت کنیم که نقشی، هر چند اندک، نه تنها در زندگی آینده خودمان بلکه میلیون‌ها انسان دیگر بازی کنیم. در دنیایی که مغز فندقی بودن آسان است من می‌خواهم تلاش کنم و علی بندری باشم.

علی بندریجادیآینده بهترنسل آیندهاصلاح جامعه
مفاهیم الگوریتم و آمار و احتمالات فقط علم نیستند، مبنای جهان بینی و تصمیم گیری برای زندگی بشر هستند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید