هفتهنامهي موج بيداري سال دوم شمارهي 31 سهشنبه 28 تير 1384
نيشتري بر حباب 7
حسن آذرنیا
----
با رخصت از تمام كساني كه براي فوتبال عرق ريختهاند.
قهرماني تيم نيمبند ايران در سال 90 ميلادي همه را از پروين طلبكار كرد به طوري كه زمين و زمان از او انتظار داشتند كه تيم ملي را در جام ملتهاي آسيا 92 ميلادي ژاپن به مقام قهرماني برساند. اين انتظار غيرمنطقي موجب وارد شدن فشار و استرس زيادي به پروين شد به طوري كه گويي خود او نيز مقامي غير از قهرماني را فاجعهي ملي محسوب ميكرد. همين امر در عملكرد او بويژه در انتخاب بازيكن و اتخاذ تاكتيك، تاثير بسيار منفي داشت. براي مثال دو مهاجم ما جمشيد شاهمحمدي و علياصغر مديرروستا بودند. اولي را براي زدن توپهاي هوايي برديم و دومي را براي تقه زدن (ضربهي خشك به توپ)، مديرروستا بازيكن ميدانهاي بزرگ نبود او در سطح باشگاهي ميتوانست بدرخشد و شاهمحمدي نيز جرم عضلاني كافي را براي تبديل شدن به يك هدزن قهار در خط حمله نداشت. از طرف ديگر تاكتيك تيمي بهگونهاي بود كه در سه بازي انجام شده هيچيك از حريفان خود را چپ و راست نكرديم و پاس عرضي 7 در 8 مايل در حركت تيمي ديده نشد. سانترهايمان را پس از رد شدن از كنار دفاعهاي كناري حريف انجام نميداديم و اغلب از ميانهي ميدان انجام ميشد كه دفاع حريف رو به توپ بود و تك و توك سانترهاي نرمي هم كه وارد محوطهي جريمهي حريف ميشدند نه به تير اول ميرسيد و نه به تير دوم بلكه درون محوطهي شش قدم در كف دستهاي دروازهبان جاي ميگرفت. بدين ترتيب شاهمحمدي را خودمان از كار انداختيم. پاسهاي تند و تيز عمقي و عرضي كوتاه نيز به مدير روستا نميرسيد تا با تقه زدن توپ را درون دروازهي حريف قرار دهد كاري كه شگرد او بود. فشار عصبي به گونهاي كادر رهبري تيم را منفعل كرد كه در هر سه بازي با همان 11 بازيكن ثابت به ميدان رفتيم و كادر حتي جرئت يك تعويض را هم به خود نداد. آنها احتمالا اعتماد به نفس خود را از دست داده بودند. در واقع ما در بازي با امارات صفر بر صفر شديم، درب صعود به نيمهنهايي را به روي خود بستيم. هرچند در ظاهر گل كازايوشي ميورا تيم ما را مقابل ژاپن با حساب يك بر صفر بازنده و حذف كرد ولي عدم چارهانديشي در بازي دوم براي مهار هافبك بلندقامت، انرژيك، دونده و بيموي امارات ما را از صعود بازداشت.
اين شكست غرور پروين را جريحهدار كرد و او را تا حدي به خود آورد تا تيم را متحول كرده و با استفاده از بازيكنان جديدي همانند علي دايي، امير قلعهنويي و … پاي به بازيهاي مقدماتي جام جهاني 94 ميلادي آمريكا بگذاريم. بدبختانه اين تيم عابدزاده را از دست داد و در آخر با حضور بهزاد غلامپور تخريب شده و با دروازهاي نامطمئن پاي به ميدان مسابقه گذاشت. بهزاد را در مسابقات فوتبال سالني غير رسمي به مربيگري محمد مايليكهن كه در سطح جهاني برگزار ميشد به ميدان فرستادند. در اين نوع مسابقه شوتها تند و تيز بوده و توپ كوچكتر ميباشد و دروازهبان با حركت سادهي كف دست ميتواند توپ را دور كند. بهزاد آنقدر اين كار را در مسابقات به خوبي انجام داد كه دروازهباني خودش يادش رفت، راه رفتن كبك را به خوبي ياد گرفت ولي در فوتبال چمني نميشود مانند كبك راه رفت. به همين دليل در برابر كرهجنوبي و عربستان با آبشارهاي كوتاه توپ را به مهاجمان آنان پاس داد تا در اين دو ديدار جمعا هفت بار دروازهي ما گشوده شد. در برابر ژاپن يك گل تاريخي دريافت كرد كه ديدن آن پس از گذشت 12 سال براي علاقمندان فوتبال هنوز هم خالي از لطف نيست. در آن مسابقات ژاپن و كرهي شمالي را برديم و به عراق، عربستان و كرهي جنوبي باختيم تا مسافر جام جهاني آمريكا نباشيم. بعد از اين مسابقات استانكو مربيگري تيم ملي را به دست گرفت و براي بازيهاي آسيايي 1994 هيروشيما تيم را آماده كرد. البته او موفق به اين كار نشد، بازيكنان معرفي شده به او تركيب همگوني نداشتند، در مسابقات نيز با مصدوميت علي دايي، دندان ببر استانكو كشيده شد و در مقابل چين كريم باقري را به نوك حمله فرستاد تا با هد، گل بزند گويا استانكو نميدانست كه منافي و محرمي دو شوتزن قهار ما در دو طرف ميدان حضور دارند و فكر ميكرد فقط با هد ميشود گل زد. به چين هم يك بر صفر باختيم تا از گروه خود نيز بالا نرويم. هرچند خيليها مصدوميت علي دايي را علت اصلي ميدانند ولي استانكو اهل هجوم و حمله نبود و تيم او باد صبا بود تا توفان صرصر.
در ادامهي بحث فني به پشتوانهسازي ميپردازيم.
پشتوانهسازي در سي سال گذشتهي فوتبال ايران زياد جدي گرفته نميشد. هرچند در دههي 70 ميلادي اين امر پررنگتر شد و همزمان ما تيم ملي الف، ب، اميد، جوانان و نوجوانان خوبي داشتيم و عموما در يك پست دو يا سه مهره را همزمان در اختيار داشتيم اما در آن سالها نيز نخبهكشي در فوتبال وجود داشت يا حداقل ميتوان گفت بيتوجهي به نخبهها. براي مثال در درون دروازه مرد پرآوازه و قابل اطمینانی همانند ناصر حجازي را در داشتيم كه عملكرد او نياز به توضيح ندارد و بجز ضعف نسبي در مهار ضربات پنالتي و خروجهاي تك به تك معمولا نقطه ضعف ديگري از خود نشان نميداد. در كنار او منصور رشيدي متعصب بود كه پنالتيگير و مشتكن خوبي بود و در جاگيريها نيز مانند نداشت اما به او آنقدر ميدان ندادند تا زمانی که قهر كرد و رفت. هرچند او خود را در چند بازي نشان داد. اما دروازهباناني بودند كه اين فرصت را هم نيافتند. مانند محمدرضا كربكندي مربي فعلي تيم ذوبآهن اصفهان و دروازهبان اسبق همان تيم. او توپگير و پنالتي گير قابل اطمینانی بود و در جاگيريها حرف نداشت. واكنشهاي پلنگآساي او در مهار توپهايي كه به سه جاف دروازه فرستاده ميشد، مانند منصور رشيدي معروف بود. علاوه بر آن اعتماد به نفس او بسيار بسيار بالا بود. به طوري كه در ضربات پنالتي و ضربات آزاد، پاهارا كمي از عرض شانه بيشتر باز ميكرد، از كمر كمي به جلو خم ميشد، دستها را به طرفين باز ميكرد و لب پايين را يكبار به روي سبيلاش ميكشيد، ابروها را به داخل جمع ميكرد و با نگاهي كه برق از آن ميجهيد توپ و بازيكن زنندهي ضربه را مينگريست به طوري كه بازيكنان از ايستادن پشت توپ پشيمان ميشدند. ولي نفوذ لازم را در پايتخت نداشت، تا سالها بعد از حجازي دروازهي تيم ملي را بيمه كند. غير از او دروازهباناني همچون كريم بوستاني (نيرو اهواز)، رضا قفلساز (پاس تهران)، وازگن صفريان (پرسپوليس تهران) نيز ميتوانستند به راحتي در چارچوب دروازهي تيم ملي جاي گيرند و به حفاظت از آن بپردازند.
در اين گير و دار با چه نفوذي و از روي چه اصلي فريادشيران و بهرام مودت را مطرح كردند بر نگارنده پوشيده است. اين دو يكچهارم توانايي دروازهبانهاي نامبرده را نيز نداشتند.
در سالهاي بعد نيز بيتوجهي به پشتوانهسازي شدت گرفت. در خلال دهههاي 80 و 90 ميلادي بازيكنان بسيار خوبي را در سطح ملي از دست داديم. بطور مثال اميرفرهاد يعقوبي حركاتي شبيه مجيد نامجومطلق داشت ولي كسي به او توجهي نكرد تا وقتي كه مجيد نامجومطلق بازنشسته شد يك مطلق ديگر در تيم ملي حاضر باشد. در حال حاضر نيز عدم توجه به پشتوانهسازي بيداد ميكند. مهاجم فيزيكي غير از دايي در سطح ملي نداريم و عدم توجه به فراز فاطمي كه براحتي ميتواند در حكم مهاجم فيزيكي روي زمين و هوا باشد ما را از يك پشتوانهي آماده براي دايي محروم كرده است. گروهي معتقدند دايي نميخواهد كسي باشد كه تا حدي مشابه او عمل كند و با او تعويض گردد. به هر حال نتيجه يكي است، فنا شدن فراز فاطمي و حتي عباسفر مهاجم بلندقد ديگري كه ميتواند يك مهاجم فيزيكي باشد و مورد بيمهري قرار گرفته است. البته عنايتي به علت تكيده بودن در كارهاي فيزيكي به پاي دايي و فاطمي نميرسد. در درون دروازه نيز ميرزاپور و رحمتي لول بدني (انعطاف بدني) كافي را ندارند و در خروجها و جاگيريها از هوش كافي برخوردار نيستند. توجه بيشتر به مهدي واعظي ميتوانست در سالهاي اخير دروازهي تيم ملي ما را محكمتر نمايد. او خونسرد، جاگير و شوتگير است. در تك به تكها ميانگين عملكرد خوبي دارد. همچنين ضريب هوشي مناسب و انعطاف بدني كافي را دارد. توجه به حسين كاظمي ما را ميتواند صاحب يك شاهرخ بياني ديگر نمايد. او بسيار دونده است و توپ را بين دو بازيكن حريف به خوبي قطع مينمايد. خصوصياتي كه شاهرخ بياني در حد بالايي از آنها برخوردار بود. كاظمي دونده، جنگنده و شوتزن است و بسيار متعصب. اما به او حتي در باشگاهش نيز توجه كافي نميشود چه برسد به تيم ملي. شيري هافبك ديگر استقلال با كمي تجربه و ميدانديدگي ميتواند يك علي كريمي ديگر باشد مثل او لول بدني دارد، تكنيك دارد و از او دوندهتر است. فقط تجربه كم دارد كه به او بايد ميدان داد تا در سطح باشگاهي و ملي خود را مطرح كند. سمت چپ تيم ملي در غياب نيكبخت آماده، لنگ ميزند و هيچكس ميثم منيعي را در پاس نميبيند كه چگونه سمت راست حريفان پاس را در جام باشگاههاي آسيا به هم ميريزد و چه پاسهاي مناسبي ميدهد و چه شوتهاي زيبايي حوالهي دروازهي حريف ميكند. اگر شيري در پاس بود سمت چپ و راست پاس حرف نداشت. اما افسوس كه در استقلال است جايي كه مربي جوان آن تحمل موفقيت جمعي را ندارد و ميخواهد موفقيتها را به خود نسبت دهد و هر بازيكني در دو يا سه بازي خوب عمل كند و مطبوعات بگويند بازيكن عملكرد خوبي داشت و استقلال نتيجه گرفت اميرخان قلعهنويي او را در هفتهي بعدش از تركيب بيرون ميگذارد تا ثابت كند موفقيتهاي استقلال سهم اوست و تحمل ندارد تا قسمتي از اين موفقيتها را به بازيكنان ديگر نسبت بدهد. هرچند در زبان به گونهي ديگر سخن ميگويد ولي مهم عمل كردن است. بيرون ماندن سامره بعد از بازيهاي قابل قبولش از تركيب اصلي، خارج شدن متناوب صادقي، قرباني و لطفي بعد از يكي دو بازي قابل قبول، تاييدكنندهي اين مطلب ميباشد كه سخن و عمل آقاي قلعهنويي يكي نيست.
در مربيگري نيز او نشان داد در مقابل ذوبآهن و فولاد قادر نيست يك تركيب دفاعي متكي بر ضد حملات را بچيند. اگر در هفتههاي پاياني 3 امتياز به هريك از اين تيمها نميداد اكنون سوم نميشد و قهرماني را از دست نميداد.