علت گرایش به تصوف
عارف عمل قلب را بر عمل اعضا و جوارح ترجیح می دهد
صوفی می گوید عضو مخصوص حیات دینی قلب است و بس و سایر اعضا و جوارح ، اعضای واقعی حیات دینی نیستند بهترین اعمال آن است که دل را برانگیزد و این است علت آنکه غالب بزرگان سماع را وارد حق دانسته و آن را معلول می دانسته اند... و یکی از بهترین وسائل پی بردن به این که صوفی تا چه اندازه عمل قلب، یعنی شور و عشق و وجد را بر عمل اعضاء و جوارح، یعنی به جا آوردن ظواهر شرع ترجیح می دهد، مطالعه شرح زندگانی مولانا جلال ادین رومی و ممارست در اشعارپرمعنی و شور انگیز اوست
صوفیه برای نیل به وجد به وسائلی از قبیل: سماع(رقص و پایکوبی)، مواد تخدیر کننده، مواد سکر آور
دکتر زرین کوب در این رابطه میگوید: صوفیه برای تحریک اعصاب و نیل به حالی که از آن تعبیر به بیخودی میکنند، به مواد تخدیر کننده یا سکر آور متوسل میشوند، آنها رقص وسماع را وسیلهای برای رفع قبض و ملال مجالس خود تبدیل کردهاند.[1]
دیدگاه سران متصوفه در رابطه با سماع
۱- افراط: سماع را برترین عمل عبادی و آن را بر نماز و قرآن ترجیح میدهند
۲- معتدل: سماع را مستحب و قرب آور میدانند
۳- مخالف: سماع را مناسب سلوک عرفانی نمیدانند از جمله این گروه:ابن عربی : «ای نفس به جهت این اعمال از خدا حیا نمی کنی؟ تو در طول شب و در حال سماع در تسخیر و قبضه ی شیطان بودی و بازیچه ی دست او با این همه تو ذوق می کردی و لذت می بردی. .. هر کس در سماع جست و خیز کند و مدعی شود که شهود خدا کردم و خدا من رابه خود نمود، پس دروغگوست»[2]
یکی از پیامدهای روانی سماع سرخوشی شیدایی و سبکی است بویژه اگر به مرحله بیهوشی و کولاپس برسد عوارض خاصی در پی دارد . به گفته متخصصان، حالت غش ، بیخودی و کولاپس تغییر و تحولهایی را در درون انسان ایجاد می کند که مهمترین آنها تخلیه فشارهای روانی و برون فکنی رنجشها و ناراحتیهای درونی است که موجب سبکی و آرامش شخص و رضایت بعد از حالت بیهوشی می شود
بنابراین صوفیه برای تقرب به خدا دست به برگذاری مراسم سماع و انجام عمال مخصوصه میزنند، درحالیکه در اسلام چیزی به عنوان سماع وجود ندارد، ابن عربی جواب ارزندهای به این گروه داده است که شما با رقص سماع به شیطان نزدیک میشوید نه الله، همانگونه که قبلا بیان شد در شریعت، طریقت و حقیقت، صوفیه در مرحله طریقت انجام هر گناهی را جائز میدانند، پس رقص و پایکوبی استفاده از ابزار موسیقی به جهت قرب به خدا نیزد از نظر آنها اشکال ندارد، درحالیکه این بدعت است.
ادامه دارد.....
[1]- «ارزش میراث صوفیه»، ص۹۴
[2] - «رسائل بن عربی»، ص۴