نگاهی مختصر بر نمایشنامه مرگ فروشنده اثر آرتور میلر و بیان برخی وجوه تشابهی میان دو کاراکتر ویلی لومان در مرگ فروشنده و والتر وایت در بریکینگ بد
کلیه تحلیلهای ارائه شده در این مقاله مطابق با نظر شخصی است و دلیل بر همخوانی با نظر نویسنده یا سایر تحلیلهای دیگر این اثر نخواهد بود.
نمایشنامه "مرگ فروشنده" نوشته ی آرتور میلر، یکی از آثار برجسته در تاریخ ادبیات آمریکا است که به صورت گسترده ای مورد تحلیل قرار گرفته است. این نمایشنامه در سال ۱۹۴۹ نوشته شده و به سرعت به عنوان یکی از مهمترین آثار ادبیات آمریکایی شناخته شد. "مرگ فروشنده" یک تحلیل عمیق از زندگی و مرگ و زندگی خانوادگی است که به صورت فرمالیستی قابل بررسی است. این نمایشنامه داستان ویلی لومان را روایت می کند، یک فروشنده که در پایان دوران حرفه ای خود قرار دارد. ویلی با مشکلات مالی و شخصی روبرو است، مشکلاتی که ریشه در گذشته و خیانتی که به خانواده اش کرده و بار سنگین عذاب وجدانش به سبب مواجهه با عواقب بی پرواییهایی که در گذشته داشته ، امروز که از کارش در نظام سرمایه داری کنارگذاشته شده ، سرانجام تصمیم به خودکشی می گیرد. این تصمیم واکنش های مختلفی را در خانواده اش به وجود می آورد و داستان به تحلیل عمیق تری از روابط خانوادگی، عشق، و مرگ می پردازد که در ادامه به تحلیل آن واکنشها خواهیم پرداخت.
شرایطی که جهان نمایشنامه برای ما میسازد به این شکل است که ما همراه با ویلی - زمان حال - در خاطرات و حسرتهای او - در گذشته – سیر میکنیم و این حرکت بصورت دورانی شکل میگیرد و در آن واحد که در زمان حال سپری میکنیم به یک آن به گذشته پرت میشویم. ویلی درگذشته به همسرش لیندا خیانت کرده و شاید به همین سبب نتوانسته به زن دیگری که به او علاقه داشته نیز برسد، این مسئله را میتوان برای پدر ویلی نیز در نظر گرفت، البته با انگیزههای دیگری و البته با این تفاوت که پدرش او و مادرش و بن برادر بزرگترش را برای همیشه رها کرده و میرود و این ناکامی ویلی برای پدرش وجود نداشته است زیرا در داستان پس زمینه مخاطب به خوبی متوجه اوضاع و شرایط قبل از حال میشود و محوریت نمایشنامه بر یک کلمه که همان «پدر» است، استوار است. جامعهای که ویلی و هم نسل هایش در آن زندگی میکنند از لحاظ ظواهر زندگی بسیار جامعهی تجملگرا و اعیانی است. مخاطب با مطالعه نمایشنامه به خوبی متوجه این موضوع میشود زیرا ویلی با کار فروشندگی سعی داشته خانه و زندگی و خودرویی لوکس را به منصهی ظهور بگذارد و دیگران با دیدن ظاهر زندگی ویلی و خانوادهاش بدانند که وی جزئی از طبقه غنی و ثروتمند است؛ از همین طرز دیدگاه جامعه به شرایط اقتصادی نیز میتوان آگاهی یافت، زیرا ویلی در واقع ثروتمند واقعی نیست و مانند پرندهای که از لولهی آبی که درحال چکه کردن است و هر آن ممکن است آب آن قطع شود و پرنده در حال آب نوشیدن است، حقوق دریافت میکند. از صدای کفپوش چوبی و وسایل از مد افتاده ولی لوکس قدیمی که در فضای نمایشنامه موجود هستند میتوان به وضعیت افولی ویلی پی برد.
سیاست و قانونی که بر جامعه حاکم است یک سیاست سرمایه داری است و به خوبی میتوان از همین موضوع به تقسیم بندی جامعه به دو دستهی فقیر و ثروتمند پی برد. سیاستی که ویلی به واسطهی آن خرد میشود و میشکند و تمام ناکامیهای عمرش را مرور میکند و در انتها دست به خودکشی میزند.
فرهنگ و خرد در نمایشنامه مرگ فروشنده به این شکل خودش را نمایان میسازد که افرادی که در نمایش وجود دارند که با محوریت ویلی هر کدام به زعم خویش در عالم فکری مخصوص به خود سیر میکنند و این تعمق در تفکرات و تأملات در هر فرد متفاوت است. ویلی همواره به کارهایش در گذشته می اندیشد و لیندا به فکر تغییر دادن حال ویلی از حالت ناراحتی به خوشحالی است و بیف و هپی در این اندیشه هستند که برای خانوادهشان هر کدام به روش خودش سبب منفعت و افتخار و اعتبار دوباره شوند. معنویت در این اثر چندان ظهور و بروزی ندارد و بیشتر فضای نمایشنامه رو به مادی گرایی و مالی دارد. جهان نمایشنامه نیز جهانی سرد و بی رحم است. به این گونه که ویلی قهرمان نمایشنامه در چنگال سیاست های سرمایه داری که همان ضد قهرمان نمایشنامه هست خرد میشود و راه چاره ای برایش باقی نمیماند و تصمیم به پایان داد زندگیش میگیرد.
از منظر فرمالیستی، نمایشنامه از نظر ساختاری، زبان و نمادها بسیاری در خود داراست. با مطالعه آن میبینیم که ساختار داستان به صورت غیرخطی پیش می رود و با استفاده از بازگشت های زمانی و حافظه های ویلی، داستان پس زمینه که تأثیر بسزایی در وضعیت حال ویلی و خانواده اش دارد به صورت تکه های پازل کم کم به مخاطب ارائه میشود و چالش های جدید برای خواننده ایجاد می کند. زبان نمایشنامه نیز بسیار قوی و تأثیرگذار و در عین حال یک فضای سورئالیستی در ذهن هر خوانندهای ایجاد میکند. استفاده از اصطلاحات خاص و کلمات فنی برای نشان دادن تضاد و ایجاد فضای پارادوکسی که بین زندگی شخصی و حرفه ای ویلی جود دارد و همچنین برای نشان دادن تحولات درونی شخصیتها به خوبی در این نمایشنامه به کار رفته. نمادها نیز در این نمایشنامه نقش بسیار مهمی دارند. به عنوان مثال، خانه ی ویلی به عنوان نماد افتضاحات و شکست های او در زندگی به تصویر کشیده می شود و حتی به تعبیری دیگر میتوان گفت خانهای که ویلی برای خانواده خودش ساخته خانه ای است که سست عنصر بودن اساس خانواده و زندگی که ویلی به همراه افراد آن خانه در کنار هم دارند را نشان میدهد که گویی در ضربالمثل های فارسی نیز میتوان نمونه مشهود این زندگی را مشاهده کرد ، به عنوان مثال خود من بعد از مطالعه این نمایشنامه یاد این ضربالمثل فارسی افتادم که میگویند:«خانه از پای بست ویران است». همانطور که گفته شد نقش پدر در هر خانوادهای ، نقشی محوری و اساسی است و اگر کار خطایی از ناحیه پدر انجام بگیرد خواسته یا نخواسته دامنگیر سایر افراد خانواده خواهد شد حتی اگر در انجام آن عمل اشتباه هیچ یک از افراد دخالتی نداشته باشند ، حتی اگر همه افراد خانواده مخالفت صریح خودشان را از بابت آن عمل و انجام آن اعلام کنند. با همه این موارد عواقب کاری که پدر انجام میدهد دامنگیر تک تک افراد خانواده خواهد شد و ما در این نمایشنامه به عنوان خواننده اثر این حقیقت را لمس میکنیم. در پایان همچنین، خودکشی و مرگ به عنوان نمادهای اصلی برای پایان دادن به دردسرها و مشکلات زندگی به تصویر کشیده می شود زیرا وقتی ” خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج “ و در اینجا ویلی میبیند که هرچه شرایط رو به جلو برود اوضاع نه تنها بر وفق مرادش نخواهد شد بلکه اوضاع اسف بار تر و سخت تر نیز خواهد شد و برای اینکه از زیر بار این مسئولیت سنگینی که برای خودش با اشتباهات زنجیروارش در گذشته ساخته فرار کند دست به خودکشی میزند. نمونه نسبتاً مشابه و بارزی که در صنعت فیلم و سریال در عرصه جهانی به نظر من میتوان برای داستان ویلی در نظر گرفت ، شخصیت والتر وایت در سریال بریکینگ بد است. والتر نیز معلمی ساده بود و حقوقش برای زندگی عادی و درمان سرطانش کفاف نمیداد و برای رهایی از فقر دست به انجام یک سری اشتباهات زد و در آخر فصل پنجم خودش و تمامی اعضای خانوادهاش با عواقب آن رو به رو شدند و تنها تفاوتی که شخصیت والتر با ویلی داشت این بود که ویلی دست به خودکشی زد و والتر فرار از محل زندگیاش و جعل هویت جدید برای زندگی دیگری را انتخاب کرد. محوریت داستانی هر دو داستان مرگ فروشنده و بریکینگ بد را میتوان «پدری که برای خانودهاش پدری نکرد» قلمداد کرد. حال بعد از این مقایسه بهتر است به ابعاد دیگری از مرگ فروشنده بپردازیم.
تکنیکی که آرتور میلر در نگارش این نمایشنامه به کار برده به نظر شخصی من تکنیک مدرن است. که در ابتدا با تصادف ویلی وارد قصهی پس زمینه نمایشنامه میشویم.
هویتی که میلر به ما درباره قهرمان نمایشنامه ویلی نشان میدهد را میتوان از خصیصه های شخصیتی و کنش های فردی وی به دست آورد گویای شخصیتی سرخورده و افول کرده همانند یک امپراتوری در حال افول تا به مرز کشیده شدن به نابودی کامل است.
مخاطب در حین مطالعه یا مشاهده نمایش مرگ فروشنده به خوبی به این مطلب باید دقت کند که شخصیت های نمایشنامه به ویژه ویلی به عنوان شخصیت اصلی دارای کنش های جسمی خاصی هستند که به نظر من کوچکترین کنش جسمی نشأت گرفته از یک یا چند کنش درونی- روانشناختی – هستند که کاراکترها بصورت آگاهانه یا ناخودآگاه مرتکب آن اعمال و کنش ها میشوند. به عنوان مثال ویلی در این نمایشنامه با یک کنش در ابتدای کار که تصادف است به خوبی به مخاطب نشان میدهد که غرق در فکر و مسائل درونی خودش است و به راحتی از اتمسفر بیرونی خودش به عالم فکر و خیال جا به جا میشود. یا به عنوان نمونه دیگر لیندا به سبب وفاداری خودش به ویلی همواره سعی بر همدل کردن فرزندانش به ویژه بیف با ویلی است. کنش بیرونی دیگر که ویلی در عالم تصورات خودش میدید که بسیار جالب بود تصور بن در کنار خود و سرزنش شدنش توسط بن بود. این مسئله از این جهت جالب توجه است که از یک کنش درونی به یک کنش درونی دیگر میرسیم. ویلی دائماً در این حسرت است که چرا همانند برادرش بن به دنبال شغل دیگری نرفته و این حسرت خوردن سبب فکر و خیال کردن بن در کنار خودش است حسرت هایش را در قالب یک کالبد خیالی به شکل بن ببیند. این نوع از پیشروی در داستان پس زمینه به گونه ای است که خصیت اصلی از عالم واقعی در لحظه به عالم خیالات خودش فرو میرود و برمیگردد. این نوع پیشروی در این نمایشنامه، روند نمایشنامه را کند میکند اما به گونه ای نیست که مخاطب را آرزده کند و به هر جهت با ضرب آهنگ دیالوگ ها بین کاراکترها در هر دو جهان خیالی و واقعی کاراکتر اصلی روند داستان به صورت معقول پیش میرود. تعداد صحنه و طول هر صحنه موجود در متن نمایشنامه از یک تعادل و برابری خاصی برخوردار هستند و به همین منظور مخاطب به راحتی به سبب طولانی نبودن هر صحنه جزئیات هر صحنه را بعد از مطالعه به صورت زیادی در ذهنش مرور میکند. نمایشنامه مرگ فروشنده به لحاظ پرده بندی از دو پرده به وجود آمده که مخاطب در پرده اول بیشتر با درگیری های درونی ویلی و خانواده اش رو به رو میشود و در پرده دوم تلاش ویلی برای رهایی از این وضعیت و در نهایت تسلیم شدن او و اقدام به خودکشی اش. ویلی به خوبی با شرایط روحی بدی که به سبب از دست دادن شغل چندین و چند ساله اش دارد امّا همواره اندک امیدی او را به تلاش برای بهبود شرایط رو به جلو هل میدهد و هدفی که ویلی دارد رجوع مجدد به شغل همیشگی اش و برگرداندن شرایط به قبل است لیندا نیز هدفش این است که بیف و هپی را در تحقق یافتن این هدف ویلی تشویق کند. تنها کنش نمایشی که در نمایشنامه مرگ فروشنده توجه من را به خودش جلب کرد، رفتن ویلی به محل کار سابقش برای تلاش دوباره برای بازگشت به شغلش است. داستان نمایشنامه با وجود گرهی که دارد از کشمکش های آنچنان بزرگی برخوردار نیست و به این شکل است که ویلی در تلاش برای برگرداندن شرایط به قبل است و خانواده اش نیز در تلاش برای بهبود حال وی هستند که در نهایت هر دو مورد با شکست مواجه میشوند و ویلی نه تنها نمیتواند به شغلش بازگردد بلکه حال بدش سبب خودکشی اش میشود. ویلی تنها به سبب ارزش هایی که در ذهنش دارد اقدام به تلاش برای ایجاد یک شرایط مطلوب است امّا از آن جهت که تحقق اهداف و ارزش هایش به عوامل بیرونی نیاز دارد هیچ کنشی از ناحیه وی مؤثر واقع نمیشود و با شکست مواجه میشود. با مطالعه چند خط دیالوگ از هر کاراکتر برخی صفات ایشان برای ما روشن میشود. به عنوان مثال لیندا زمانی که با ویلی در حال گفتگوست از نحوه دیالوگش به خوبی عاشق بودنش، وفاداریش، امیدواریش به فرزندش بیف، امیدواریش به تحول اوضاع، دلسوزیش نسبت به همسر و خانواده اش پر واضح است. یا به عنوان مثال داده هایی که از شخصیت بیف به شخصه دریافت میکنم شخصی پر تکاپو و عاشق تغییر دادن شرایط ، خواهان زندگی با لایف استایلی متفاوت از دیگران حتی زندگی پدرش و کمک به خانواده و وفاداری به پدر و مادرش است.
نقطه شروع قصه پس زمینه درست جاییست که پیش درآمدی را بعد از مطالعه چند خط از توضیحات صحنه و یک کنش نامتعادل از قهرمان(عصبانیت ویلی ذر ابتدای گفتگو با لیندا) می خوانیم و ناگهان شاهد یک گریز به یک فضایی دیگر در فضای ذهنی قهرمان( خاطرات ویلی) بهانه میشود تا نقطه شروع قصه را بدانیم. امّا چون پایان کنشی برای قهرمان در پرده اول وجود ندارد نمیتوان گفت آغاز قصه هم آنجاست.
دربارهی ماجرای هر شخص باید گفت هر شخصیت در این نمایشنامه درگیر ماجرایی پیچیده نیست و صرفا چون متن کلی نمایش بر اساس مرور خاطرات کاراکتر قهرمان ویلی لومان پیش میرود از هر شخص یک داستان بسیار ساده که به حقیقت کلی معنایی اضافه میکند در دست داریم که به نظر من از این وجه کاراکتر ها کاراکتر های تیپیک هستند. به عنوان مثال بن که تاجر الماس است همیشه در فکر سود مالی است و همانند کاراکتر قصابی است که در یک نمایش تیپیک است و صرفا یک آدم که روحیه ای نسبتاً خشن دارد و از کشتن احشام و تکه تکه کردن آنها لذت میبرد
مخاطب بعد از درک داستان پس زمینه به ابعدای از ماجرای زندگی ویلی پی میبرد که اشاره به آنها خالی از لطف نیست. به عنوان مثال بن برادر بزرگ ویلی برای پیدا کردن پدرشان آنها را ترک میکند و بعد از اینکه پدرشان را پیدا نمیکند به سبب مسیر اشتباهی که رفته از آفریقا سردرآورده و به معادن الماس دسترسی پیدا کرده و بعد از چند سال ثروت بسیار زیادی را برای خودش ایجاد کرده و این درحالی است که ویلی زندگی شهری را برای خودش برگزیده و به قولی شغل بی دردسر فروشندگی را انتخاب کرده است. این موضوع به نظرم بیانگر یک دوگانگی و پارادوکسی در داستان است و در این دوگانگی یک سمت کنجکاوی و تکاپو و سوی دیگر سکونت و یکجانشینی را نشان میدهد. این موضوع در هپی و بیف نیز بطور واضح قابل مشاهده است به عنوان مثال میتوان گفت بیف که بخاطر تأثیراتی که از خیانت پدرش به مادرش لیندا در نوجوانی گرفته و با خود تا سی سالگی حمل کرده و بی انگیزگی خاصی را بعد از فهمیدن ماجرای خیانت در زندگیش لمس کرده و از کشف مسائل تازه خودداری میکند و بلعکس هپی همچنان درپی کشف مسائل جدید است امّا به سبب اینکه الگویش را بیف قرار داده از انجام خیلی چیزها تا حدودی خودداری کرده. برای این مسئله میتوان حتی از چارلی نیز یاد کرد که به ویلی پیشنهاد کار میدهد و ویلی سر باز میزند و میتوان درباره ویلی اینطور گفت که از سکونت و منفعل بودن خود در یک محیط خاص خسته شده است امّا به قولی ترک عادت موجب مرض است پس همواره در درون ذهن خودش و خاطراتش خودش را بخاطر این انتخاب شاید اشتباه سرزنش میکند و این سرزنش به شکل تصویری از بن در ذهنش مرور میشود و از سویی بخاطر وابستگی که به واسطه شغلش به معشوقهاش در گذشته داشته در همین حال باقی مانده است. در صورت کلی شرایط در داستان نمایشنامه به گونه ای پیش رفته که خیانت ویلی به لیندا بصورت دومینووار به بیف تأثیر میگذارد و بیف روی هپی اثر میگذارد و این ماجرا همینطور پیش می رود و به مرور زمان این جراحتی که بر بدنه خانواده وارد شده عفونی میشود و با بیکاری ویلی سر باز میکند و این عفونت سبب خودکشی ویلی میشود. برای همین همانگونه که در ابتدای تحلیل گفته شد خیانتی که ویلی مسبب آن است بصورت زنجیره وار دامن خودش را میگیرد و به خودکشی او ختم میشود. و از جمله دیتیل هایی که میتوان بهانه شروع سر باز کردن این زخم قدیمی به آنها اشاره کرد ، تصادف ویلی ، بیکار شدن ویلی ، بی پولی ویلی ، سرزنش و خودخوری هایی که ویلی با خودش در طول روزمره داشته و یا این اتفاقات و به خصوص بیکاریش رنگ بیشتری به خودشان میگیرند اشاره کرد. از آن جهت که ویلی قهرمان داستان یا همان پروتاگونیست است و ضد قهرمان یا همان آنتاگونیست نظام سرمایه داری است پس میتوان به خوبی دریافت که ضدقهرمان یک شخصیت حقیقی نیست و در نتیجه برای مقابله با قهرمان همانند یک انسان توانایی دروغ پردازی یا تحریف را ندارد بنابراین هر آنچه مخاطب از سرگذشت قهرمان میخواند اتمسفری است که او در آن قرار گرفته پس هر آنچه درباره اصل ماجرا از جمع دیالوگ ها درک میشود عین واقعیت است و دلیل برای دروغ پردازی در این مورد نمیبینم.
نواخت و ریتم مناسب و متعادلی که در طول نمایشنامه میبینیم کل نمایشنامه را در یک نواخت و سطح مناسب پیش میبرد و از آن جهت که نمایشنامه جنبهی درام و تراژدی دارد از یک تعادل و آرامش خاصی برخوردار است که مخاطب را با خودش تا پایان نمایش همراه میکند. با وجود اینکه نمایشنامه از یک خط ممتد زمانی برخوردار نیست و فلش بک های بسیار زیادی دارد نمیتوان سبک نمایشنامه را پیرو از یک سبک منحصر به فرد دانست زیرا همانگونه که از کتاب نقد فرمالیستی آموختیم امروزه بسیاری از آثار نوشته شده ممکن است تلفیقی از چندین سبک باشد. به عقیده من این اثر به خاطر فضای خیالی پیرو سبک رئالیسم جادویی با تلفیقی از اکسپرسیونسم به سبب اغراق در برخی نقاط حساس است. به گونه ای که ویلی لومان در تمام طول نمایشنامه در دو جهان خیال و واقعیت سیر میکند و این نشأت گرفته از گذشته ای که داشته و از وی جدا نمیشود.
در صورت کلی اگر بخواهیکم از یک کل به جزئی از زندگی ویلی برسیم میبینیم که خاطرات ویلی همچون خورهای به جان آینده و زندگی اش در دوران بیکاری اش افتاده و سبب سرزنش خود توسط خودش شده اینکه چرا به همسرش خیانت کرده و همسرش از این موضوع اطلاعی نداشته و ندارد.
ما به عنوان خواننده اثر به خوبی در دورنمایه متن میبینیم که ویلی از یک شوکت و هیبت نسبتاً تجملی و زندگی شاهانه به خاطر گذر زمان و تغییر نوع زندگی اش به یک زندگی فقیرانه مبتلا میشود و این مسئله زندگی، خاطرات ، نوع رفتار بار لیندا و فرزندان را مورد تأثیر مستقیم قرار میدهد. دیالوگ های ویلی در خاطراتش ممزوج شده با نوعی شکنجه ذهنی است که شلاق هایش را به خودش و وضع حالش میزند. در پایان این تحلیل مختصر باید این نکته را در نظر داشت که محوریت این متن حول یک کلمه «پدر» میچرخد و گویی نویسنده میخواهد عدم درک دومینووار پدرها – پدر ویلی و خود ویلی برای فرزندانش -به خوبی برای خواننده اثر نمایان کند. این اثر در عین نقد نظام سرمایه داری به حفظ چهارچوب خانواده و نوع تربیتی هر فرد نیز به خوبی میپردازد.
ارادتمند شما
هاشم رحیمی