یکم حالم خوب نیست...
خیلی تنبلی میکنم خیلی زیاد.
همش دلم میخواد یه کاری کنم که زندگیم بهتر بشه ولی انگاری خودمو انداختم تو یه مرداب سیاه و نفرین شده!همش دارم دست و پا میزنم و هی وقت کشی میکنم و روزا رو یکی بعد از یکی دیگه میسوزونم و میرم جلو... گفتم جلو ولی نمیدونم جلوتر چی هست همش تاریکیه و پر از ابهام!
هرکی ندونه الان میگه این طرف افسرده شده یا یه روان پریش به تمام معنی هستش... خودم که فکر نمیکنم.
بگذریم دارم یکم به خودم میام فعلا که میتونم تا یکی دو متر جلوترم رو ببینم و دارم یکم به خودم روحیه میدم، تا شاید بتونم یه چراغ قوه ای، پروژکتوری یا شایدم یه مهتاب و خورشیدی به دست بیارم تا از این کوره راه بتونم نجات پیدا کنم.
امیدارم ...