ahmad bakhtiarinia
ahmad bakhtiarinia
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

١٨٠٠ روز در كوچه پس كوچه هاي استارت اپ(قسمت دوم)

در ادامه قسمت قبل سعي كردم با مفاهيم و تجربه ها اشناتون كنم.

ميخوام از تلخي هاي اين مسير بگم، دوست دارم اگه اين متن رو ميخوني تو ديگه تجربش نكني.

من سه بار گرفتار شدم تو اين مدتي كه كار كردم، گرفتار يعني چي؟ يعني براي جلو رفتن و پيشرفتم مانع هاي بزرگي گزاشته بودن.

براي من محيط شركت هميشه رتبه اول انتخابم رو داشته بعدش راجبه حقوق حرف ميزدم هميشه،

توصيه ام اينه كه هميشه با صداقت كار كنيد، تمامتون رو بزاريد. در ادمه ميتونيد واقعيت ها رو هم مشاهده كنيد.

من وقتي شركت دومم رو شروع كردم ، بصورت تصاعدي تو حوزه خودم ديپ(عميق) و تخصصي شده بودم، اكثرا انگشت به دهان مونده بودن كه چطور ممكنه؟!!!

تا اينجا همه چي به خودم برميگشت، تلاش شبانه روزي، پشتكار، تعهد

تا اينكه سرو كار معضل اصلي مسير شغليم پيدا شد. اشناي مديرعامل:)، من هيچوقت سعي نكردم از پارتي بازي استفاده كنم ولي هميشه چوبش رو خوردم.

طرف صاف اومد بين منو تسكام:). و بدون اينكه دانش خاصي داشته باشه، اختيار و مسئوليت گرفت.!

اولين بار كه فرو ريختم اونموقع بود، تمام تلاشهايي كه كردم يك شبه از بين رفت، تمام شور و هيجانم خوابيد و من انگار مرده بودم ولي وجود داشتم هنوز.

من سه بار از اين ناحيه ضربه سختي خوردم در طول كارم، و اين سه بار هيچوقت از ذهنم پاك نخواهد شد.

مطمئن باشيد جايي كه كسي بدون تلاش ، پوزيشن بگيره ، فروريخته ميشه! از اين سه بار ، دوبارش اتفاق افتاد و شركت تا مرز ورشكستگي جلو رفت.

يكي از معضلات بد اين استارت اپ ها، فاميل تهيه كننده بودنه، نميدونم چجوري ميشه تو كلمات خلاصه اش كنم.

من يه رويه ياد گرفته بودم و اون اينكه زمين بازيمو جدا كنم. همين! تا حد خوبي موفق شدم از سردردهاي بيموردم، كمبود انرژيم و… كم كنم.

اما بعنوان يه توصيه خيلي جدي! اصلا تو اين محيط ها ادامه نديد، بعنوان كسي كه سه سال تلاش كردم تو همچين محيطي، پشيمونم، ميتونستم جاي ديگه از انرژيم بهتر استفاده كنم.

علامت هاي فاميل تهيه كننده ، يكيش اينه كه يهو ميشينه رو تسكات، يهو بعنوان تازه وارد بخودش اجازه ميده بگه چي خوبه چي بد! از اعتماد بنفس كاذب زيادي برخورداره كه البته سريع ميشكنه

مدل من همیشه اینجوریه که این واقعیت ها رو به زبون میاوردم، در صورتی که با گذشت زمان متوجه شدم بیانشون از مشکلات کم نمیکنه، هر کاری سختی هایی داره و این هم شاید جزو سختی های کاره

این داستان فامیل تهیه کننده، هیچ وقت باعث نشد از کاری میکنم، عقب بکشم، همه میگن تو ادارات دولتی که وجود داره، یه چیز طبیعیه، نه اصلاً طبیعی نیست به نظرم، مستقیم با موفقیت بیزینس سرو کار داره!

چرا بیزینس باید تاوان یادگیری یه نفر و بده که برای بدست آوردن شغلش هیچ تلاشی نکرده؟

من سه سال تو اون شرکت بودم، هیچوقت حقوقم اضافه نشد، هیچ وقت پاداش نگرفتم، و هیچ وقت تو جلسات حاضر نمیشدم، چون معتقد بودم اگه اتفاقی برای بیزینس بیفته، من هم توش شریکم.

خیلی دوست داشتم با فاندرمون صحبت کنم، خیلی هم تلاش کردم ولی در نهایت این رفتار اشتباه رو با اصرار بیشتری ادامه میداد، من تنها اتفاق جذاب کاریم، کاری بود که عاشقانه بهش علاقه داشتم، مشکلاتی که تو خود کار پیش میومد، که برام پر از یادگیری بود

امروز من بیشتر از اونها سود بردم، من خیلی یادگرفتم، اونها، 90 درصدشون استارت اپ رو رها کردن و چسبیدن به کارهای متفرقه. یه استارت اپی که درحال رشد سریع بود، با تصمیمات این چنینی، به خاک سیاه نشست.

اين روايتها كاملا براساس واقعيته و سعيم هميشه اينه كه بتونم يه ديدي بهتون بدم كه از تجربه هام استفاده كنيد.

دوس دارم نظر شما رو هم بدونم:)

ادامه رو در قسمت سوم ميگم

تلاشکارادامه قسمتاستارت اپ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید