به آینه نگاه میکند، زمانی را بخاطر میآورد که وقتی به خودش در آینه مینگریست، تصویر دختری را میدید که علی رغم تلاشهای بسیار، هیچ وقت از خودش راضی نبود. احساس می کرد با آن کسی که میخواست باشد خیلی فاصله داشته و نمیدانست برای چه باید خودش را دوست داشته باشد...
تمام گذشتهاش جلوی چشمانش مرور میشود. خاطرات سقوطها و اوج گرفتنها، شکستها و موفقیتها، شوقها و غمها، یأسها و امیدها، تلاشهای پی در پی، جنگیدن های مداوم و فراموش کردن خودش برای رسیدن به دستاوردهای مطلوب.
ولی حتی وقتی هم که به هدفش می رسید هیچ وقت شادی و رضایتش دوام چندانی نداشت. بلافاصله به دنبال شادی گمشده، برای دستاورد جدیدی خودش را به آب و آتش میزد تا بلکه بتواند این خودی که همیشه همراهش بوده را دوست داشته باشد. به هر دستاوردی چنگ زده بود تا دیده شود و بتواند خودش را بپذیرد! اما بعد از هر دستاورد باز هم احساس ناکافی بودن، پوچی و نارضایتی همیشه همراهش بود.
یاد گرفته بود که تنها وقتی دوست داشتنی است که مطابق میل و سلیقه دیگران و فرهنگ جامعه باشد. کسی یادش نداده بود که خودش را باور کند و به نیروهای که در درونش وجود داشت، اعتماد کند. یادگرفته بود که مسئول حال خوب همه هست اما یاد نگرفته بود که خودش را هم ببیند. هیچ وقت دیده نشد چون اولین کسی که نادیده گرفته بودش «خودش» بود. او «خود» ش را از دست داده بود.
زمانی را بخاطر میآورد که دیگر در چهرهاش هیچ شور و نشاطی نبود. احساس میکرد که دیگر جمسش توان ادامه دادن ندارد. انگار بنزین وجودش تمام شده بود و علایم جسمی هشدارهایش را شروع کرده بود. گویی جای چیزی در زندگیش خالی بود که هیچ دستاوردی پرش نمیکرد و هرچه میدوید بیشتر از آن دور میشد.
چه سالها که خودش را فراموش کرده بود... نمیدانست کیست و چه میتواند باشد.
امروز بعد از توقف اجباری که تو زندگی داشتم خیلی چیزها فهمیدم و فهمیدم که هنوز دانشی ندارم در مقابل علم عظیم و عجیب روان. درباره قوانین جهان ، اعتماد و ایمان به نیروی عظیم و برتر. حالا این «خود» را میشناسم و میدانم که چرا باید دوستش داشته باشم حتی اگر همه عالم هم به او پشت کنند.
حالا این را میدانم که هر فروریختنی، آغازی است برای ساختن خودی بهتر از قبل. دختر امروز میداند که زندگی صحنه آزمون و امتحان هست و هر درد و رنجی، درسی دارد که اگر نیاموزد دوباره محکوم به تکرار تقدیر هست تا وقتی که بجای فرار از رنج، به آن درد معنا ببخشد.
دختر امروز میداند که خودش برای ساختن زندگیش کافی است و اقتدارش را بازیافته است. میداند که کیست، چه ویژگی هایی دارد و خودش را با همه ضعف ها و قدرتها پذیرفته است تا بتواند نقاط قوتش را تقویت و نقاط ضعفش را اصلاح کند. حالا دیگر میداند که رفتارهای دیگران انعکاس رفتاری است که با خودش داشته است.
این من یاد گرفت تکههای وجودش را از دل شکستها، ناکامیها، درد و رنجها، ترک شدنها، زخمها و تجربههای تلخ جمع کند و همچون چینهای ترمیم شده با طلا، تکه های گم شده وجودش را که دیگر مثل قبل نمیشود، با طلای آگاهی بهم بچسباند.
و تصمیم گرفتم این دانش را، چیزی که در مدرسه باید یاد میدادند و ندادند را با شما دوستان به اشتراک بگذارم. بسیاری از مدارس نه تنها نتوانستند گوهر وجودی نوجوانان را پیدا کنند و تقویتش کنند که چه بسا باعث تخریب عزت نفس و اعتماد به نفس آنها شدند. تخریب شخصیت نوجوانانی که شاید میتوانستند شبیه انیشتین باشند، دانشمندی که از مدرسه اخراج شده بود!
دوست دارم همانطور که توسط اساتید بسیار بزرگی توانستم به زندگیم معنا ببخشم و مرهم را از دل زخمهام بیابم، الهام بخش دیگران شوم. سالها گذشت تا با مفهوم کوچ نوجوانان آشنا شدم. تلفیقی از آموزش، نوجوانان ، استعداد یابی، کمک به بهبود زندگی و توسعه فردی و شخصیت شناسی و در این زمینه از اساتید بزرگی نظیر دکتر آزمندیان، خانم هروی، دکتر نکویی، استاد رضایی و غیره بهرهمند شدم.
باشد که امید را با یاری یکدیگر زنده نگاه داریم. امید به اقتدار شخصی ، آیندهای که باید ساخت و تلاش برای فردایی روشن.رفع چالشهایی که نوجوانان و جوانان با آنها رو به رو هستند.
جهت دریافت فایل صوتی شخصیت شناسی به روش MBTI به صورت کاملاً رایگان و مطالبی که تا حالا کسی بهتون نگفته، اینجا کلیک کرده و به کانال تلگرام من بپیوندید?
https://t.me/hadisesabz7