هدایت کمالیان
هدایت کمالیان
خواندن ۵ دقیقه·۴ ماه پیش

نقدی بر کتاب "باشگاه پنج صبحی ها "

"باشگاه پنج صبحی ها" در واقع کتابی بود که بارها توی فرودگاه یا ترمینال دیده بودمش اما هیچ وقت رغبتی به تورقش هم نکرده بودم، به نظرم از سری کتاب های زرد موفقیت بود، ماه پیش به پیشنهاد یکی از دوستان مطالعه اش کردم و در انتها همان حسی را پیدا کردم که سالها پیش در موردش داشتم!

کتاب در قالب یک داستان روایت میشود که در آن یک هنرمند و یک کار آفرین به دعوت یک فرد موفق ( میلیاردر) به یک سفر آموزشی، انگیزشی میروند تا رمز و راز موفقیت را از او یاد بگیرند. در ابتدا فکر میکنید که شاید شیوه روایت داستانی باعث جاذبه و کشش بیشتر بشود ولی درست برعکس است و داستان بسیار کلیشه ای و خسته کننده پیش میرود.

در یک کلام شما 350 صفحه کتاب را میخوانید تا به شما بگوید که ساعت 5 صبح بیدار شوید تا موفق باشید !

اگرچه صبح زود بیدار شدن قطعا باعث بهره وری بالاتری میشود، اما 350 صفحه کتاب برای گفتن این مطلب قطعا فاقد ارزش است.

در لابه لای صفحات و در حین پیشرفت داستان به طرق مختلف نقل قول های انگیزشی از مشاهیر و انسان های موفق بیان میشود، در واقع بهترین و پر مغز ترین بخش کتاب همین جملات هستند که شما را به ادامه دادن ترغیب میکنند. و اگرچه نویسنده سعی کرده که نحوه بیان آنها تکراری نباشد ولی همین خلاقیت در ارائه این جملات بعد از مدتی به طرز مسخره ای کسل کننده و کلیشه میشود ( مثلا جملاتی بر روی تیشرت ، لیوان ، یا حتی خالکوبی و ... ) به غیر از بیدار شدن در ساعت 5 صبح از یک سری تکنیک ها و روش های دیگر مثل روش های چگونگی تثبیت عادت ، فرمول 20/20/20 و چرخه عملکرد نخبگان هم صحبت شده است اما از نظر من هیچ کدام از آنها کاربردی نیستند.

در واقع میتوان گفت که بزرگترین اشکالی که به این کتاب میتوان گرفت این است که تمام توصیه ها و روش هایی که درآن آمده بیش از حد انتزاعی ست. و تکنیک های آن را به همین راحتی نمی توان در جهان واقعی به کار گرفت.

به عنوان مثال همین بیدار شدن در ساعت 5 صبح در روزهای متمادی نیازمند این است که فرد ساعت 9-10 شب خوابیده باشد، شما را نمیدانم اما کار روزانه من تازه ساعت 19 تمام میشود نمیتوانم به این راحتی این کار را انجام دهم. اصلا بر فرض که خودم بخواهم، سبک زندگی خانواده من جوری نیست که بشود ساعت 9 شب در آن خوابید ! اصلا فرض کنید که خانواده هم اجازه بدهد همسایه های بالا دستی و بغل دستی را چکار باید کرد ؟!

گیریم که با حل تمام مشکلات فوق ساعت 5 صبح هم بیدار شدید ، حداقل 10 الی 20 دقیقه مقدمات از خواب بیدار شدنتان است ، کندن خودتان از رخت خواب، دستشویی رفتن و دست و رو شستن و ... همینجا بخش اول برنامه 20/20/20 تان به باد رفته است ! یعنی عملا اسم کتاب باید باشگاه 4:30 می بود !

یا بخش دوم فرمول 20/20/20 را که ورزش صبح گاهی است در نظر بگیرید، شما اگر بخواهید آن را بیرون انجام دهید ، خود بیرون رفتن و برگشتن زمان بر است در ثانی همیشه امکان ورزش کردن در بیرون وجود ندارد و اگر هم درخانه بخواهید ورزش کنید ممکن است باعث آزار و اذیت بقیه بشوید.

حالا گیریم که کل 20/20/20 را هم با موفقیت اجرا کردید و حالا ساعت 6 صبح است، اگر کاری نداشته باشید میتوانید از برنامه کتاب پیروی کنید و اگر شاغل باشید احتمال زیاد باید برای رفتن به سر کار آماده شوید و اهداف برزگتان باید تا بعد از ظهر منتظر بمانند. بعد از ظهر هم که ساعت 5-4 به خانه رسیدید نهایتا 5 ساعت وقت دارید که باید بین اهداف بزرگتان ، خانواده و کاره های روزمره ، تفریح و سرگرمی و .... تقسیم شان کنید. میخواهم بگویم که با آن یک ساعت که به ورزش و مراقبه و ... میگذرد کار چندانی از پیش نخواهید برد.

سحرخیز بودن قطعا به موفقیت کمک میکند ولی نمیتوان گفت که هر انسان سحرخیزی موفق است، مثال های نقض بسیاری در اینباره دیده ام ، آدم های شریف و سحرخیزی که حتی زودتر از 5 صبح بیدار میشوند ولی لزوما موفق نیستند.

علاوه بر موارد بالا، عجیب تر این بود که خود سیر داستان هم درست بر خلاف اهداف کتاب پیش میرود، مثلا شخصیت کارآفرین یک مشکل بزرگ و بغرنج با شرکتش دارد و شما انتظار دارید که با استفاده از رهنمود هایی که در این داستان میگیرد بتواند بخشی از مشکلاتش را حل کند اما در نهایت پول میلیاردر است که نجاتش میدهد. یا از هنرمند انتظار دارید که در طول داستان حرکتی بزند و کمی از ذوق و استعدادش را نشان بدهد ، اما جز یک روایت کوتاه به سبک فیلم های هندی در صفحه آخر ( که 5 سال بعد از ماجرا را تعریف میکند ) چنین چیزی را از او نمی بینید. نکته جالب اینجاست که هر دوی این شخصیت ها بر اساس شانس با میلیارد آشنا شدند و در طول داستان اصلی مدام در حال مسافرت به مناطق دیدنی دنیا و حال و هول و خوشگذرانی هستند !

همانطور که گفتم این کتاب هیچگونه راه و روش عملی برای کسانی که ساعاتی از روز رو مجبور باشند فعالیت هایی خارج از حوزه علاقه و هدفشون انجام بدن رو نداره ، مثلا کسی که برای تامین زندگیش احتیاج به کارکردن داره یا دانشجویی که مجبوره بخش زیادی از روز رو صرف مطالعه و رفت و آمد به دانشگاه و انجام تکالیفش بکنه.

توی این کتاب بارها به دور بودن از وسایل و تجهیزات دیجیتال ( موبایل و تبلت و ... ) به خاطر اجتناب از حواسپرتی تاکید شده ولی هیچ صحبتی در مورد افرادی که حرفه ای در این مورد دارند ، یا اصلا هدفشون وابسته به این ابزارهاست زده نشده.

و در آخر به نظر من "باشگاه پنج صبح" حرفهایی برای گفتن داره ولی نه آنقدر که به اندازه خواندن 350 صفحه وقت بگذارید، اگر دوست داشتید میتوانید خلاصه کتاب را جایی پیدا کنید و بخوانید

کتابباشگاه پنج صبحی ها
an under developing developer who may write about anything !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید