ویرگول
ورودثبت نام
هدیسا
هدیساGeek Girl / Instagram: @hedeesaa
هدیسا
هدیسا
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

دیشب گریه کردم

۷ ماه از اخرین باری که اینجا نوشتم میگذره.

اوضاع از اون زمان خیلی تغییر کرده. تغییر مثبت! من اونشب کنار رودخونه گریه هامو کردم و پرونده رو بستم و گذاشتم کنار. اوضاع بهتر شد.

ولی دیروز ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر دوباره همه چی ریخت بهم. ریشه ش رو میتونم پیدا کنم،حدود دو هفته پیش غزاله ازم درمورد یه مشکلی ازم مشورت خواست و این باعث شد یه سری زخم های نهفته ی قدیمی باز بزنه بیرون. دو هفته این هارو حمل کردم با هر شکل و شمایلی که بودن ولی دیروز ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر زخم هام رو ریختم روی میز جلوی دوستام و اون ها با تمام شرایط عجیبی که درست کرده بودم تلاش کردن اوضاع رو بهتر کنن ولی خب... منکه میدونستم چقدر گند زدم به روز دوستام نتونستم ساده بگذرم از اوضاع و بعد از دورهمی اومدم خونه و گریه کردم. جلوی آینه دستشویی به خودم نگاه میکردم و اینجوری بودم که خب. سوال میکردم از خودم که چته آخه تو

و خب خیلی چم بود ولی نمیتونستم دقیق بگم چمه.
گذشته هانتم میکنه، امید به اینده اضطراب میده بهم.
و درواقع این منم یه انسان معمولی با کلی زخم و کمبود و ندانستن ولی از اونطرف هم یه انسان معمولیم با کلی تلاش و بدست اوردن و یاد گرفتن. اینکه هی کفه ترازو رو بندازم روی سمت اول که نشد زندگی. منم مثل ادم ها یه گذشته ای داشتم، و یه آینده ای دارم.
به هرحال این منم. روایت داستان هم دست منه. دلم نمیخواد حالم با گذشته م درگیر بشه.

بذار یه مدت به اینور ترازو فرصت بدم شاید خوشم اومد.
بذار یه مدت داد نزنم از گذشته م شاید بهتر تر شد اوضاع.

خلاصه که بله.


۳
۰
هدیسا
هدیسا
Geek Girl / Instagram: @hedeesaa
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید