من در تمام طول زندگیم ادمای کمی تو زندگی خودم جا دادم ادمایی که سال ها طول کشید تا وارد دیوار دفاعی دورم بشن ولی ازش خارج نشدن به جز عده ای محدود٫ و همیشه این تفکر باهام بوده و هست که دوستان کمتر اما صمیمی تر و نزدیک تر٫ در کلیت ادمایی زیادی رو میشناسم ولی ادمایی کمی ارتباط متقابل دارم و از اونایی که باهاشون ارتباط دارم فقط به تعداد انگشتان دست برام رفیق به حساب میان.
پس همیشه محتاط عمل کردم و قراره اینجور پیش بره احتمالا اما سوال اصلی اینه که واقعا لازم بوده؟ لازمه که ادمارو از خودم دور کنم چون سخت اعتماد میکنم چرا نتونم سطحی انتخاب کنم و رندوم با کسایی که مدت کمیه میشناسمشون شام بخورم٫حرف بزنم\ یا حتی وارد رابطه بشم مگه همه چیز های بزرگ نیاز به چیزای کوچیک و جرقه ندارند؟ چرا انقدر سخت میگیرم؟ شاید از بیرون اینجور به نظر بیاد که چقدر خوب چقدر عالی به به ولی واقعا از درون پر از خرده شیشه میتونه باشه.-
کاش تلاش کنی باهام دوست بشی وگرنه من هیچ وقت این تلاشو نمیکنم- دلم میخواد این جملرو به خیلی ها بگم(: