
نمیدانم چرا اینجا آمدی ولی ارزش ندارد. نخوان! بیخیال شو چون چیز خوبی دستگیرت نمیشود. من تنها برای دل خویش مینویسم از بهر آرام شدن. آدمی است، گاهی درد هایی دارد ناگفتنی! فقط میشود نوشتشان. و گاهی همان درد ها را هم حتی نمیشود نوشت. باید همه را جمع کرد یک گوشه و گریستشان.
برو فرزند! اینجا هیچ چیزی برای تو ننوشتهام. همهاش برای "خویشتن" است. بگذار کمی در خلوت خودم حرافی کنم و کلمات را پرت گونه به هم ببافم.
بعضی وقتها باید چیزی نوشت تا آرام شوی. فرقی نمیکند درد دل باشد یا یک صحنه رمان. بنویس! هرچه که میدانی آرامت میکند را به کلمات بسپار. گاهی آنقدر خسته و درماندهای که قصد خودکشی میکنی. چه ترسی؟ خودت را بکش! ولی در قالب داستان بمیر. از خودت برای خودت بنویس. اینکه چگونه مردی و چه بر تو گذشت که چنین شد. آرام شدی؟؟ حالا برو پی کارت.
بله! همچین معجزهای فقط در کلمات نهفتهست. هرچه را در ذهنت میگذرد به کاغذ بده و بگذار کمی مغزت آرام بگیرد.
کافیست دیگر. هرچه خواندی و گفتمنخوان دیگر بس است. معرکه تمام شد.
برو و به زندگیات برس.
خدا نگهدار!