فاجعه زلزله کرمانشاه برای خیلیها مصیبت بود و برای بعضیها هم فرصت. شاید کمی زود بنظر برسد ولی بد نیست تا آبها از آسیا نیافتاده آسیبشناسی مختصری درباره فرایندهای کمکرسانی به زلزلهزدگان انجام شود. بدون شک وقتی بحرانی رخ میدهد دولت اولین مسئول برای کنترل و کاهش آسیبهای این بحران است. اینکه هنوز بعد از گذشت دو روز از وقوع زلزله خیلی از روستاها هیچ کمک دولتی دریافت نکردند صرفا نشان دهنده شانه خالی کردن دولت از یکی از وظایف اصلی خود است. حالا با وجود شرایطی که دولت توانایی سازماندهی و مدیریت بحران را ندارد طبیعی است که نهادهای دیگر برای این امر قدم پیش بگذارند. این امر که خود ناشی از عدم اعتماد به دولت است خود موضوع بحث دیگریست.
طی دو روز گذشته خود من ۷ یا ۸ بار پیامی دریافت کردم گویا از یک دکتر ارتوپد که ملتمسانه درخواست داشت اگر کسی را میشناسیم که آسیب دیده و نیاز به جراحی اتوپدی دارد با او تماس بگیریم. در نگاه اول این پیام انسان دوستانه به نظر میرسید ولی بعد از اینکه بارها و بارها از کانالهای مختلف دریافت شد سویه دیگر ماجرا آشکار شد. چند سوال ساده: اگر این دکتر به مناطق زلزله زده سفر کند در آنجا احتمالا کسانی را که نیاز به کمک دارند خیلی راحتتر میتواند پیدا کند تا از تلگرام، چرا از تلگرام برای پیدا کردن زلزله زدهها استفاده کرده؟ این دکتر خیلی ساده میتواند خود را به هلال احمر معرفی کند، آنها در این شرایط قطعا استقبال خواهند کرد و او را به مناطقی که نیاز به کمک او است اعزام خواهند کرد. ولی چرا تلگرام را باز برای این کار انتخاب کرده و از همه مهمتر چرا این پیام با این حجم عظیم توزیع شده؟ نحوه توزیع این پیام و حتی متن آن بیشتر شبیه به آگهی است. تقریبا واضح است که این دکتر چه به کسی کمک بکند، چه در کل ماجرا فریب باشد صرفا و صرفا دنبال جذب مشتری است. در این روزگار که شرف در بین پزشکان تبدیل به عنصر کمیابی شده این پزشک با نشان دادن شخصیتی "باشرف"، انسان دوست، قهرمان، کسی که صرفا کمک به مردم برایش اهمیت دارد نه کسب درآمد طبیعتا شانس بیشتری برای جذب مشتری دارد. چه بسا خیلیها با دیدن این پیام، این فرد را پزشک-قهرمانی با شرف تصور کنند و حتی شماره او را جایی نگه دارند که بعدا به او مراجعه کنند.
نمونه پزشک ارتوپد، نمونه اغراقآمیزی بود. قطعا داستانهای مشابهی وجود دارد ولی مسئله مهم سازوکاریست که این نمونهها محصول آن هستند. سازوکاری که فرصت طلبی و سوءاستفاده از احساسات مردم، برای سود بیشتر را ترویج میکنند. نمونه دیگر همکاری بامیلو و فالوده دو استارتآپ برای تهیه پتو برای زلزله زدگان است. این امر به نوبه خود هیچ اشکالی ندارد و اصلا شبیه مثال پزشک ارتوپدی نیست. اگر کمی جستجو کنیم میبینیم که شرکتهای بزرگی مثل شرکت ایستک، شرکت کاله، شرکت نفت ایرانول یا حتی اسنپ هم برای کمک به زلزله زدگان برنامههایی تدارک دیدهاند. تقریبا برای همه مشخص است که همه این شرکتها برای جا نماندن از رقبا، در مسابقه خدمترسانی و انساندوستی سعی در پیشیگرفتن دارند و این امر به نوبه خود خیلی پسندیده است ولی زمانی که کمک رسانی تبدیل به تبلیغ میشود سویه دیگر ماجرا آشکار میشود. همیشه این سویه دیگر که جنبه تبلیغی کمکرسانی نسبت به خود کمکرسانی اهمیت بیشتری دارد، به واسطه آنکه این کمکها به هر حال به هر نیتی که رسیده باشند مغتنم هستند مسکوت مانده. این اهمیت تبلیغاتی این کمکها تا جایی پیش رفته که بانک شهر با همکاری خبرگزاری فارس عکسی مونتاژ شده و غیر واقعی از ارسال کمکهای خود به زلزله زدگان منتشر کرده. درباره بقیه شرکتها هم تا اطلاع رسانی شفافی درباره چگونگی توزیع کمکهای خود نکنند صرفا نمیتوان به یک توییت یا یک عکس از یک کامیون اعتماد کرد.
دولت هم در این بحران مثل بنگاههای خصوصی در پی کسب سود خود است سود سیاسی، در همان اولین خبررسانیها مسکن مهر که میراث دولت قبل بود با شدت و حدت بی نظیری پای ثابت تمامی خبررسانیها بود، دولت هم در پی کسب سود سیاسی خود است. تقصیرها را به گردن جناح رقیب بیاندازد و خود شانه خالی کند. در نهایت هم بگوید دولت خانه ساز خوبی نیست و مردم برای خودشان خانه بسازند. حل مسئله با پاک کردن صورت مسئله.
حالا چرخه را یکبار دیگر با هم مرور کنیم، چرخهای که در آن آوار بر روی عدهای خراب میشود و بقیه از این بحران سود میبرند. اول بحران رخ میدهد، دولت ناتوان از مدیریت بحران است. مردم احساساتی میشوند، بنگاههای اقتصادی بر روی احساسات مردم سوار میشوند. خبررسانی درباره بحران تبدیل به یک شغل میشود. هرج و مرج میشود. هیچ نتیجه مطلوبی رخ نمیدهد، چند وقت بعد همه چیز فراموش میشوند و بازماندگان میمانند و هزار مشکل. تدابیر پیشگیرانه هم به خاطر هزینههای بالای آنها فراموش میشوند، مثلا در همین تهران بسیاری از سولههای شهرداری برای مدیریت بحران به جای اینکه آماده بحران باشند برای ضبط برنامههایی مثل خندوانه به صدا و سیما اجاره داده شدهاند.(منطق سود) در این میان بنگاههای اقتصادی برای خود اعتبار جلب کردند، دولت تقصیرها را به گردن جناح رقیب انداخته و در نهایت از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده. کلید محرک این فرایند سود است و نیروی محرکه آن احساسات انساندوستانه مردم. سرمایه داری حتی از بحرانهای فاجعه آمیزی مثل زلزله برای کسب سود بیشتر بهره میگیرد و در واقع از این نمد کلاهی هم برای خود میدوزد. بحران برای مردم مصیبت است، برای سرمایه داری فرصت کسب و کار. فرقی نمیکند این اتفاق در یک نظام سرمایهداری توتالیتر افتاده باشد یا در یک سرمایهداری نئولیبرال مثل آمریکا(توفان هارروی). فرقی نمیکند بحران، یک زلزله باشد یا ریختن پلاسکو یا محبوس شدن کارگران معدن.
البته به دور از همه این هیاهوها قطعا عدهای دلسوز تحت قالبهایی مثل سازمانهای مردمنهاد یا تشکلهای دانشجویی به یاری زلزلهزدگان شتافتهاند که روی صحبت ما به هیچ وجه با آنها نیست.
و اما چه باید کرد. در مقابل این همه هیاهو رسانهای و کمکرسانیهای کاتورهای و ضعف مدیریت بحران که ما در سه حادثه اخیر یعنی پلاسکو، محبوسشدگان معدن و زلزله کرمانشاه تجربه کردیم بد نیست بدانیم کشوری هم هست که در ۱۷ توفان قبلی خود(توفانهایی به بزرگی توفانهای غرب آمریکا) تنها ۳۵ نفر تلفات داشته. اینجا میتوانید تجربه این کشور در مقابله با توفان را بخوانید. مسئله اصلی این است که دولت از وظیفه خود یعنی مدیریت بحران و امداد رسانی شانه خالی نمیکند و همیشه تدابیر پیشگیرانه را دنبال میکند. فکر نکنید این کشور یک کشور بسیار ثروتمند یا پیشرفته است، خیر این کشور کوباست که مثل ما درگیر تحریمهای زیادیست.