کنسرت نمایش سی را چند شب پیش دیدم. بخش کنسرت آن فوق العاده بود اما نمایش هیچ ارزشی نداشت. در واقع این آواز همایون شجریان بود که نمایش را قابل تحمل میکرد.
به عنوان کسی که شاهنامه را کامل خواندهام میگویم که بیشک نویسنده این کنسرت نمایش حتی یک بار هم شاهنامه را نخوانده است. گافهای متعددی که در داستان وجود داشت حرف مرا تایید میکند. گرچه هیچجایی در تبلیغات گفته نشده بود که این نمایش صرفاً یک برداشت آزاد از شاهنامه است و بیننده قرار است توهمات کسی که شاهنامه را نخوانده ببیند نه اجرای بخشی از شاهنامه. حتی اگر عبارت برداشت آزاد هم قید میشد باز این کار پذیرفته نبود چرا که بسیاری از حقایق شاهنامه در این نمایش مسخ شدهاند. در کجای شاهنامه آمده که سهراب به قصد بند کردن رستم با او میجنگید؟ در کجای شاهنامه رستم بعد از شکست از سهراب به زال پناه میآورد و زال پر سیمرغ آتش میزند؟ در کجای شاهنامه رستم میگوید که مهر تو در دل من نشسته و اصرار میکند که نبرد نکنند؟ حداقل اینجا کاملاً جای رستم و سهراب عوض شده. یکجا حتی رستم نگهدارنده ایران از دست گشتاسب(پادشاه ایران) و افراسیاب معرفی میشود! کجا گشتاسب به ایران حمله کرده که حالا رستم رهایی بخش ایران از دست گشتاسب باشد؟ شاید بازیگر اشتباه بیان کرده و منظورش ارجاسب(پادشاه توران) بوده که در آن مورد هم اسفندیار مبارز ایران بود و لشکر ارجاسب را بیرون راند و در ادامه داستان دو خواهر خود را از روییندژ بیرون آورد و ارجاسب را کشت. کجای این داستان رستم است؟ حالا از مادر زال که به عنوان یک پری! معرفی میشود و در شبی که او از گیسوی رودابه بالا میرود بر او ظاهر میشود و او را بازمیدارد میگذریم. لابد برداشت آزاد نویسنده بوده. در زمانهای که تحریف حقایق و تاریخ به یک اصل بدل شده سهل است از اعتبار فردوسی و شاهنامه خرج کردن و خزعبلات خود را جای آن ارائه دادن ولی ای کاش برگزارکنندگان این نمایش حداقل اگر خود شاهنامه را نخواندهاند از یک مشاور آگاه استفاده میکردند که همچین گافهای فاحشی در نمایش آنها وجود نداشت باشد. گرچه قطعاً این نمایش با یک احساس شاهنامه دوستی و وطن پرستی برگزار شده ولی به قول بهرام بیضایی نه موافقان شاهنامه و نه مخالفان آن، شاهنامه را نخواندهاند. از گریم و طراحی لباس و انتخاب بازیگران نیز بهتر است بگذریم ولی حداقل بگویم که نفهمیدم چرا اسفندیار که نماینده و نظرکرده زرتشت است و زرتشت همیشه با رنگ سفید معرفی شده باید لباس سیاه داشته باشد و مانند عربدهکشان سر گذر صحبت کند. نقش راوی داستان(صابر ابر) که کلاً جملات بیربط میگفت و معلوم نبود که فردوسی است که تبدیل به ضحاک شده یا ضحاک است که به ابوریحان بیرونی بدل شده هم کلاً غیر قابل درک بود. گفتار و نثر نیز به هیچ عنوان در حد شاهنامه نبود، در حد شاهنامه که هیچ، بیشتر شبیه کامنتهای اینستاگرام بود. آخر جام جهان نما جان؟!!
میگویند هر متنی مستقل از نیت مؤلف آن و شرایط اجتماعی زمان نگارش باید درک شود. حتی میگویند هر خوانشی از متن در زمانهای بعدی بیشتر از آنکه به شرایط اجتماعی زمان نگارش پیوند داشته باشد به شرایط اجتماعی زمان خوانش و ذهن مخاطبان وابسته است. اگر اینگونه نگاه کنیم راحتتر درک میشود که چرا بازخوانی شاهنامه در زمان ما به جای آنکه بیان حماسی داشته باشد، کمدی مینماید.