هفته ی پیش یه پستی نوشتم در مورد خود نوشتن، اینکه شاید نوشتن رسالت ما باشه و ما باید از تجربیات زندگیمون بنویسیم تا شاید چراغ راهی باشه برای آدم های بعد از خودمون.
امشب میخوام در مورد یه واقعیتی حرف بزنم که تو زندگیم درکش کردم و به نظرم لازمه که همه بدونن، واقعیتی که میتونه به خیلی از تلاش ها و کارهای ما سمت و سوی بهتر و سازنده تری بده.
موضوع بر میگرده به حدوداً سه سال پیش، تابستون سال ٩٧، من به تازگی از طریق خواهرم با جمعیت امام علی و فعالیت هاش آشنا شده بودم. مرداد ماه بود و جمعیت طبق روال هر سال در حال برگزاری لیگ پرشین بود و خانه اشتغال خاکسفید هم مسئول تهیه و آماده سازی وعده های غذاییِ بچه ها بود. اون موقع ها من هنوز عضو جمعیت نشده بودم ولی با هماهنگی هایی که خواهرم کرد قرار شد یه روز با هم بریم خاکسفید برای کمک کردن به اعضا. اون روز یکی از خاص ترین روزهای زندگی من بود و البته نقطه عطفی بود تو زندگیم. اون روز وقتی که از خاکسفید برگشتیم من فرم عضویت رو پر کردم و کمتر از یکماه بعدش قرار شد تو جلسه ی معارفه ای که تو خونه علم خاکسفید برگزار میشد شرکت کنم. خیلی هیجان داشتم، قرار بود یه کار جدیدی رو انجام بدم که با تمام کارهایی که تا اون روز انجام داده بودم متفاوت بود. خوب مکالمات ذهنی ای رو که روز جلسه با خودم داشتم رو یادمه. به خودم گفتم هلیا امروز قراره کار جدیدی رو شروع کنی، این کار رو بکن برای رضا و خوشحالیِ خدا، برای اینکه خیرش به زندگیت برگرده. اون روز وقتی پامو توی اون خونه گذاشتم با هدف کار خیر انجام دادن بود. اما بعد از جلسه معارفه همه چیز عوض شد. تو جلسه معارفه چیزایی گفته شد که من به این باور رسیدم که کاری که قراره انجام بدم کار خیر نیست، فعالیت اجتماعیه یا شاید بهترِ بگم مسئولیت اجتماعیمه. اینارو گفتم که به اینجا برسم بین مسئولیت اجتماعی و کار خیر خیلی فرق هست. تو وقتی هدفت کار خیره خیلی موقع ها ممکنه جا بزنی و خودتو و خواسته هات رو تو اولویت قرار بدی، ولی وقتی فعالیتت شکل مسئولیت اجتماعی گرفت دیگه به این راحتی ها با هر بادی که وزید نمیلرزی، دیگه شاید خیلی جاها از خودت و زندگیت و خواسته هات بزنی برای اینکه جامعت رو به سمت بهتر شدن ببری.
به نظر من یکی از مشکلاتی که ما داریم دقیقا همینه، ما خَیِر توی کشورمون و بین فامیل و آشنا زیاد داریم، ولی کسی که فعال اجتماعی باشه و مسئولیت اجتماعیش رو بشناسه کم داریم به خاطر همینم هست که هیچ وقت معضلات و مشکلات اجتماعی جامعمون به صورت ریشه ای و درست حل نمیشن، چون اکثر آدم ها انرژی و پول و تلاششون رو تو مسیر درست تر صرف نمیکنن که در نهایت منجر به سازندگی بشه.