تو نگاه اول، آرزو خیلیهامونه که کنکور سراسری یکی از سه رشتهی دندون دارو و پزشکی قبول بشیم، با خودمون اینطور فکر میکنیم که قبولی تو رشته پایانه کارِ و قراره خوشبخت بشیم.
واقعیت این نیست. راجب دندون صحبت نمیکنم، شاید همینطور باشه! ولی دارو... چطور براتون بگم، از وقتی پا توی این رشته گذاشتم مدام استرس، استرس، استرس.
حجم مطالب و درسها خیلی بیشتر از چیزیه که تصورش رو بکنید. نمیگم کسی نباید داروساز بشه، چرا، رشتهی بدی نیست! ولی چقدر به شخصیت من میخوره؟! تست که دادم، متاسفانه درست مغزش زده باید داروساز میشدی! ولی خب قبل از اون، به تجارت و مدیریت بخاطر شخصیت مستقلم اشاره داشت. یعنی باید حرفش رو گوش میدادم و قید دارو و پرستیژ آقای دکتر رو میزدم؟! و شانسم رو توی تجارت امتحان میکردم یا همین مسیر کم ریسکتر ولی سختتر رو انتخاب میکردم!؟
منم نمیدونم، تقریبا خیلی چیزا هست که نمیدونم، ولی چیزی که میدونم اینه که حجم زیاد درسا خیلی فشار میارند و خب طعم خیلی از روزهارو تلخ میکنند. ولی منم که از دماغ فیل نیفتادم، هرچیزی قیمتی داره، قیمت این هم همین درسایی که باید بخونم.
اخ اخ، اگر این پستم آدمهای موفق ترسو بودند؟ من که هستم رو بخونین متوجه میشین که از یک سمت خیلی آدم تنبلی بودم، حداقل تا الان که هستم! شاید همش به همین خاطره الان دارم این حرفارو میزنم و مسیر اشتباهی رو نیوردم و باید روی تنبلیم کار کنم تا بتونم راحت و بی دغدغه با برنامهریزی بهتر از این چالشها عبور کنم!
ولی جدی، بخوایم نگاه کنیم، اگر دنبال رفاه هستیم، بیشتر از شغل و درآمد فعال، ما به منابع مالی غیر فعال نظیر سهام و ملک و کسب و کارها نیاز دارم! خب لزوما باید اول مدرک گرفت و بعد سمت اینها اومد یا میشه مستقیم هم اومد سمتشون! اصلا چقدر و با چه ضریبی مدرک اهمیت داره!
هوف اینا همه سوالاتی هستند که امشب ذهنم رو درگیر کردند و ذهن شمارو هم اگر تا اینجا خوندین درگیر کردم! وای این بار که واقعا نمیدونم چیز خاصی میشه از این مطالب برداشت کرد یا نه! ولی خب دل نوشستس دیگه! اینم از زندگی ما. شب و روزگارتون خوش.