در قسمت اول همین مطلب، راجع به تاثیر جنگ در تغییر دادن سلیقه غذایی مردم به واسطه محدود شدن دسترسی افراد به مواد غذایی نوشتیم. همینطور گفتیم که چطور جنگ جهانی باعث شد تا موج نوپای وگانیسم یا گیاهخواری مطلق که راه افتاده بود مغلوب واقعیتهای زندگی مردم آن روزگار شود. مردم اروپا و آمریکا بیش از پیش به گوشتخواری روی آوردند.
در فاصله دو جنگ جهانی، گوشت برای شهروندان آمریکایی و اروپایی هم آنچنان خوراک خوشمزه و نایابی بود که بیش از قبل تبدیل به نماد اعلام طبقه اجتماعی شد. روانشناسان اجتماعی در توضیح این وضعیت آن را نمودی از "اصل کمیابی" (Scarcity Principle) میدانستند.
طبق این اصل، هرچه عرضه چیزی کمتر باشد، ما ارزش بیشتری برای آن قائل هستیم. سال 1940 (دو سال بعد از شروع جنگ دوم جهانی) هم در نظرسنجیای از آمریکاییان سوال کردند «اولین غذایی که عاشق خوردنش هستند را نام ببرید؟». جایگاه اول به تخممرغ و کالباس رسید، دوم به دنده گوشت گاو، سوم به مرغ، لابستر و کالباس پخته ویرجینیایی. هیچ غذای گیاهیای در این فهرست وجود نداشت.
همزمان با آمریکا، در انگلستان اتفاق عجیبی داشت روی میداد: طی جنگ دوم جهانی، تعداد گیاهخواران داوطلب در این کشور سیر صعودی به خودت گرفت. آیا سختیهای جنگ سبب شده بود تا بریتانیاییها ارتباطی مابین رنج حیوانات و رنج انسانها پیدا کنند و همین انگیزهای برای دست کشیدن آنها از خوردن گوشت به شمار میآمد؟ راستش نه، موضوع از این قرار نبود.
اگر در بریتانیا خود به عنوان گیاهخوار به دولت اعلام میکردید، سهم پروپیمانتری از پنیر در جیره غذاییات درنظر میگرفتند که خیلی جذابتر از جیره گوشتی مقرر شده برای شهروندان بود. گوشتی که آن زمان به مردم عادی میرسید، نه چشمگیر بود و نه میشد از ادامه پیدا کردن توزیعش اطمینان داشت. اگر هدف فراهم کردن تغذیه بهتر برای اعضای خانواده بود، واضح است که سبد غذایی گیاهخواری ارزش غذایی بیشتری داشت.
در جنگ دوم جهانی، شهروندان بریتانیا کتابچههای مخصوصی داشتند که دستورالعمل جیره غذایی دولتی را مشخص میکرد و کوپنهایی مخصوص مردان، زنان و کودکان به آنها الصاق شده بود. خبری از شکلات و شیرینی نبود، زیرا قسمت اعظم غذا باید وارد بریتانیا میشد و جایی برای هوسهای اینگونه وجود نداشت.
جیرهبندی غذا در انگلستان در 8 ژانویه سال 1940 به صورت رسمی اعلام شد. بیکن، کره و شکر اولین اقلام جیرهبندی شده بودند و در مجموع، روزانه 3000 کالری به مردم اختصاص داده شده بود. در این بین، گوشت آخرین مادهای بود که دسترسی به آن محدود شد، یعنی اواخر جنگ و در سال 1954.
مردم از تمام قسمتهای قابل استفاده مثل رودهها، قلب و زبان حیوانات قصابی شده غذا درست میکردند و کار مدیریت جیره اعضای خانواده و تقسیمبندی و درست کردن غذا برای همه اعضا، به عهده مادران و زنان خانه بود. تبلیغات دولتی برای ترغیب مردم به کاهش مصرف نان، بخشیدن مازاد موادغذایی به جبههها، آشپزخانه را بدل به نمادینترین مکان خانهها کرده بود، گویی قلب جنگ علاوه بر سنگرها در اجاق آشپزخانهها هم میطپید.
اگر دختر یا پسر مدرسهای خانواده هوس میکرد تا دو شب پشت سر هم همراه نانش، تکهای از پنیر جیره دریافتیاش را هم بخورد، مادر به او یادآوری میکرد که نمیتواند این کار را بکند.
گوشت اسب و امعا و احشا
همه انواع گوشت هم در بریتانیا جیرهبندی نشد. برای کسانی که خواستار گوشت اسب بودند، گوشت اسب به وفور موجود بود. در عین حال به علت بازار سیاهی که بوجود آمده بود، زنان خانهدار در برابر خرید بیف مقاومت میکردند، زیرا مطمئن نبودند واقعا گوشت گاو بهشان فروخته شود.
امعا و احشای حیوانات و سوسیس هم مابین 1942 الی 1944جیرهبندی شده بود، با این وجود باز هم کمیاب بود و کسانی که واقعا هوس به سیخ کشیدن یا پختن دل و جگر را داشتند برای بدست آوردنش حاضر بودند هر مقدار پول پرداخت کنند.
سوسیس و کنسرو گوشت
سوسیس تبدیل به رویا شده بود و آنچه دولت بین خانوادهها توزیع میکرد گوشت کمی داشت. قسمت اعظم این سوسیسها از ذرت و چربی تشکیل شده بود. در نهایت، وزارت غذا قانونی وضع کرد که طبق آن سوسیسها بایستی حداقل 10% گوشت میداشتند.
پایِ گوشت جیرهبندی نشده بود، اما گوشت داخلش به احتمال زیاد از کنسروهای آمریکایی اِسپَم (Spam) بود. این کنسروهای گوشتی از سردست خرد شده خوک، نمک، آب، شکر و سدیم نیترات پر شده بودند و هدیهای از سمت خدا به حساب میآمدند. فراوان بودند و مردم محتویات آنها را در ماهیتابه سرخ میکردند یا با گوشتکوب پهن کرده و همراه چیپس در روغن میانداختند.
ماهی و نهنگ
در این بین به علت دسترسی مستقیم انگلستان به دریا، ماهی، بخصوص در بعضی استانها فراوان بود و جبران کمبود گوشت قرمز را میکرد، البته اگر حاضر میشدی در صف طولانی ماهیفروشیها بایستی. حتی ساکنان شهرستانهای داخل جزیره، وقتی به شهرهای بندری یا نزدیکِ دریا مثل بریستُول (Bristol) میآمدند به ازای گوشت مرغ و خرگوش شکارشان، ماهی یا شکر میخریدند.
از این نکته نباید غافل شد که وزارت غذای بریتانیا نتوانست شیوه موثری برای جیرهبندی ماهی پیدا کند، زیرا اصل مهم برای جای دادن مادهای غذایی در فهرست جیرهبندی این بود که بتوان از تامین مدام آن برای تمام شهروندان کشور در نقاط مختلف اطمینان داشت. حالا تصور کنید چند تا ماهیگیر حاضر بودند قایق خود را به آب بزنند، و خطر روبرو شدن با زیردریایی آلمانیها یا شرکایشان و بمباران شدن توسط بمبافکنها را به جان بخرند؟
اقدام دیگر وزارت غذای بریتانیا عرضه گوشت وال و تشویق مردم به جا دادن این گوشت در برنامه غذاییشان بود به این منظور حتی دستور غذاهایی را هم نشر میدادند. اما با وجود تمام این اقدامات، زنان خانهدار شکایت داشتند که گوشت وال مزه نمیدهد. آنها تمام شب گوشتها را داخل سرکه میخواباندند و تمام روز روی اجاق میگذاشتند تا بپزد، اما چون قلق پختن و مزهدار کردن گوشت را کسی نمیدانست مردم استقبالی از آن نکردند.
پس مجددا بریتانیا دست به دامان آمریکا شد تا برایشان کنسرو بفرستند. کنسروهای ویلسون مور (Wilson’s Mor) هرچند به لحاظ مواد تشکیلدهنده مشابه اسپم بودند، اما ابعاد بزرگی داشتند و حجیم بودند. به این جهت به راحتی میشد از محتویاتشان –سردرست خرد شده و مزهدار شده خوک- برای تهیه چندین وعده غذایی صبحانه، ناهار و شام استفاده کرد. لازم به ذکر است برای اینکه دستت به یک قوطی کنسرو مور برسد، باید 16 امتیاز میداشتید. مزیت دیگری که کنسرو یاد شده را بین مردم بریتانیا بسیار محبوب میکرد، وجود 222 گرم چربی خالص روی سوسیسهای گوشتی داخلش بود که برای پخت غذا واقعا کاربردی بود.