آنها سعی میکنند تا هنگام بریدن ساقههای برنج به شکلی رفتار کنند که یک وقت روح برنج فرار نکند، بلکه از گوشهای از زمین شالیزار به گوشه دیگر برود. بر این اساس، روح یاد شده از فراز زمینی به زمین دیگر پرواز میکند و در نهایت به زمینی مقدس میرسد که نزدیک کلبهای قرار دارد.
کشت در این زمین مقدس قبل از باقی شالیزارها انجام میشود و برنج را میبرند، اما جمعآوری محصولش به انتهای کار موکول میشود. هنگام کار روی سایر شالیزارها، افراد صرفا خوشههای برنج را با یک دست میفشارند و برنجی را که هنوز در غلاف است جدا میکنند.
اما نوبت که به زمین مقدس میرسد، ساقه برنج را به آرامی میبُرند و آنها را دستهدسته میکنند، آنها اعتقاد دارند که این دستهها محل حضور روح برنج هستند. برنج بدون پوست از همین دستهها گرفته میشود و سال آینده برای کاشت زمین مقدس از آن استفاده میکنند.
عقیده به روح برنج در کل به این صورت است که روح یاد شده بسیار حساس و مستعد آسیب دیدن است و اگر آسیب ببیند فرار خواهد کرد. حتی در میان اقوام موندا (Munda) در مرکز هند هم این باور رایج است، همچنان که در جنوب غربی ژاپن و جزایر آمامی (Amami Islands). در ژاپن، یکی از نمونههای روح برنج خود را در بونگو فودوکی (Bungo Fudoki) (فرهنگ لغت استان بونگو در کیوشو Kyosho) نشان میدهد.
در این کتاب، ماجرای منطقهای به نام تانو (Tano) روایت میشود که در گذشتههای دور، وسیع و پربار بود. کشاورزان این منطقه شالیزارهای زیادی را بوجود آوردند که محصول فراوانی میدادند. آنها مُوچی (Mochi) درست کرده و از آن به عنوان سیبل هدفگیری استفاده میکردند.
موچی به کلوچه برنجی ترجمه میشود ولی در اصل، برنج دارای گلوتن دانه کوتاهی است که بخارپز میشود تا نرم شده و سپس آن را در هاونگ میکوبند تا خمیری چسبناک بدست بیاید که دانههای برنج در آن کامل حل شدهاند و آنگاه این خمیر به روشهای گوناگون استفاده میشود. مُوچیِ زخمی، به شکل پرنده سفیدی درآمد و به سمت جنوب پرواز کرد. در آن سال، کشاورزان جانشان را از دست دادند و زمینهایشان خراب و متروک شد.
حیوانات مختلف هم در افسانههای مربوط به برنج نقشآفرینی میکنند. باز هم در ژاپن افسانهای هست که میگوید اولین بار یک لکلک حامل برنج بوده است. در سرزمین اصلی و جزایر جنوب شرقی آسیا، پرندههای دیگری هم در نقش مشابه فرض شدهاند.
از جنوب چین تا آسام در هند، مردم سگ را حامل برنج میدانند. چینیهای قوم هان در سیچوان میگویند بدنبال وقوع سیلی بزرگ، نجات یافتهها از سیل، بدون محصول کشاورزی مانده بودند و مستاصل بودند تا زمانی که سگی را دیدند که میخزید و از شالیزار سیل زدهای بیرون آمد. میگویند دانههای برنجی که به دم آن سگ چسبیده بود به اطراف پرت شد و مردم توانستند دوباره کشت برنج را از سر بگیرند.
الههها و خدایان برنج
در آسیای شرق و جنوب شرقی، داستانهایی که در ارتباط با روح برنج و خدایان برنج رایج است، با هم تفاوت زیادی دارد. در جاوای اندونزی، الهه برنج سِری (Sri) نام دارد و آن را با اله مذکری به نام ویسنو (Wisnu) یا سدانا (Sedana) قیاس میکنند. مردم اعتقاد دارند که در زمان برداشت محصول، این دو به صورت زن و شوهر درمیآیند و وقتی جوانههای برنج نمایان میشوند، آن را دلیلی بر باردار بودن برنج میگیرند. در تایلند نمونه دیگری از همین باور رایج است که میگوید الهه برنج به آلونکی میرود و از او میخواهند تا سال آینده موقع برداشت، همانجا بماند.
مردم قوم مونگ (Muong) ویتنام، در جشن سال نوی خود به بزرگترها و نیز به ارواح مورد احترامشان برنج تقدیم میکنند. آنها در این روز، صرفا برنج نمیخورند، بلکه برنج را به محصول برنجشان هم تقدیم میکنند که باعث میشود تقدس این محصول دوچندان شود.
در اعتقادات ژاپنیها، خدایان، الههها یا ارواح برنج لزوما تمام مدت سال کشاورزی در شالیزارها حضور ندارند، بلکه صرفا وقتی برنج در فصل رشد است حاضر میشوند. در فصل بهار، خدایان کوهستان تبدیل به خدایان زمینهای کشاورزی میشوند و به شالیزارهای برنج سر میزنند. مردم لائوس نیز معتقد هستند که روح مارها در فصل بارانی در میان زمین و شالیزارهای برنج زندگی میکنند و در فصل خشک به رودخانهها برمیگردند.
بامبارازُن: الهه برنج در افسانههای مالزیایی
در مجموع، چیزی که از بررسی باورهای مردم آسیا و آسیای جنوب شرقی دستگیرمان میشود نشان میدهد که طبق اعتقادات مردم، خدایان و الهههای برنج، این محصول را به انسانها دادند و نحوه کشتش را آموختند. در مالزی، هند، چین، تایلند، اندونزی و سریلانکا، باورهای مذهبی در رابطه با برنج وجود دارد، روح برنج از نظر ایشان غالبا مونث است و در قامت یک مادر ظاهر میشود. در افسانه قوم بورنئوی مالزی، الهه رحم و شفقت، بامبارازُن (Bambarazon) نام دارد که به مردم گرسنه برنج را هدیه داده است.
در زمانهای قدیم انسان هیچ برنجی نداشت که گرسنگیاش را با آن از بین ببرد و برای زنده ماندن ناچار به تغذیه از میوهها و گوشت حیوانات وحشی بود. هرچند گیاه برنج وجود داشت، اما خوشههای برنج خالی بودند و نمیشد از آن غذایی بدست آورد.
قلب او که پر از مهربانی بود به درد آمد و تصمیم گرفت به مردم کمک کند. یک روز عصر، مخفیانه به درون شالیزارها رفت و با فشار دادن بالا تنه خود با یک دست، شیر را در خوشههای برنج جاری کرد. او آنقدر به فشردن بالا تنه خود ادامه داد تا اینکه دیگر شیری باقی نمانده بود و تمام خوشهها پر از شیر شده بودند؛ بنابراین او یک بار دیگر با تمام توانش تلاش کرد و این بار ترکیبی از خون و شیر جاری شد.
حالا دیگر مردم برنج برای خوردن داشتند. به اعتقاد مردم بورنئی، دلیل سرخی و سفیدی برنج هم همین است. دانههای سفید برنج همانهایی هستند که از شیر بامبارُزن بوجود آمدهاند و قرمزها آنهایی هستند که از ترکیب شیر و خون خلق شدند. به همین خاطر، نسل به نسل تا همین امروز در هر روستا فستیوال برداشت محصول را به یاد الهه بامبارُزن جشن میگیرند. این الهه در مکتب تائوئیسم هم بسیار مهم است.
از شالیزارهای بزرگ تا مرگ خدای برنج
در شرق و جنوب شرق آسیا، مراسمها و آیینهای مرتبط با کشت و برداشت برنج که در بسیاری از نواحی این قاره انجام میگیرد، درست مثل افسانههای رایج که ماجرای برنج و پیدایش و برداشت آن را روایت میکنند، کمکم در حال فراموش شدن هستند.
رواج مدرنیته و روشهای جدید کشاورزی، ارتباط مابین انسانها و کشاورزی سنتی را از بین برده است و فرهنگ آیینی و شفاهی هم در حال از دست رفتن میباشد. در این کشورها، مرگ هر کشاورز سالمند برابر است با مرگ یک افسانه و به گوشهای رانده شدن یک مراسم و آیین. بنابراین، اصلیترین مسئولیت متوجه انسانشناسها و فرهنگشناسان عامه است که نسبت به ثبت کردن محتوای غنی فرهنگهای وابسته به برنج اقدام کنند و آنها را به نسلهای آینده انتقال دهند.
پ.ن این نوشته به قلم بنده اولین بار با عنوان "مراقب فرار روح برنج باشید" در سایت کتاب کاله منتشر شده است. لطفا در صورت استفاده حتما نویسنده و لینک اصلی ذکر شود.
منابع
2. Quora
4. earthstoriez