برای منی که آخرین ادم معروفی که باهاش عکس گرفتم بشیر حسینی بود ، دیدن سینا ساعی و نیما شعبان نژاد یه اتفاق بی نظیر بود برای همین به رفیق روزهای رپ باز شدنم(ممد) گفتم تا با هم به نمایش پلاس پلاس به توان2 بریم.خوشبختانه در حرکتی انتحاری بعد از سه دقیقه از باز شدن سایت تونستیم ردیف دوم بلیط بخریم.
سکانس بعدی توی ماشین در راه تهران بود وقتی ممد آهنگ چرا خستم رو پلی کرد. آهنگی که 5 ماه پیش خریدم و توی روزهایی که واقعا از زندگی روتینم خسته شده بودم انرژی خاصی بهم داد.توی یه قسمت از آهنگ ساعی میگه:صحنه حاضره پس بذار بره،نور،صدا،مغز حامله. من برگشتم به ممد گفتم این باید اول نمایش باشه چون واقعا به فازش میاد.
میتونم بگم این اولین تئاتر من بود که توش قدرت تحلیل داشتم و توی جوونی تجربش میکردم؛فضای سالن قشنگ منو مجذوب خودش کرد اینکه نیما از همچین فاصله ای از مخاطبش انقد خوب داره بازی میکنه و دیالوگ میگه و یا ساعی که سه چهار متر اونور تر داره پیانو میزنه همش برام خیلی عجیب و باحال بود ولی بعد اینکه یکم از جو سالن بیرون اومدم و بیشتر جذب داستان شدم یکمی همه چی آشنا به نظر رسید...
(خطر اسپویل)
یجایی فهمیدم چقد شخصیت نمایش داره من و همه ی اون آدمایی رو نشون میده که به خودمون و ایده هامون مینازیم و فکر میکنیم این که یک رسالت از پیش تعیین شده داریم یک غرور و اعتبار خاصی بهمون میده.امثال ما همیشه فکر میکنیم وظیفمونه ادما رو از خواب زمستونی بیدار کنیم ادمایی که خودشونو به خواب نزدن بلکه دیگه توان بیدار موندن ندارن،آدمایی که توی بیداریشون به ارزو هاشون نمیرسن و میخوابن تا رویاشو ببینن. و از طرفی همین ما برای اینکه یه ذره معروف تر شیم و بتونیم با غرور بگیم من زیر پرچم کسی نبودم و کار خودمو کردم خیلی جاها هنرمونو خرج چیز های بی استفاده و ارزون کردیم تا مبادا یکی دیگ از ما سود ببره.
من برای یک ساعت جور دیگه ای به خودم نگاه کردم،نگاهی که خیلیا سعی کردن بهم بفهمونن ولی فقط هنر بود که منو متوجهش کرد.منم مثل راجر(نقش نیما در داستان)خیلی جاها صرفا مثل یک دلقک عمل کردم در حالی که فکر میکردم یه مجری پر پرستیژم.
و اما سکانس اخر و دلنشین ترین و هیجان انگیز ترین بخش شب؛سینا ساعی توی قلب تهران رپ خوند اونم ترک چرا خستم و دقیقا همون قسمتی که توی ماشین گفتم در شرایطی که همش دو متر با من فاصله داشت و صداش از نزدیک ترین فاصله حس میشد:
رابطم با خودم یه بازنگری میخواد
نمیدونم یچیزی فاز بدی میداد
شاید لازمن این چیزا
چه راز عجیبی ها
دست به کاویدن خودت تو این بازه زدی زیاد
تا که وارد میشی به این پازل ولی میزاد
هی بروز میشی با تازه ترین ایراد
یه ققنوس هم میبینی که داره سریع میاد
میگن این رشد نشونه ی عقل کامله
کی میدونه شاید این خودش یه چرخ باطله
اینجا باور میاد برات ختم غائله
باوری که مقتول قتل قاتله
یا شاید هر سه عامله
صحنه حاضره،پس بذار بره
نور،صدا،مغز حامله.
چقد جای رپرامون روی صحنه های تهران خالیه...
دوست داشتم این خاطره طلایی رو براتون ثبت کنم تا کمی از لذتش رو باهاتون تقسیم کنم مرسی از سینا ساعی و نیما شعبان نژاد همچنین سینا شفیعی و سعید دشتی و صدای دلنشین امیر جعفری.