
برای همه ما پیش آمده که در بحث ریشههای گیاه خواری گرفتار شویم. گروهی از گیاه خواران به اصرار میخواهند بقبولانند که گیاه خواری ذات انسان بوده و انسان از زمانی که گوشت خوار شده به توحش و خشونت روی آورده و اینگونه باعث رنج خود و دیگر گونههای حیات شده است و برای اینکه این رنج عذاب پایان یابد، باید که به گیاه خواری برگردد. از طرف دیگر غیر گیاه خواران هزاران دلیل برای رد ادعای گیاه خواران میآورند و بعضا آنها را به سخره هم میگیرند.
دو دلیل باعث شد که به این مطلب بپردازم:
1. به درستی این ادعا که انسان ابتدا گیاه خوار بوده شک داشتم و به همین دلیل در این زمینه پژوهش کردم.
2. انسان شناسی از منظر تاریخ، اجتماع و تکامل محل علاقه و مطالعه من است.
این نوشته به هیچ عنوان یک مقاله علمی نیست اما مطالب بیان شده مطابق با کشفیات علمی است.
اما اصل مطلب:
طبق ادعای گروهی از گیاه خواران انسان ابتدا گیاه خوار بوده است. اما اول بیایید ببینیم دقیقا به چه چیزی انسان اطلاق میشود؟
بین 7 تا 9 میلیون سال پیش اجداد انسان امروزی از اجداد میمونها بر اثر یک دگرگشت جدا میشوند و بقایای فسیلی اولین انسان ریخت (Hominids) یافته شده با نام Sahelanthropus tchadensis با قدمت 6.5 میلیون سال در کشور چاد در آفریقا کشف شده است.
تعریف علمی انسان ریخت به نخستیای گفته میشود که عادتا بر روی دو پا راه برود، دندان نیش کوچک شده و مغز بزرگ شده باشد.
با بررسی بقایای فسیلی و دندانی این گونه و گونههای بعدی انسان ریختها مانند Australopithecus afarensis دانشمندان به این نتیجه رسیدند که این گونهها همه چیز خوار بودهاند به صورتی که از گیاهان، لارو حشرات، خزندگان و مردار تغذیه میکردند. این گونه ها که قامتی حدود یک متر داشتهاند به طور مثال از مغز استخوان حیوان شکار شده بعد از رها شدن لاشه توسط شکارچی تغذیه میکردند.
این گونهها در اواسط و حتی در بخش پایینی هرم غذایی جا داشتند و خودشان به مراتب شکار شکارچیان دیگر میشدند.
تا حدود 2.5 میلیون سال پیش گونههای مختلفی از انسان ریختها روی کره خاکی زندگی میکردند مانند آسترالوپیتکوسها یا پارانتراپوسها که کما بیش از نظر جسه و عادات غذایی مشابه هم بودند.
قدیمی ترین انسان یافت شده انسان ماهر یا Homo habilis بوده که چیزی بین 2.5 تا 1.5 میلیون سال پیش میزیسته. این انسان به تعبیری اولین گونه از خانواده Homoها بوده که ابزار سنگی ابتدایی میساخته و از اینجا یک زیر شاخه از خانواده بزرگ Hominidها شکل میگیرد که در مجموع به اینها انسان اطلاق میشود.در کنار فسیل های این انسان ابزارهایی سنگی یافت شده که برای پوست کندن حیوانات و شکستن استخوان استفاده میشده است. با بررسی پوسیدگی های دندانی بقایای این انسان، دانشمندان نتیجه گرفته اند که انسان ماهر همه چیز خوار بوده و البته مردار خوار، دانشمندان معتقدند انسان ماهر خود شکار درندگانی بزرگ جسه مانند گربه دندان خنجری و ... میشده است. بخشی از رژیم غذایی این گونه را مغز استخوان تشکیل میداده. به این صورت که پس از شکار شکارگران منتظر میشده تا کار شکارچی با شکار تمام شود و سپس برای تغذیه از باقی مانده اجساد استفاده کند که در اینجا از ابزار استخوان شکن برای دستیافتن به مغز استخوان استفاده میکرده است. ابزار دیگری که با این انسان کشف شده وسیله ای برای تمیز کردن و در واقع جدا کردن پوست از گوشت بوده که باز مشخص میکند که از منابع حیوانی استفاده میکرده است.
تا اینجا میبینیم که یکی از قدیمی ترین گونههای انسان همه چیز خوار بوده و رژیم غذایی نیمه سخت داشته که گوشت و بقایای حیوانی هم در رژیم غذاییش بوده است.
گونهای دیگر از انسان به نام انسان راست قامت یا انسان کارگر (Homo erectus, ergaster) از حدود 1.9 ملیون سال تا احتمالا 250 هزار سال پیش میزیسته. این انسان قد بلندتر از گونههای قبلی و چیزی حدود 170 سانتیمتر بلندای قامتش بوده و همینطور حجم مغزی بزرگتری نسبت به پیشینیان (حدود 1100 سانتیمتر مکعب) داشته است. این انسان یکی از مهمترین اعضای این خانواده است به این دلیل که اولین گونهای ست که از آفریقا خارج شده، اولین گونهای ست که آتش را کنترل کرده و ابزار سنگی خاص خود به نام تبر دستی آشولی (Acheulean hand axe) میساخته و احتمالا قابلیت صحبت کردن با زبانی به نسبت پیچیدهتر از پیشینیان داشته است و همینطور اولین گونهای ست که توانسته حیواناتی با جسه بزرگتر از خود را شکار کند.

این انسان شیوه شکار مختص به خود داشته، به گونهای که شکار را به مدت طولانی دنبال میکرده تا شکار از پا در میآمده است. (persistence hunting)
میدانیم که مغز بیشترین کالری را بین اعضای بدن مصرف میکند و هرچه مغز بزرگتر باشد نیاز به کالری بیشتری دارد. به تعبیر دیگر برای رشد مغز نیاز به کالری بیشتری است. بنابر این انسان راست قامت برای رشد مغز نیاز به کالری بیش از پیشینیانش داشته که این کالری با دسترسی به گوشت شکار مهیا شده است. گوشت علاوه بر کالری، دیگر نیاز های رشد مغز مانند مواد معدنی و اسیدهای چرب را هم تامین میکند که به سادگی نمیتوان از منابع دیگر مانند گیاهان تامین کرد.
مغز بزرگتر این انسان باعث شد بتواند در دستههای بزرگتر با روابط اجتماعی پیچیدهتر و همچنین ساخت ابزار کارآمدتر زندگی کند که این گام بلندی در فرآیند تکامل بود. البته خود فرآیند شکار فقط تامین غذا نبود بلکه در این پروسه همکاری اجتماعی، ساخت ابزار و زبان نیز تکامل پیدا کرد.
قبل از بررسی سلبریتی گونه انسانی یعنی انسان نئاندرتال باید به جد مستقیم خودمان یعنی انسان هایدلبرگ (Homo heidelbergensis) اشاره کنم.
انسان هایدلبرگ که از 700 هزار تا 200 هزار سال پیش زندگی میکرده، مانند تمام گونههای انسان قبل از خود در آفریقا به وجود آمد و بعدا آفریقا را ترک کرد و از اروپا تا آسیای غربی پراکنده شد.
این گونه شکارچیان ماهری بودند که به صورت گروهی و سازمان یافته حیوانات بزرگ جسه مانند اسب، گوزن و حتی فیل نیز شکار میکردند.
قامت این گونه تقریبا هم اندازه ما بوده و جسمی قدرتمندتر از ما داشتهاند. حجم مغزشان نیز بزرگتر شده و نزدیک به حجم مغز انسان هوشمند بود. (تا 1400 سانتیمتر مکعب)
تا اینجا دیدیم تمام گونههای انسانی (Homo) همه چیزخوار و شکارگر/گردآورنده بودند و گوشت نقش مهمی در تکامل و رشد مغز و همینطور پیچیدگی جامعه انسانی داشته است.
از انسان هایدلبرگ دو گونه زایی مجزا در دو نقطه متفاوت اتفاق افتاد یکی در آفریقا و یکی در اروپا.
در اروپا انسان نئاندرتال و در آفریقا انسان هوشمند!
انسان نئاندرتال از حدود چهارصد هزار سال پیش تا چهل هزار سال پیش در نواحی اروپا، غرب آسیا و بعضا تا شمال چین زندگی میکرده. این گونه از انسان تنها گونهای است که در خارج از آفریقا به وجود آمده و تکامل یافته است. شکارچی بسیار ماهری بوده که در بالای زنجیره غذایی جای داشته و به صورت گروهی و سازمان یافته به شکار حیوانات بزرگ جسه مانند مرال، بوفالو و حتی ماموت میپرداخته. طبق یافته های باستان شناسی نئاندرتالها برای پخت مواد غذایی از تکنیک های متنوعی مثل برشته کردن، کباب کردن و آبپز کردن استفاده میکردند. از یافته های دندانی و بررسی فرسایش دندانها دانشمندان متوجه شدهند که برای طعم دار کردن گوشت روی آن خاک میپاشیدهند!
نکته بسیار جالب اینکه به جهت همزمانی و همجواری نسبی ما با انسان نئاندرتال تبادل ژنی داشتیم به صورتی که تا 4% ژن نئاندرتال در ما انسان امروزی وجود دارد.
تا اینجا دیدیم که همه گونه های انسانی همه چیز خوار بودند و برای تهیه بخشی از مواد غذایی مورد نیازشان از پروتئین و چربی حیوانی استفاده میکردند.
اما قبل از اینکه به انسان خردمند بپردازیم نگاه کوتاهی به دو عموزاده نزدیک گونه انسان خواهیم داشت. شامپانزهها و بونوبوها.
این دو گونه از نظر ژنتیک نزدیکترین گونههای زنده به انساناند و چیزی حدود 96% تشابه ژنی داریم.
این دوگونه یعنی شامپانزه ها و بونوبوها که به شامپانزه کوتوله نیز معروف است. جدا از رفتار اجتماعی مشابه، رژیم غذایی مشابهی هم دارند. هر دو گونه همه چیز خوارند و اتفاقا شکارچیان ماهری نیز هستند که بخشی از رژیمشان از پروتئین حیوانی تشکیل میشود.
اما برسیم به ما یعنی انسان هوشمند. این گونه از انسان حدود سیصد هزار سال پیش در شرق آفریقا پا به عرصه وجود گذاشت و مثل تمام اعضای این خانواده همه چیز خوار بود. تا هفتاد هزار سال پیش انسان هوشمند با جمعیت کم در شرق و شمال آفریقا میزیسته رفتار عجیب و غریبی که منجر به بهم خوردن چرخه طبیعی شود از این گونه سر نزده بود.
تا این زمان انسان هوشمند در دسته های کوچک به حیات ادامه داده و مانند دیگر گونه های این سرده (جنس) به جمع آوری غذا از گیاهان و شکار حیوانات مشغول بوده. اما در حدود هفتاد هزار سال پیش اتفاق ناشناختهای در ساختار مغز انسان رخ داد که از آن به انقلاب شناختی یاد میشود. با این تغییر ساختار انسان دارای آگاهی/شعور شد. مفهومی که هنوز هم تعریف مشخصی ندارد. این تغییر در ساختار مغز انسان باعث به وجود آمدن تفکر انتزاعی و در نتیجه همکاری انسانها در گروه های بزرگتر و به شکل موثرتر شد. انسان هوشمند هوشمند (بله 2 بار هوشمند!) در این زمان رفته رفته از شرق آفریقا خارج شد و توانست تقریبا به تمام خشکیهای زمین تا قبل از انقلاب کشاورزی دست پیدا کند. انسان هوشمند در مواجهه با دیگر گونه های انسان مانند نئاندرتالها و انسان راست قامت به دلیل توانایی زندگی در گروههای بزرگتر و همکاری پیچیدهتر توانست گروههای دیگر را به حاشیه رانده و به مرور باعث انقراض آنها شود به صورتی که تنها گونه باقی مانده از انسان، امروز فقط انسان هوشمند هوشمند است.
انسان هوشمند هوشمند با کشف سم و استفاده از آن در شکار، باعث انقراض تمام Megafaunaها مانند ماموتها، ماستادونها تنبلهای غول پیکر و بسیاری دیگر از حیوانات بزرگ جسه که منبع عظیم پروتئین بودند شد.
در انقلاب کشاورزی انسان یاد گرفت علاوه بر کنترل تکثیر گیاهان، تکثیر برخی از حیوانات را هم کنترل کند که این امر منجر شد از دیگر محصولات حیوانی مانند شیر نیز بهره ببرد و به رژیم غذایی خود اضافه کند.
تا اینجا دیدیم که تمام گونههای انسان و البته عموزادههای نزدیکمان در رژیم غذایی خود گوشت داشتهاند یا به عبارتی گوشت خوار بودند. بنابر این ادعای گیاه خواری انسان از ابتدای خلقت(!) پایه و اساس علمی قابل اتکایی ندارد.
حال اگر بپرسید که باید صرفا گیاه خوار بود یا گوشت هم خورد به شما پاسخ خواهم داد که هر طور مایلید رفتار کنید.