برای همه ما پیش آمده که در بحث ریشه های گیاه خواری گرفتار شویم. گروهی از گیاه خواران به اصرار میخواهند بقبولانند که گیاه خواری ذات انسان بوده و انسان از زمانی که گوشت خوار شده به توحش و خشونت روی آورده و اینگونه باعث رنج خود و دیگر گونه های حیات شده است و برای اینکه این رنج عذاب پایان یابد، باید که به گیاه خواری برگردد. از طرف دیگر غیر گیاه خواران هزاران دلیل برای رد ادعای گیاه خواران میآورند و بعضا آنها را به سخره هم میگیرند.
دو دلیل باعث شد که به این مطلب بپردازم:
1. به درستی این ادعا که انسان ابتدا گیاه خوار بوده شک داشتم و به همین دلیل در این زمینه پژوهش کردم.
2. انسان شناسی از منظر تاریخ، اجتماع و تکامل محل علاقه و مطالعه من است.
این نوشته به هیچ عنوان یک مقاله علمی نیست اما مطالب بیان شده مطابق با کشفیات علمی است.
اما اصل مطلب:
طبق ادعای گروهی از گیاه خواران انسان ابتدا گیاه خوار بوده است. اما اول بیایید ببینیم دقیقا به چه چیزی انسان اطلاق میشود؟
در مجموع 8 گونه از انسان وجود داشته (اختلاف و بحث بر سر کمتر یا بیشتر بودن گونه های انسان بین دانشمندان هنوز ادامه دارد) که همگی جز ما یعنی انسان خردمند منقرض شدهاند. تقریبا مطمئنیم انسان از 2.5 میلیون سال پیش پا به عرصه کره خاکی گذاشت که البته برخی گزارش ها از پیدا شدن فسیل هایی متعلق به 4.5 و 6.5 میلیون سال پیش نیز خبر میدهند.
قدیمی ترین انسان یافت شده انسان ماهر یا Homo habilis بوده که چیزی بین 2.5 تا 1.5 میلیون سال پیش میزیسته. این انسان در ساخت ابزار با سنگ مهارت داشته است. در کنار فسیل های این انسان ابزار هایی سنگی یافت شده که برای پوست کندن حیوانات و شکستن استخوان استفاده میشده است. با بررسی پوسیدگی های دندانی فسیل ها، دانشمندان نتیجه گرفته اند که انسان ماهر همه چیز خوار بوده و البته مردار خوار، دانشمندان معتقدند انسان ماهر خود شکار درندگانی بزرگ جسه مانند گربه دندان خنجری میشده است. بخشی از رژیم غذایی این گونه را مغز استخوان تشکیل میداده. به این صورت که پس از شکار شکارگران منتظر میشده تا کار آنها با شکار تمام شود و سپس برای تغذیه از باقی مانده اجساد استفاده کند که در اینجا از ابزار استخوان شکن برای دستیافتن به مغز استخوان استفاده میکرده است. ابزار دیگری که با این انسان کشف شده وسیله ای برای تمیز کردن و در واقع جدا کردن پوست از گوشت بوده که باز مشخص میکند که از منابع حیوانی استفاده میکرده است.
تا اینجا میبینیم که یکی از قدیمی ترین گونه های انسان همه چیز خوار بوده و رژیم غذایی نیمه سخت داشته که گوشت و بقایای حیوانی هم در رژیم غذاییش بوده است.
گونه ای دیگر از انسان به نام انسان راست قامت از حدود 1.9 ملیون سال پیش تا احتمالا 50 هزار سال پیش میزیسته که او نیز همه چیز خوار بوده، بقایای اجساد حیوانات و وجود ابزار کشتار یافت شده کنار فسیل این انسان، حاکی از این است که برای بقا از حیوانات هم استفاده میکرده است، بقایای اجساد حیوانات یافت شده در کنار انسان راست قامت نشان از مدل کشته شدن آنها دارد که این احتمال را تقویت میکند که انسان راست قامت با ابزار برنده اقدام به شکار میکرده. همچنین برخی یافته ها حاکی از این است که این زیرگونه آتش را کنترل کرده بوده است.
مجدد در بررسی بقایای دندانی این انسان هم مشخص شده که همه چیز خوار بوده است.
گونه دیگری که از انسان بررسی خواهیم کرد نئاندرتال است که برای عموم بیشتر شناخته شده است.
این گونه از انسان از حدود سیصد هزار سال پیش تا پنجاه هزار سال پیش در نواحی اروپا، غرب آسیا و بعضا تا شمال چین زندگی میکرده. این گونه از انسان شکارچی بسیار ماهری بوده گه در بالای زنجیره غذایی جای داشته. طبق یافته های باستان شناسی نئاندرتال ها برای پخت مواد غذایی از تکنیک های متنوعی مثل برشته کردن، کباب کردن و آبپز کردن استفاده میکردند.
تا اینجا دیدیم که همه گونه های انسان همه چیز خوار بودند و برای تهیه بخشی از مواد غذایی مورد نیازشان از پروتئین و چربی حیوانی استفاده میکردند.
اما قبل از اینکه به انسان خردمند بپردازیم نگاه کوتاهی به دو عموزاده نزدیک انسان خواهیم داشت. شامپانزه ها و بونوبو ها.
این دو گونه از نظر ژنتیک نزدیکترین گونه ها به انساناند و احتمالا جد مشترکی با انسان داشته اند و از نظر زیست شناسی هر سه گونه به خانواده Homonidae تعلق دارند.
این دوگونه یعنی شامپانزه ها و بونوبو ها که به شامپانزه کوتوله نیز معروف است. جدا از رفتار اجتماعی مشابه، رژیم غذایی مشابهی هم دارند. هر دو گونه همه چیز خوارند و اتفاقا شکارچیان ماهری نیز هستند که بخشی از رژیمشان از پروتئین حیوانی تشکیل میشود.
اما برسیم به ما یعنی انسان خردمند. این گونه از انسان حدود 140 هزار سال پیش در شرق آفریقا پا به عرصه وجود گذاشت و مثل تمام اعضای این خانواده همه چیز خوار بود. تا هفتاد هزار سال پیش انسان خردمند با جمعیت کم در شرق آفریقا میزیسته رفتار عجیب و غریبی که منجر به بهم خوردن چرخه طبیعی باشد از این گونه سر نزده بود.
تا این زمان انسان خردمند در دسته های کوچک به حیات ادامه داده و مانند دیگر گونه های این سرده (جنس) به جمع آوری غذا از گیاهان و شکار حیوانات مشغول بوده. اما در حدود هفتاد هزار سال پیش اتفاق ناشناخته ای در ساختار مغز انسان رخ داد که از آن به انقلاب شناختی یاد میشود. با این تغییر ساختار انسان دارای آگاهی/شعور شد. مفهومی که هنوز هم تعریف مشخصی ندارد. این تغییر در ساختار مغز انسان باعث به وجود آمدن تفکر انتزاعی و در نتیجه همکاری انسانها در گروه های بزرگتر و به شکل موثرتر شد. انسان خردمند در این زمان رفته رفته از شرق آفریقا خارج شد و توانست تقریبا به تمام خشکی های زمین تا قبل از انقلاب کشاورزی دست پیدا کند. انسان خردمند در مواجهه با دیگر گونه های انسان مانند نئاندرتال ها و انسان راست قامت، عمدتا آنها را شکار کرده و کشته است به صورتی که تنها گونه باقی مانده از انسان، امروز فقط انسان خردمند است. با توجه به وجود برخی ژنوم های نئاندرتال ها و انسان راست قامت در انسان امروزی این گمانه وجود دارد که آمیزش هایی هم بین ما و این گونه های دیگر از انسان شکل گرفته است.
از غار نگاره ها و بقایای بجا مانده از انسان امروزی در هزاره های دور این مساله مشهود است که انسان خردمند با تکنیک های گوناگونی به شکار حیوانات میپرداخته. تا قبل از انقلاب کشاورزی انسانها شکارچی-خوراکجو بوده اند که تقریبا از هر منبع غذایی در دسترس چه گیاهی و چه حیوانی برای تغذیه استفاده میکردند.
در انقلاب کشاورزی انسان یاد گرفت علاوه بر کنترل تکثیر گیاهان، تکثیر برخی از حیوانات را هم کنترل کند که این امر منجر شد از دیگر محصولات حیوانی مانند شیر نیز بهره ببرد و به رژیم غذایی خود اضافه کند.
تا اینجا دیدیم که انسان ها و البته عموزاده های نزدیکشان در رژیم غذایی خود گوشت داشتهاند یا به عبارتی گوشت خوار بودند. بنابر این ادعای گیاه خواری انسان در ابتدای خلقت(!) پایه و اساس علمی قابل اتکایی ندارد.
حال اگر بپرسید که باید صرفا گیاه خوار بود یا گوشت هم خورد به شما پاسخ خواهم داد که هر طور مایلید رفتار کنید.