آیا باید به روان رضا شاه درود فرستاد؟
از مستندات و تصاویری که از دوران قاجار به جا مانده این امر مشهود است که عموم جامعه ایران از قشر رعیت ژنده پوش با حداقل سواد و کمترین بهره از بهداشت تشکیل شده بود.
در این دوره زبان فارسی فقط در بخش های مرکزی ایران رواج داشته و عموم اقوام به زبان ها و گویش های خود فقط سخن میگفتند و آشنایی با زبان فارسی نداشتند مانند کردها و ترک ها و عرب ها و ...
تصویر کلی عموم مردم محدود به قوم و محل خود بود به صورتی که اخبار مملکتی با تاخیر و تحریف فراوان به قشر رعیت میرسید و ناآگاهی نسبت به وقایع کلان مملکت امری عمومی بود.
در این عصر اطلاعات مردم نهایتا به روایات مذهبی و داستان هایی که سینه به سینه نقل میشد و همچنین نقل های قهوه خانه ای (با داستانهای شاهنامه اشتباه نشود) محدود میشد.
رضا شاه زمانی که به قدرت رسید دست به اصلاحات و اقداماتی زد که باعث شد تغییرات با سرعت زیادی در بستر جامعه ایران شکل بگیرد.
ایجاد جاده و راه آهن باعث شد بخش های مملکت با سهولت بیشتری به یکدیگر وصل شوند و مردم با افراد بیشتری خارج از قوم خود آشنا شوند.
سواد آموزی عمومی نیز باعث شد انسانها به گستره بیشتری از اطلاعاتی که حالا با رویکرد میهن پرستی منتشر میشد دسترسی پیدا کنند.
از بین بردن ساختار ارباب و رعیتی و حکومت خوانین را میتوان به عنوان تاثیر گذارترین تغییر زمانه خود در نظر گرفت.
تمام این تغییرات به علاوه کشف و انتشار تاریخ مستند ایران بر پایه یافته های علمی در کمتر از 15 سال باعث شد که مردم ایران که عمدتا رعیت بودند و سرنوشت خود را در دستان قضا و قدر (به دلیل سطح پایین بهداشت عمومی) و تصمیمات خان میدیدند، ناگهان به سطح بسیار بالاتری از استاندارد زندگی دست پیدا کنند.
در ادامه این روند رشد و پیشرفت چه در عرصه صنعت و اقتصاد چه در عرصه به روز شدن المان های فرهنگی مانند کشف حجاب و ورود رادیو و بعد ها سینما و تلوزیون و موج شهرنشینی که در زمان محمدرضا شاه به اوج خود رسید به علاوه ارتباط گسترده با دنیا (تجارت، اعزام دانشجو و ...) باعث شد در کمتر از نیم قرن تصویر زندگی جامعه ایرانی از یک جامعه عقب مانده ژنده پوش به یک جامعه مدرن امروزی تغییر پیدا کند.
اما تمام این تغییرات به علاوه تغییرات تکنولوژیک 20 سال اخیر به همراه خوانش ناقص و غلط عموم جامعه ایران از تاریخ این توهم عمومی را به وجود آورد که ما ایرانی ها برترین ملت تاریخ ایم و تمام گرفتاری ها و بدبختی ها، عواملی خارج از وجود خود ما دارند.
سرعت تمام این تغییراتی که اشاره شد به قدری زیاد بود که فرهنگ زمینه ای جامعه ایران همراه و همگام این دگرگونی ها فرصت نیافت که خود را تطبیق دهد و این فاصله را تصورات بی ریشه و عموما توهمات پر کرد. تصوراتی که ریشه در خرافات سنتی دارند اما در ظاهر به روز شده اند.
این عارضه باعث شده که مردم ایران که تا حدود یک سده پیش خود را به شکل یک ملت واحد نمیدیدند، امروز تصور غلطی از واقعیت جامعه و حال و روز خود داشته باشند و عقب ماندگی فرهنگی را با دست یازیدن به ظواهر پر خرج و بی مفهوم و مقصر شمردن اجانب در مشکلات خود ببینند.
حال سوال اساسی اینجاست که آیا با گذر زمان این شکاف به مرور پر خواهد شد و یا گسترده تر از قبل میشود؟
آیا عملیات و دست آورد های رضا شاه باعث شده امروز جامعه بهتری داشته باشیم؟
آیا جامعه ما برای تغییرات پهلوی آمادگی داشت؟