در ویرگول مطلبی میخواندم با عنوان " چرا ایران ژاپن نشد؟ شاید به خاطر مهدی بازرگان ها! ( https://vrgl.ir/NMJRO )
که جرقه این نوشته را زد. نویسنده در این مقاله از دیدگاه خود به مسیر خطی اینکه چرا ما ژاپن نشدیم پرداخته است. اما در این نوشته بنا دارم به تفاوت زمینه های فکری و فرهنگی دو کشور بپردازم و بررسی کنم که یکی از دلایلی که ژاپن ژاپن شد و ما نشدیم چیست؟
میدانیم که عصر مِیجی دوره گشایش درب های ژاپن به روی دنیای غرب است که همزمان با دوره امیر کبیر و اعزام اولین دانشجو ها به فرنگ بوده.
اما چرا ژاپنی بعد از آن دوره تا کنون پیشرفت کردند و عمده افرادی که برای تحصیل به غرب فرستادند بازگشتند و در زمینه تخصص یافته به ساخت کشور پرداختند، اما در ایران به صورت قابل توجهی آنان که رفتند، آمدند و درگیر کار سیاسی شدند و از ساختن مملکت در حوزه تخصص یافته جا ماندند و بعضا باعث توقف و افتادن مملکت در ورطه ای شدند که عملا باعث پس رفت شد.
در بررسی این موضوع باید به تحلیل ابعاد تاریخی، فرهنگی، جامعه شناسی و مذهبی هر دو جامعه در مقایسه با هم بپردازیم.
در بررسی تاریخ دو کشور باید ببینیم که تاریخ ایران جدا از کهن تر بودن نسبت به ژاپن این تفاوت اساسی را داشته که سر تا سر تاریخ ما در مواجهه با اقوام خارجی شکل گرفته و این به دلیل موقعیت جغرافیایی کشور ماست و این در حالی است که ژاپنی ها تا عصر مِیجی تنها یکی دو مورد برخود خارجی جدی داشتند که آن هم تنها با مغول ها بوده. اما سر تا سر تاریخ ما را جنگ فرا گرفته به صورتی که اگر سه هزار سال برای خودمان تاریخ متصور باشیم میبینیم که در این سه هزار سال حدود هزار و صد جنگ در این تاریخ ثبت شده و این یعنی ما در این کشور به صورت میانگین هر سه سال یک جنگ را تجربه کردیم. این در صورتی است که ژاپن به دلیل جزیره بودن و قرارگرفتن در لبه جهان شناخته شده آن روزگار عملاً جذابیتی برای قدرت های خارجی نداشته که به آنجا لشگر بکشد. البته تاریخ ژاپن نیز مملو است از جنگ، اما جنگ داخلی که بر سر قدرت بوده و با این جنگ ها دچار تقابل فرهنگی نشده است. شرایط اقلیمی دو کشور هم بسیار متفاوت است. ژاپن کشوری کوهستانی است که زمین بسیار کمی برای کشاورزی دارد و ایران کشوری کویری ست که آب در دسترسِ کمی برای کشاورزی دارد و همین امر باعث شده که ما به صورت تاریخی چشم به آسمان داشته باشیم و آنها چشم به خاک. ما منتظریم که اتفاقی ما را برهاند از این شرایط و امیدواریم که بارانی ببارد تا زندگیمان جریان یابد ولی آنها میدانند که زمینی از جایی سبز نخواهد شد و اگر میخواهند زنده بمانند باید کاری کنند. دریایی خشک کنند یا باغات طبقاتی به وجود آورند. این شرایط تاثیر عمیقی بر شکل گیری فرهنگ مردم دو سرزمین گذاشته و ما را به اندازه قابل توجهی در انتظار قضا و قدر ساخته و آنها را مردمانی عمل گرا.
در ژاپن قبل از دوران میجی مذهب نقش به سزایی در شرایط روزمره مردم نداشت و بیشتر قوانین مدنی و ساختار بسیار صلب اجتماعی حکم فرمایی میکرد به صورتی که هیچ فردی از طبقه خود نمیتوانست به طبقه دیگری برود به طور مثال هیچ دهقانی نمیتوانست سامورایی شود و این شرایط قرن ها پا برجا بود. همین ساختار نظام مند به مرور عادت پیروی از قوانین را در ژاپنی ها نهادینه ساخت. اما بر خلاف ژاپن در ایران همیشه مذهب نقش تعیین کننده داشت به صورتی که حتی به خاطر دین و مذهب کشتارهای فراوانی صورت گرفت و مردم به خاطر حفظ جان خود در هر برهه مجبور به تغییر مذهب و به صورت کلی تغییر رویه های زندگی شدند. به طور مثال زمانی که ساسانیان بر کار شدند، غیر زرتشتیان تحت فشار قرار گرفتند، زمانی که اعراب مسلط شدند غیر مسلمانان، زمانی که صفویان روی کار آمدند غیر شیعه ها و ... این تغییرات کلی نقش خود را در عادات و فرهنگ مردمان این سرزمین به صورتی گذاشت که مردمان ما عادت کردند که برای بقا میبایست هر از چند گاهی رنگ عوض کنند.
تا اینجا اندکی به بررسی تفاوت دو جامعه در بستر زمان پرداختیم، در نوشته بعدی به بررسی شرایط دو کشور در مواجهه با عصر نوین خواهیم پرداخت.