یک ماه از اومدن من گذشت. تو این یک ماه خیلی چیز ها تجربه کردم و دیدم و یاد گرفتم که دوست داشتم راجع بهشون بنویسم. قبلا راجع به رزومه و ... نوشته بودم اما از تجربه ای که خودم داشتم صحبت نکردم. تا جایی که مسائل شخصی دخیل نباشن سعی میکنم اینجا توضیح بدم.
البته این وسط کلی هم پیام گرفتم که ازم سوالای مختلف میکردن راجع به مهاجرت و شرکت جدید و ریفر و ... که بعدا تو یه مطلب جدا شاید در موردش توضیح دادم.
تصور کن، من نشسته بودم مشغول پلی استیشن بازی کردن بودم گفتم گوشیمو چک کنم و دیدم که یه پستی اومده و یه کاری و توضیحات و خلاصه گفتم شانسمو امتحان کنم و خلاصه اوکی شد!
بعد از کلی مصاحبه و صحبت و تسک و ... خلاصه کاره اوکی شد و فرایند مهاجرت شروع شد. من جزییات مصاحبه رو لزومی نمیبینم بگم. صرفا میتونم بگم توی تجربه من توی چند مرحله مختلف انجام شد و البته انصافا دوستم آروین هم خیلی خیلی تو این موضوع بهم کمک کرد.
من فرایند مصاحبه ام بهمن ماه ۱۴۰۲ شروع شد و فروردین ۱۴۰۳ بالاخره آفر رو گرفتم. شرکت همه هزینه های مربوط به ریلوکیت رو داد از جمله پول بلیت هواپیما و سفارت و حتی اقامت موقت من زمانی که رسیدم هامبورگ.
البته به این سادگیا هم نبود اصلا، چون دقیقا زمانی آفر رو گرفتم که پدر همسرم سه روز بود از دنیا رفته بود و اصلا حال و وضع خوبی نداشتیم. البته سخت تر هم شد چون با توجه به اینکه من سربازی نرفتم و باید برای خروج از کشور یه راهی پیدا میشد و باز هم از همه اینا سخت تر این بود که به خاطر شرایطی که پیش اومده بود مجبور شدم اول خودم بیام و بعد همسرم بهم ملحق بشه که این فرایند خیییلی طولانی هست و الان که اینو مینویسم هنوز نمیدونم کی میتونه بیاد پیش من.
بعد از کلی استرس و انجام کار های ویزا و خروج از کشور و ... نهایتا من ۱۵ تیر ماه پرواز کردم به ترکیه و بعد ۵ روز از اونجا اومدم آلمان.
واقعا میتونم بگم من خیلی خوش شانس بودم که شهر خیلی خوبی اومدم! از هرکی میپرسم که هامبورگ چطور شهریه، همه هم نظر میگن شاید قشنگ ترین شهر آلمان همینجاس! حتی خود آلمانی ها! خیلی ها اینجا انگلیسی رو راحت صحبت میکنن و تاحالا حتی برای کار های دولتی نشده که نیاز پیدا کنم به زبان آلمانی. البته برنامه یاد گرفتنش رو دارم قطعا.
گذشته از اون واقعا از شرکتی که توش اومد خیلی راضی هستم. به شدت همه چیز سر جاشه. از همه کشور ها تقریبا افرادی هستن که اینجا کار میکنن. مواجه شدن با فرهنگ ها و زبان ها و آداب مختلف توی شرکت برام یکی از جذاب ترین نکات بوده و هست.
روز اول کاریم خیلی عالی پیش رفت و همه آدما به شدت مهربون بودن و همه سعی داشتن کمک کنن. سیستمم رو بهم دادن و البته از قبل آروین میزم رو رزرو کرده بود. برای همه چیز از گوگل استفاده میکنیم. ایمیل مون همون gmail هست ولی سازمانی، برای چت گوگل چت داریم و برای همه میتینگ ها هم گوگل میت و گوگل کلندر. با ایمیل شرکت عملا هر کاری میشه کرد دیگه! البته این موضوع برای من جذاب بود ولی شاید برای خیلی ها عادی باشه. بهرحال ما از کشوری میایم که برای ساده ترین کار ها هم باید کلی اذیت بشیم.
برای ستاپ سیستم هر نیازی که داشته باشیم خیلی راحت و سریع یه ایمیل به همراه لینک چیزی که میخوایم میفرستیم و فردای اون روز یا ماکزیمم با فاصله ۱-۲ روز بهمون میدن چیزی که میخوایم رو. مجدد نمیخوام مقایسه کنم با ایران که احتمالا همه میدونیم چقدر فرایند سختیه.
گذشته از اینها هر هفته دوشنبه ها یه گردهمایی داره شرکت که همه تیم ها دور هم جمع میشن و آپدیت میدن راجع به اهداف و برنامه ها و جشن و معرفی اعضای جدید اگر داشته باشیم! روز اول کاری من هم دوشنبه بود و توی این جلسه اسم من رو هم گفتن و همه هم دست زدن و کلی تبریک گفتن! خیلی حس خوبی رو منتقل میکنه واقعا. احساس میکنی که اینجا به تو واقعا اهمیت میدن. اینکه حالت خوب باشه براشون خیلی مهمه.
ماهی یک روز هم ناهار دسته جمعی داریم و البته روزی که من رسیدم جشن سالانه تابستون هم بود که من البته نرسیدم بهش ولی اونجا هم ظاهرا خیلی خوش میگذره.
واقعا من گله ای از فضای کار نمیتونم بکنم. همه چیز خیلی منظم، تمیز و مرتب با تمام امکانات. انواع نوشیدنی soft و غیر soft 😁 و کلی اسنک و میز پینگ پنگ و بازی و ... چیزی که شاید برای ما ایرانی ها خیلی عجیب و جذاب باشه. قطعا برای همین هم برای من خیلی جذاب بوده و هست.
شرکت باشگاه داره و ۲۴ ساعت هر روز هفته میشه به شرکت رفت و آمد کرد. خیلی پیش اومده که بیرون بودم و وسط راه هوس کردم یه چیزی بخورم یا یه سرویس تمیز بخوام برم (واقعا هنوز نتونستم سرویس بهداشتی عمومی برم انقد که بدم میاد) سر زدم به شرکت حتی نصف شب.
از نظر کاری هم بیزنس رو به رشد هست و هر هفته داره بهتر میشه، این شفافیتی که بین تیم بیزنس و تک و پروداکت و همه و همه وجود داره خیلی جذابه! همه ما دقیق میتونیم ببینیم که شرکت به کدوم سمت داره میره.
به شدت فضای شفافی هست، توی جلسات ۱:۱ هفتگی که با مدیرم دارم خیلی رک و پوست کنده فیدبک میگیرم و واقعا این خیلی کمک میکنه که هم احساس آرامش بیشتری داشته باشی هم دقیق میدونی چه مسیری باید بری که بتونی ترفیع بگیری یا بتونی رشد کنی.
خود پروژه ای که من روش کار میکنم هم پروژه خوبیه، هنوز دارم آنبورد میشم و خیلی چیزا هست که یاد بگیرم راجع بهش اما به طور کلی میتونم بگم دوسش دارم و واقعا فضا هم برای یادگیری فراهمه هم چالش. بک لاگ مون هم تا ۱-۲ ماه آینده کاملا پر هست و مشخصه کجا میخوایم بریم. حتی من وقتی اومدم مدیرم رفت تعطیلات و ۳ هفته نبود ولی هیچ اختلالی توی کار ها ایجاد نشد.
واقعا راجع شرکت خیلی میشه صحبت کرد ولی خب خبر خوب اینه که شرکت ما به شدت در حال رشد هست و همچنان درحال جذب نیرو. پس اگه خودتون دوست داشتین یا کسی رو میشناختین که به نظرتون خوب میومد حتما برای پوزیشن ها اپلای کنید! اگر من بتونم ریفر هم میکنم و تو این موضوع کمکی از دستم بر بیاد حتما انجام میدم براتون.
من تازه ۱ ماه هست که اینجا زندگی میکنم و قطعا مشاهداتم محدوده بنابراین نمیشه اون ها رو تعمیم داد به همه چیز. ولی شهر، اینجا واقعا قشنگه!
شرکت ما رو به روی یه دریاچه هست به اسم Alster که روز های آفتابی میبینی روش کلی آدم دارن قایق سواری میکنن. خیلی ها هم دارن پدل میکنن و کلا خلاصه من خیلی دیدم که از هر فرصتی برای تفریح استفاده میکنن.
شهر جاذبه های گردشگری خیلی خیلی باحالی داره. پیشنهاد میکنم اگه میخواید با هامبورگ آشنا بشید حتما این ویدئو رو ببینید
من انقدر خوش شانس بودم واقعا که تونستم خیلی از جاهای تاریخی این شهر رو برم و از نزدیک ببینم!
سیستم حمل و نقل عمومی واقعا عالی و درجه یک هست! اتوبوس، قطار، مترو و حتی دوچرخه و اسکوتر عمومی. همه چیز سر جاشه.توی اتوبوس و قطار هم اینترنت رایگان هست که سرعتش هم بد نیست، حدودا ۱-۲ مگ هست که برای کارای ضروری جواب میده. البته من خیلی اوقات پیاده میرم و میام. فعلا نیازی به خرید ماشین و ... پیدا نکردم و البته اگر بخوام هم نمیتونم فعلا به خاطر هزینه هاش و البته گواهی نامه که فعلا ندارم 😊
دوچرخه ها اینجا کلا حکم نیسان آبی های ایران رو دارن واقعا، تو مسیر های مخصوص دوچرخه اگر بری واقعا اگر حواست نباشه میان میزنن لهت میکنن.
جدا از اینها مردم اینجا خیلی خوب انگلیسی میتونن صحبت کنن، چیزایی که قبلا راجع به نژاد پرستی و ... شنیده بودم واقعا ندیدم (البته شایدم به خاطر اینه که من فقط یک ماهه اینجام)، پر از کافه و رستوران و جاهای خوب و قشنگ. هزینه ها نه خیلی زیاد بوده و نه خیلی کم. البته ماه های اول به خاطر اینکه مجبور هستم خیلی چیز ها رو برای بار اول تهیه کنم هزینه ها بالاتره اما جدا از اون خیلی هزینه ها بالا نیست.
یه نکته خیلی خیلی جالب توجه برای من اینجا اهمیت دادن به موضوع Accesiibility بود. انقدر این موضوع براشون مهمه که تو عملا جایی نمیبینی که براش چیزی تعبیه نکرده باشن. حتی پشت چراغ قرمز ها که می ایستی یه دستگاهی با یه صدای هی تق تق میکنه تا زمانی که چراغ سبز بشه و صداش یه بوق متفاوتی میشه. اتوبوس ها همه رمپ دارن، مترو و قطار همه آسانسور و ... اینجا من خیلی افراد معلول میبینم که راحت دارن تو اجتماع زندگی میکنن.
البته این موارد که گفتم مختص به هامبورگ نیست ولی برای من خیلی جالب توجه بود.
حرف برای گفتن زیاده، دوست داشتم یه مطلب بنویسم تا اینا رو یه جایی حتی برای خودمم که شده داکیومنت کنم چون مطمئنم خاطره میشن همش. همینطور که احتمالا میدونید، اگه دوست داشتید از طریق لینکدین میتونین باهام در تماس باشید!