«از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/ زنهار از این بیابان وین راه بینهایت» این بیت از حافظ تمثیل خوبی است برای کتابهای که نخواندهایم یا دلمان میخواهد بخوانیم. به همین خاطر هرقدر که بیشتر وارد این بحر طویل میشویم بیشتر سرگردان و حیران میشویم.
ایده نوشتن این یادداشت از تیتر تکراری «صد کتابی که تا پایان عمر باید بخوانید!» به ذهنم رسید، تیتری که نهتنها انگیزشی نیست بلکه همواره به شما یادآوری میکند که عقبید. رنجآورتر زمانی است که میبینید این فهرستها تمامی ندارد و هرکسی از ظن خودش فهرستی داده و صد کتابی که تا پایان عمر باید خوانده شود را در آن نام برده است.
میخواهم از همینجا اعلام کنم اگر قرار باشد دنبال این فهرستها بروید بدانید هیچوقت به آخر خط نمیرسید و بهتر است بهجای اینکه دنبال فهرست و توصیههای کیلویی بروید، دنبال سلیقه و علاقه خودتان باشید، اصلا خدا را چه دیدید شاید روزی رسید که خودتان یک فهرست صدتایی از کتابهایی که اگر نخوانیم عمرمان را به فنا دادهایم، ارائه کردید.
اگر گفتم آن بیت حافظ مصداق خوبی برای فضای کتابخوانی است حرف بیراهی نزدم. چون هرقدر بیشتر عمیق میشوید میبینید چقدر کتاب نخوانده هست که باید خواند و چقدر علایق شخصی دارید که شاید ده درصدشان را هم نتوانستهاید محقق کنید. به همین خاطر خیلی به این فهرستها دل نبندید و دنبال علاقه خود باشید. البته صد در صد فهرست و لیست را نفی نمیکنم ولی از طرف دیگر هم میگویم که این فهرستها برخاسته از یک سلیقه است که ممکن است با سلیقه شما جور نباشد. برای مثال ممکن است یک فرد پیشنهاد دهنده رمان هفت جلدی «در جستجوی زمان از دست رفته» اثر مارسل پروست را در فهرست صدتایی خود گنجانده باشد ولی شما وقتی با کتاب مواجه شوید (آن هم کتابی که این روزها 500 هزار تومان قیمت دارد) متوجه میشوید که خواندن چند صفحهاش هم کار آسانی نیست. به همین خاطر با کمال احترام به فهرستهای موجود توصیه میکنم حتما فهرستها را مرور کنید ولی در بین آنها، کتابی را بخوانید که فکر میکنید با روحیات و علاقهمندیهای شما همسو است. اجازه ندهید کتابها که قرار است تجربههای انسانی را منتقل کنند مایه سردرگمی و حیرت شما شوند.
در پایان هم میخواهم توصیه کنم که قبل از خرید کتاب اندکی درباره آن جستوجو کنید و اطلاعاتی پیدا کنید و با دید باز سراغ آن بروید، زیرا حتی آثار مشهور نویسندگان هم گاهی ممکن است رضایت شما را جلب نکند و لذت خواندن را در کامتان تلخ کند.
پ.ن: این یادداشت در ضمیمه «قفسه» روزنامه جامجم منتشر شده است!