حسام آبنوس
حسام آبنوس
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

پریشانی - 0

امروز، یعنی هفده اردیبهشت به خاطر نخوابیدن دیشب به سختی از خواب بیدار شدم و الان که این چند خط را می‌نویسم سر درد خفیفی حس می‌کنم که عامل آن همان بدخوابی شب قبل است. پسرک نمی‌خوابید و مجبور شدیم برای اینکه خوابش ببرد او را با خودرو در خیابان بچرخانیم تا خوابش ببرد. گردشی شبانه در تهران که یک ساعت و خرده‌ای به درازا کشید و حوالی دو و نیم شب به خانه برگشتیم و تا سحر بیدار ماندم و ادامه ماجرا...

کتابِ تازه شروع کردم ولی حس و حال خواندن نیست، باید به کارهایم برسم و مقداری به روزشان کنم. افکار منفی در سرم می‌چرخد و اجازه نمی‌دهد به چیز دیگری فکر کنم. افکاری که موجب بی‌زاری و نفرتم از اطراف می‌شود. هرکار می‌کنم نمی‌توانم از دست این افکار رها شوم. شاید بعدا درباره این افکار و اثرات آن بر حالاتم نوشتم، الان کلا حس ندارم.

شاید روزی آنچه در ذهن دارم، شد...


بعدالتحریر: راستی چند روز پیش یک شعری از مهدی اخوان ثالث خواندم خیلی خوشم اومد، بعدا این رو هم می‌نویسم!

هیچم و چیزی کم | کتاب می‌خوانم | گاهی درباره آنها می‌نویسم | همواره از همه‌کس یاد می‌گیرم | سینما هم دوست دارم | قهوه یادم رفت :) | آنجا که کلمات تمام می‌شود موسیقی آغاز می‌شود.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید