«امروز اگر بودی ۷۴ ساله میشدی، سن زیادی هم نیست، مسنتر از تو در این روزگار زندگی میکنند، ۷۴ که خیلی زیاد نیست.» شاید این واگویه را بتوان همینطور ادامه داد ولی یادمان دادهاند گزارش و خبر و یادداشت خیلی محل واگویههای شخصی و حدیث نفس نیست، برای همین نقطه گذاشتم تا بگویم مخاطب این کلمات کسی نبود جز محمدرضا لطفی!
موسیقیدان، نوازنده، ردیفدان و آهنگسازی که پنجههای او بر روی تار هرکسی را جادو میکند.کسی که به درستی او را «پهلوان تار» نامیدهاند. کسی که اگر از اساتیدش صرفنظر کنیم، چهرههایی که موسیقی سنتی و ساز تار را متحول کردند (مانند مرحوم میرزا عبدالله و مرحوم درویشخان - البته لطفی شاگرد مستقیم این اساتید موسیقی ایرانی نبوده) تاثیر شگرفی بر نسل پس از خود در موسیقی گذاشت و بسیاری از چهرههای امروز شاگرد او هستند. او معتقد است با تار برادرش بزرگ شده است. لطفی در خانوادهای زیسته که به موسیقی توجه داشتند. «قشنگ کامکار» که همسر لطفی بوده و از او جدا شده درباره نقش لطفی میگوید: «پیش از انقلاب لطفی با استاد ابتهاج آشنا شد و بسیار مورد توجه ایشان قرار گرفت و از اینکه جوانی چنین با اشتیاق در موسیقی فعالیت میکند بسیار ابراز خرسندی کرد. آقای ابتهاج موسیقی را به خوبی میشناخت و آگاه به زندگی موزیسینهای آن زمان بودند. بعد از مدتی به دعوت آقای ابتهاج که آن زمان رئیس مرکز موسیقی رادیو بود لطفی به برنامه «گلچین هفته» رادیو راه یافت. تا اینکه انقلاب شد و روزگار و شرایطی موسیقی به کلی عوض شد. دیگر نه خبری از چاووشی بود و نه لطفی. در زمان انقلاب لطفی و آقای ابتهاج دراعتراض به فضای سیاسی آن دوران و کشتارهایی که صورت گرفت همراه اعضای کانون چاووش از رادیو استعفا کردند. بعد از انقلاب آقای لطفی از ایران رفت و این اتفاق موجب ایجاد فاصله بین اعضای گروه چاووش شد و آرامآرام گروه های موسیقی «عارف» و«شیدا» و درواقع کانون چاووش از هم پاشید. در واقع با رفتن آقای لطفی از ایران اعضای این کانون به نوعی بیپناه و بیسرپرست شدند.»
لطفی همزمان با تار، به نوازندگیِ ویولن کلاسیک نیز مشغول بود و به گفتهٔ خودش، زمانی در ۲۳ سالگی پس از اینکه تمامیِ آموزشهای ردیف، رِنگها، ضربیها و… را پشتِ سر گذاشته بود، موسیقیِ ایرانی را رها کرد تا به سراغ موسیقی کلاسیک غرب برود و در آمریکا ادامهٔ تحصیل بدهد؛ بنابراین برای مدتها تنها به فعالیت در زمینهٔ موسیقی کلاسیک غربی، و نوازندگیِ ویولن پرداخت. خودش نقل میکند که پس از مدتی یک روز چشمش به سهتارش، که روی دیوار اتاق آویزان بود، افتاد و از رویِ دلتنگی با این ساز، سهتار را برداشته و به نواختن مشغول شدهاست. وی اضافه میکند: «همین که دوتا ناخن به آن زدم، اشک از چشمانم سرازیر شد. دیدم که موسیقیِ غرب چنین حالتی را هیچ وقت به من نمیدهد.»
لطفی میگوید که پس از این اتفاق، از آنجا که موسیقی ایرانی به وی احتیاج داشت، تصمیم گرفتهاست که فقط به موسیقی ایرانی بپردازد، و موسیقیِ کلاسیک را تنها به عنوان پشتوانه در اندیشهٔ خود همراه داشته باشد.
فعالیتِ رسمیِ لطفی از سال ۱۳۵۰ آغاز گردید، هرچند که پیش از آن نیز چندینبار در سنندج و گرگان بر رویِ صحنه به اجرا پرداخته بود. اعضای گروه شیدا در سال ۵۷ در حال آمادهسازی خود برای اجرای کنسرت «به یادِ عارف» در ۲۱ شهریورماه همان سال در مسکو بودند که حوادث ۱۷ شهریور سال ۵۷ به وقوع پیوست. لطفی میگوید که خودش شاهد و ناظر این اتفاقات بودهاست. وی میگوید که روزِ پس از این واقعه، زمانی که برای تمرین به ساختمان رادیو وارد شده، با نیروهایِ گارد مواجه شده که برای پنهان ماندن از چشم مردم در محوطه ساختمان رادیو مستقر شدهبودند. لطفی بنا به گفتهٔ خودش با دیدن این صحنه برآشفته و بعد از اینکه ابتهاج را از این موضوع و ناراحتیاش آگاه میکند، اعلام میکند که به عنوان یک موسیقیدان نمیتواند در رادیویی که پایگاه نیروهای مسلح شده کار کند، و قصد دارد تا به نشان اعتراض به وقایع ۱۷ شهریور از رادیو استعفا دهد. لطفی اعضای گروه را از تصمیمی که گرفته با خبر میکند، ولی از آنان میخواهد که به کارشان ادامه دهند. اما در نهایت با پیشنهادِ ابتهاج، که معتقد بود اگر لطفی به تنهایی استعفا دهد میتواند برایش خطرناک باشد و امکان دارد وی را بازداشت کنند، تمامیِ اعضای گروهِ شیدا با هم استعفا میدهند. نامهٔ استعفای گروه شیدا با دست خط محمدرضا شجریان نوشته شد، و یک روز پس از آن برای مدیر عامل رادیو و تلویزیون وقت فرستاده شد. هوشنگ ابتهاج نیز یک روز بعد به صورت مستقل از رادیو و تلویزیون استعفا داد.
پس از استعفای اعضای گروه شیدا، گروه عارف نیز ــ که چندی پس از تشکیل گروه شیدا، با همان هدفِ بازخوانی آثار گذشتگان با پشتیبانی ابتهاج و آهنگسازی حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان در رادیو تشکیل شده بود ــ در اعتراض به واقعه ۱۷ شهریور از رادیو و تلویزیون استعفا کرد. این موسیقیدانان به نام جریان احیا نامیده شده بودند و تحت حمایت رضا قطبی رئیس وقت رادیو تلویزیون بودند. از آن پس گروه شیدا به همراه گروه عارف، که پس از استعفا، به آنان پیوسته بود، به صورت مستقل به فعالیت خود ادامه دادند. زیرزمین منزل لطفی مکانی بود که این دو گروه در آن جمع میشدند و به اجرا و ضبط سرودهای انقلابی ضد رژیم پهلوی میپرداختند. خود اعضای گروه این اجراها را پس از ضبط و تکثیر در همان زیرزمین به فروش میرساندند.
لطفی مدتی را در آمریکا سپری کرد (از ۱۳۶۵ تا ۱۳۸۵) که پس از بازگشت با تربیت شاگردانی در مکتب خانه میرزا عبدالله و ثبت آثاری در مؤسسه آوای شیدا به فعالیت هنری خود ادامه داد. او در این سالها با ساخت و تهیه برنامههای شناخت موسیقی و تاریخ موسیقی و پخش آنها از رادیو فرهنگ گامی دیگر در مسیر آشنا کردن مردم با موسیقی ایرانی برداشت. یکی از فعالیتهای او راهاندازی هنرستان آزاد موسیقی «مکتبخانه میرزا عبدالله» است که به سرپرستی او در اوایل دهه هفتاد راهاندازی شد. این مکتبخانه به تعلیم ساز و آواز ایرانی با متد تاریخی آن یعنی سینه به سینه (شفاهی) میپردازد. محتوای دروس بر پایه ردیف میرزا عبدالله فراهانی بوده که تحت نام «متن و حاشیه ردیف» شناخته شدهاست. در کنار آموزش ردیف به پیشرفت فن (تکنیک) نوازندگی هنرجویان، با متد برگرفته از ردیف نیز توجه میشود.
از او مصاحبههای گوناگونی بهجا مانده، وی در یکی از مصاحبههایش در واکنش به رسانههای آنسوی آب میگوید: «من اصلا دوست ندارم هنرمندانمان تریبون خودشان را از داخل به خارج از کشور ببرند. به همین دلیل شخص من هرگز با بیبیسی مصاحبه نکردهام. با صدای آمریکا در طول 25 سال فعالیتم در خارج از کشور به طور مشروط مصاحبه کردهام. بیبیسی، صدای آمریکا، رادیو بینالمللی فرانسه و یا سایر رسانههای آنطرفی در 10 سال اخیر مواضع اپوزیسیون به ایران دارند و گاهی اوقات نیز کار را به براندازی حکومت نیز میکشانند. این را ما امروز به طور رسمی میدانیم و آخرین صحبتهای وزیر امور خارجه انگلستان همه موید این رویکرد آنها است. طبیعی است وقتی امروز رسانههای آنطرفی این امکان را به یک هنرمند میدهند تا بیاید در بیبیسی صحبت کند، حتماً باید در درجه اول اپوزیسیون یا نیمچه اپوزیسیون باشد. من حق دارم دوست نداشته باشم به عنوان یک هنرمند در صدای آمریکا و بیبیسی انگلستان که به عنوان دو ارگان دولتی مشغول فعالیت هستند، حرف بزنم. من حتی اگر هزار مشکل در ایران داشته باشم، ترجیح نمیدهم هرگز در تریبونهایی که قصد اصلاح و کمک به مردم ایران را ندارند، همصدا شوم. این سلیقه شخصی من است. ولی کسانی که این کار را میکنند اگر چه به آنها انتقاد دارم اما کار آنها را ممنوع نمیدانم. آنها زندگی و مسئولیت خودشان را دارند. ولی باید مسئولیت را فردی نبینند.» او در این مصاحبه به مرحوم محمدرضا شجریان انتقاد میکند و میگوید: ««شجریان از سال 57 و بعد از انقلاب تا امروز بالاترین حجم تولید و بیشترین و موفقترین کنسرتها را داشته است. اگر شجریان قبل از انقلاب یک دهم موسیقی تولید کرده بود، بعد از انقلاب صد در صد تولید داشته است. شخص آقای شجریان اگرچه مانند بسیاری از موسیقیدانها دچار مشکلاتی بوده ولی هیچوقت برنامههایش قطع نشده، آثارش منتشر شده، کنسرتهایش برگزار شده و همیشه مجوز گرفته است. اولین کنسرتهای این مملکت را در شهرستانها شخص شجریان برگزار کرده است. خود آقای خاتمی در زمان وزارتشان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در کنسرت اصفهان شجریان حضور داشتند. امروز من شخصاً نمیفهمم شجریان به عنوان یک موزیسین موفق که این همه کنسرت داده و کار تولید کرده و آثارش در رادیو و تلویزیون پخش شده و بیش از 300 کنسرت خارج از کشور داشته، چرا اکنون اعتراض میکند؟ من این را نمیفهمم. یک وقت شما را برای سالیان دراز محروم کردهاند و با کلی بدبختی یک کنسرت برگزار میکنید و هزارگونه مشکل دارید و اعتراض میکنید؛ اگر چنین شخصی بخواهد بر روی این مسائل صحبت کند قابل فهم است.»
نقشی که لطفی در گرایش نسلی از جوانان به موسیقی ایران داشتند انکارناشدنی است. او در سال ۹۲ در روز ۱۲ اردیبهشت دارفانی را بر اثر سرطان وداع گفت.