وقتی حرف از «جشنواره» میشود همه بیدرنگ ذهنشان سمت جشنواره فیلم فجر میرود. اتفاقی که نماد یک جشنواره در کشور است هرچند با معیارهای بینالمللی فاصله زیادی دارد اما در داخل عالیترین مدل یک جشنواره میتواند باشد. به خصوص در تقلید کردن از خارجیها و مبدعان اصلی جشنوارهها به خوبی توانستهایم دنبالهروهای خوبی باشیم هرچند جشنواره ما کمی شبیه کاریکاتور است. کاریکاتوری که به دست اهالی سینما رقم میخورد. در اینجا در صدد نقد عملکرد اصطلاحا هنرمندان سرزمینم نیستم و اصلا در توانم نیست اما مسئلهای که برای اهمیت داشت این بود که ما از جشنواره چه چیزی میخواهیم؟
اصلا چرا انقدر جشنواره و جوایز و داوریها و دیده شدن در آن تا این اندازه اهمیت دارد و همه ساله سر و صداهای بسیاری ایجاد میکند. آنهایی که ادعای «استقلال» دارند و داد مستقل بودنشان گوش فلک را کر کرده برای کسب یک «سیمرغ» دست و پا میزنند و آنهایی هم که مستقل نیستند و شجاعانه فریاد میزنند که «وابسته» هستند (مثل ابراهیم حاتمیکیا) هم با وجود اینکه میدانند این سیمرغها آنقدر در حال و روز فیلمشان تاثیری ندارد باز هم برای آن تلاش میکنند. از این هم بگذریم که علت این میزان هیاهو برایم روشن نیست. چون اساسا «مردم» این جوایز و برگزیدههای آنها و حواشیش برایشان مسئله نیست. مردم برایشان مهم نیست که چه کسی برنده شد و چه کسی برنده نشد و این یعنی فرهنگ که روزی قرار بود با مردم، برای مردم و از مردم باشد تبدیل به جزیرهای برای عدهای خاص شده که هیچکس را داخل آن راهی نیست و شاید برج عاج است که پر پرواز هیچ سیمرغ و ققنوسی به آن قد نمیدهد. از این هم بگذریم.
امروز دقیقا دو روز است که جشنواره فیلم فجر برگزیدههای خود را معرفی کرده و موافقان و مخالفان در حال پرداختن به حواشی آن هستند. عاملی که سبب شد این مطلب را قلمی کنم این بود که شنیدم یک حرکت فرهنگی تعطیل شده و در همان لحظه این مسئله به ذهنم خطور کرد؛ که برگزاری رویدادی به نام «جشنواره» موجب ایجاد برنامه مثلا تلویزیونی جشنوارهای میشود، این سبب میشود تا منتقد جشنوارهای هم ایجاد شود (چون اغلب مگر عده معدودی تا سال بعد در یکی از غارهای امن خود خفتهاند) طبیعتا خبرنگار جشنوارهای هم در همین ایام ایجاد میشود و روشن نیست این حجم خبرنگار در طول سال کجا مشغول هستند. خب خبرنگار که نمیشود روی هوا خبر تولید کند به همین خاطر به تعدادی مدیر جشنوارهای نیاز است. اما مدیر باید مدیریت هم اعمال کند از این رو شاهد رشد فیلمها و کارگردانهای مدعی جشنوارهای هستیم که بر اساس اعمال مدیریت یک «مدیر جشنوارهای» دست به تولید فیلم زده و فیلمساز شدهاند و خروجی آنها فیلمهای جشنوارهای است (به خصوص اگر این فیلمها با چاشنی سیاهی و تلخی توأم باشد تا جشنوارههای آنسوی آبها هم خوششان بیاید) که در حالت عادی مخاطب با آن ارتباط برقرار نمیکند مگر عدهای هوراکش که خب آنها را نباید در سلک مخاطبان دید و اسمشان روشن است «هوراکِش»!
اما یادمان نرود وقتی تدبیر تمام امور حول محور جشنواره شکل گرفت مخاطبت هم جشنوارهای میشود. مانند کسی که سالها غذای بد خورده و زمانی که غذای خوب و سالم پیش رویش میگذاریم آن را پس میزند یعنی ذائقهاش خراب شده است. پس دیدید که کارکرد جشنوارههای فیلم و جوایز ادبی و دوسالانههای هنری که قرار بود به کشف استعدادها و دامن زدن به رشد آنها و ارتقای سلیقه مخاطب در مسیر درست منجر شود تبدیل به زمینی برای تخریب فرهنگ شده است.