هفته قبل فرصتی دست داد و برای سفری تفریحی عازم یکی از نقاط زیبای کشور عزیزم ایران شدم. بماند که دیدنیهای بسیار و تجارب خوبی در این سفر نصیبم شد ولی حرفم چیزی دیگر است. در یکی از بازدیدها از منطقه با گروهی همراه شدیم که ترکیبی از افراد مختلف چه از نظر سنی و چه از نظر باوری بودند. ما هم در آن میان.
در طول مسیر در داخل خودرو با استفاده از موسیقی خوشحالی میکردند. در همان لحظات بود که دیدم این مردم توقع زیادی از دنیا ندارند و تنها میخواهند فرصتی فراهم شود تا اندکی از سختیهای دنیا فارغ شوند، حال میخواهد یک سفر کوتاه باشد با اندکی تفریحات نشاطانگیز یا برنامهای مفرح در شهر محل سکونت. شاید گفته شود برای رهایی از فشارهای دنیا خوب است عبادت کنند ولی گمانم بر این است که برنامههای تفریحی هم در کنار اعمال عبادی از سوی دین توصیه شده ولی عملا این اتفاق برای مردم رخ نمیدهد، یعنی مردم سرزمین من حتی امکان یک سفر تفریحی ندارند که در آن بتوانند لحظات خوشی را در کنار خانواده و یا دوستانشان سپری کنند و به سختیها روزانه زندگی فکر نکنند.
دیشب هم که از محل کار برمیگشتم در چهارراه ولیعصر تقاطع انقلاب اسلامی دو جوان ایستاده بودند و با «دف» موسیقی زنده اجرا میکردند و مردم بسیاری در سرمای پاییزی دورشان جمع شده بودند که باز هم همان افکار در ذهنم پر باز کردند و دیدم واقعا مردم نیاز به اندکی تفریح و شادی دارند.
این وظیفهای است که برگردن مسئولین است و باید زمینه برخورداری عمومی از امکانات تفریحی را برای همه سطوح جامعه فراهم کند. مردمی که توقع زیادی از حاکمین ندارند و شاد زیستن و زندگی عاری از تنش را مطالبه میکنند.
ایکاش کسی باشد تا خنده روی لبان این مردم بنشاند، مطمئن باشد حتما قیامتش درست میشود. زیرا ادخال سرور در قلوب مومنین اجر بسیار دارد. ایکاش مردم سرزمینم همیشه بخندند و با هم مهربان باشند.