من هفته ای دو سه بار بیشتر به نانوایی نمی روم. معمولاً همون صبح یا شام نان گرم داریم و بقیه ایام از فریزر و به اندازه نیاز در میآوریم. صبح شنبه 11 تیرماه 1401پیاده از نانوایی بر می گشتم. یه آقایی جوان با ماشینش در حالیکه خانمی بغل دستش نشسته بود کنارم ترمز کرد. به خیالم میخواد آدرس بپرسه. گفت: این روزها مردم بچه شونو هم اینطوری بغل نمی کنند!?? من هم با صدای رسا و مملو از انرژی صبحگاهی گفتم: سلامٌ علیکم! بله, بله.?
در این خصوص لازم دانستم مطالبی را عرض کنم. به اعتقاد من، حق نان خوب و با کیفیت خیلی بیشتر از اینهاست. بچه را در نهایت می بوسی و اگر هم نوزاد خوشگلی باشد کمی لیس مالی اش می کنی! ولی نان را بعد بو کردن میجَویم و میخوریم و جان میگیریم.??
این روزها که به دلایل مختلف، اوضاع گندم و نان سرو سامان می گیرد و حرف و حدیث ها پای آن گفته و نوشته و شنیده می شود، شاید رفتار من باعث عکس العمل این آقا و خانم شده باشد. اما بارها و بارها مشاهده شد که نان بی کیفیت پخت می شد و اگر به مصرف مردم نمی رسید باز خشک شده اش به مصرف دام و طیور می رسید!
آیا عاقلانه است که قوت غالب ما انسان ها اینگونه در دست افراد سود جو و بی مسؤلیت رها شود و آن قدر تنزل یابد که مرغان و گاو و گوسفند با ما هم سفره شوند؟! برنج و گندم در شأن ماست و کاه و پوسته اش لایق دام و طیور.
نان را باید گرامی داشت. هر لقمۀ آن را با ذکر بسم الله در دهان گذاشت و پس از بلعیدن الحمدلله بایست گفت! اقلش اینست که سر و ته یک بربری کامل، یک بسم الله و یک الحمدلله هزینه کنیم تا شیطان با ما هم سفره نشود!
به تقلید از مرحوم استاد سهراب سپهری که فرمودند: آب را گل نکنیم ... مردمان سر رود آب را می فهمند
گل نکردنش، ما نیز آب را گل نکنیم.
من هم عرض می کنم: نان را بیات نکنیم! ... زارعان گندم کار نان را می فهمند و گرامی می دارندش، ما نیز قدرش را بدانیم و بیاتش نکنیم.
ارادتمند شما، روستا زاده: حسین فغان پور گنجی