حسین فغانپورگنجی
حسین فغانپورگنجی
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

عروس خانم انبر قندشکن در جهیزیه اش نداشت!

یک نمونه جعبه ابزار مورد نیاز خانواده
یک نمونه جعبه ابزار مورد نیاز خانواده


جهت بازرسي به شهرك كبيري در فريدون‌كنار رفته بودم. تقريباً در انتهاي شهرك، ساختمان‌‌هايي با متراژ كوچك، كف كرسي‌دار و از نوع بلوك سيماني در مجاورت هم قرار داشتند. بعضي از آن‌ها هم نيمه ساخته بودند. از آن‌جايي كه به ساحل دريا نزديك بود، در حاشيه‌ي خيابان و كوچه‌ها و كنار و گوشه‌هاي حياط منزل، ماسه های بادی بيشتر از همه به چشم مي‌خورد. البته در بيرون دروازه يا حياط منازل بعضي خانه‌ها كه پيشتر بنا گرديده بود، درختچه‌ يا گل وجود داشت. فاضلاب ‌خانه‌ها غالباً در ماسه‌هاي كنار خيابان و گوشه‌ي حياط فرو مي‌رفتند و علف‌هاي هرزي هم در اطراف آن‌ها سبز می‌شدند. بچه قورباغه‌ها در كنار من به اين سو و آن سو مي‌پريدند.

به سمت منزل مورد نظر مي‌رفتم. غالباً نياز بود تا پرس و جو شود. در چنين مواقعي مغازه‌داران و آژانسي‌ها بيشتر مورد سوال قرار مي‌گرفتند. حتي به لوله‌كشي‌هاي تازه اجرا شده كه به علمك گاز وصل نبودند هم توجه مي‌كردم تا شايد تشابهي با نقشه‌ي در دستم پيدا كنم. گاهي هم پيش مي‌آمد كه فردي سر كوچه ايستاده باشد و چشم به راه بازرس گاز منزل خويش بوده باشد كه با ديدن ما به استقبال آمده و سراغ نقشه‌ي خود را از ما گرفته باشد.

به هر حال، مِلك مورد نظر را يافتم و خانم جواني نوزاد در بغل درب را باز كردند. خودم را معرفي كردم و وارد منزل شدم.

مسير لوله‌كشي بازديد شد امّا براي خواندن درجه‌ي فشار باد با مشكل مواجه شدم. دسته شير پيدا نبود و از طرفي بايد يك‌بار ديگر درجه را از قسمت رابط لوله باز مي‌كردم و به يكي از مصرف كننده‌هاي اتاق وصل مي‌كردم. به آچار فرانسه نياز پيدا كردم. گفتم: «خانم اگر ممكنه يك آچار يا انبردست بيارين!» خانم خيلي راحت و خونسرد گفت: «ندارم.» گفتم: «دسته شير چطور؟» گفت: «نمي‌دونم آقام كجا گذاشته.»

توضیح آنکه، در روزها و معمولاً در ميان قشر كارگري، آقايان كمتر در منزل حضور دارند و در آن زمان تلفن همراه دست افراد خاصي بود و حتي تلفن ثابت در يك سري از خانه‌ها وجود نداشت. لذا هماهنگي قبلي معني نداشت. امّا بعدها در جلسات هماهنگي با پيمانكاران تاكيد مي‌شد كروكي‌ها را دقيق‌‌تر رسم كنند و دسته‌ي شير را كنار درجه‌ي باد و قابل رويت قرار دهند و يك تلفن ارتباطي از همسايه يا بستگان هم روي نقشه‌ آورده شود و بدين ترتيب مشكلات كمتر مي‌شد.

به خانم گفتم: «كپسول گاز رو با چي مي‌بندي؟» گفت: « مهره‌اش خروسك داره، پيك‌نيك بيشتر استفاده مي‌كنم چون پُر كردن و آوردنش براي شوهرم آسون‌تره.» گفتم: «بي‌زحمت از همسايه‌ها تهيه كن!» گفت: «كسي‌رو نمي‌شناسم.» من هم انگاری لج كردم و گفتم: «آخه حتماً بايد فشار باد كنترل بشه. لااقل يك انبر قندشكن بده!» لبخندي زد و گفت: «تو جهيزيه من فراموش كردن كه بخرن» و قند شكسته‌اي كه با چاي و برنج و حبوبات همراه جهيزيه آورده بود، هنوز مانده است، لذا به فكر انبر قند نبوده‌اند.

بيرون منزل رفتم. خواستم درب يكي از همسايه‌ها را بزنم اما سختم بود، چون بعداز ظهر تابستان و موقع استراحت مردم بود. ديدم يك ماشین پيكان رد مي‌شود، جلويش را گرفتم و با انبردست آقای راننده مشكلم را حل كردم. سپس به اولين ابزار فروشي شهر كه رسيدم، يك آچار فرانسه‌ با دهانه‌ي بازشوي يك اينچي تهيه كردم و در كيفم قرار دادم و هنوز هم كه هست، در جعبه‌ي ابزار ماشين آن را دارم.

بد نيست بدانيد در ابتداي دوران بازرسي گاز، يك آپارتمان دو خوابه هشتاد متر مربعی خریده بودم به قیمت هفت میلیون تومان، سه ونیم میلیون تومان وام بانك مسكن بود، دو و نیم میلیون پس انداز خودم ، یک میلیون دیگر هم به مدت یکسال منزل نو ساخت را به یک عروس و داماد رهنی دادیم، وسایل زندگی رو گذاشتیم منزل برادرم و خودمان هم در منزل پدر و پدرخانم سر می کردیم تا پولش جور بشه. در توان والدین مان هم نبود که کمک کنند. خودشان هنوز زیر دِین خرج عروسی ما مانده بودند! تلفن همراه هم ثبت نام كرده بودم، لذا هنوز ماشين نداشتم و خيابان‌هاي اصلي را با ميني‌بوس يا سواري مي‌رفتم ولي كوچه‌ها و خيابان ‌هاي فرعي را پياده طي مي‌كردم. در گرمای شرجی تابستانِ شمال پیوسته نیاز بود که بین ران ها را چرب نگه دارم، چون محل پروژه ها پراکنده و پیاده روی زیاد بود. احتمالاًبا قیمت فعلی روغن نباتی مشکلاتم دو چندان می شد!

توصيه:

پيشنهاد مي‌شود يك سري ابزار تاسيساتي مثل: انبردست، فازمتر، پيچ‌گوشتي (دوسو و چهارسو)، واشرهاي آب، سيم‌ سيار برق و پيچ و رول پلاك و كپسول آتش‌نشاني در انباري يا كمد آشپزخانه داشته باشيد، البته كپسول را در جايي مناسب آويزان كنيد.

این داستان بخشی از کتاب داستان های گازدار است. از طریق این لینک می توانید کتاب را تهیه کنید.

انبر قندشکنعروس خانمساحل دریابازرسی گاز خانگی و تجاریوام مسکن
نویسنده "داستانهای گازدار 1و2 "؛ "یک ساعت رویایی"؛ "مشاغل مرتبط با خودرو" و...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید