حسین فغانپورگنجی
حسین فغانپورگنجی
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

پیش قاضی و مَلق بازی!؟

شکل درست ضرب المثل اینه و غازی به معنای بندباز اما حکایت ما در استفاده عامیانه آن بیان شده است.
شکل درست ضرب المثل اینه و غازی به معنای بندباز اما حکایت ما در استفاده عامیانه آن بیان شده است.


در يك روز زمستاني، حوالی پردیس دانشگاه مازندران در بابلسر شستي زنگ يك ساختمان ويلايي را مي‌فشارم. دختر خانمي پشت آیفون جواب می دهد. بله! کیه؟ بازرس گاز هستم و برای بازرسی لوله کشی آمدم. چند دقيقه اجازه مي‌خواهد و بعد درب را باز مي‌كند.

حياطي بزرگ و زيبا با انواع گل و درختچه را در مقابل خود دارم و ساختمان در قسمت شمالي اين حياط واقع شده است. كسي را در محوطه يا مقابل ساختمان نمي‌بينم. مشغول بازرسي مي‌شوم و در راستاي لوله‌ي گاز به ويلا نزديك مي‌شوم. دقايقي بعد يك خانم پشت سرم با سبد خرید از دروازه وارد مي‌شود. ابتدا سلام و سپس عذرخواهي مي‌كند. مرا به داخل ساختمان راهنمايي مي‌كند.

صاحب خانه اظهار می دارد؛ ساختمان داراي شوفاژ و سيستم حرارت مركزي می باشد ، اما به دليل پوسيدگي ديگ‌هاي دو جداره و لوله‌ها و خرابي مدام پمپ سير كوله، تصميم به جمع كردن آن گرفته و به آبگرمکن و بخاري روي آوردم. در حین بازرسی متوجه شدم که شير اجاق گاز زير كليد و پريز برق واقع شده است. گفتم: يا كليد و پريز بايد حذف بشوند و محل آن با سيمان سفيد پر بشه و يا اينكه جاي شير اجاق اصلاح شود. طبق نقشه‌ي موجود، يك بخاري و يك روشنايي و يك شير اجاق ديگر در قسمت همكف بايستی مورد بازديد قرار گيرد. خانم صاحب خانه جلوتر از من مي‌رود و درب اتاقی را با پشت دست مي‌زند و مي‌گويد: دخترها! اجازه هست؟ آقاي مهندس مي‌خواهند بازديد كنند. دختر خانمي درب را باز مي‌كند. وقتي وارد اتاق شدیم يكّه خوردم. فكر كردم وارد يك سالن كوچك ورزشي شدم. ساختمان ويلايي حالت دوبلكس داشت. حدود نصف پيلوت و پاركينگ را ديوار چيني كرده بودند و يك اتاق حدود بيست متر مربعي و يك فضايي براي مطبخ و كنار آن هم يك سرويس بهداشتي و حمام ايجاد كرده بودند. كف اتاق 4-5عدد تشك خواب بدون تخت قرار داشت. در كنار و گوشه‌ي هر تشك هم كيف و ساك و چند كتاب ديده مي‌شد. سه دختر خانم درون اتاق بودند كه يكي از آن‌ها روي تشك نشسته ولي دو نفر ديگر سرپا بودند. تشك را براي آن گذاشته بودند كه عوارض رطوبت سنگين ساحلي را تخفيف دهد و از آن‌جایی كه ارتفاع سقف كوتاه بود تخت را حذف كردند. پر واضح بود كه دانشجو باشند. چيزي مطرح نكردم و اعتنايي هم نداشتم اما ناخواسته به ياد دوران خدمتم در ياسوج افتادم كه در جمع دانشجويان پسر يك ساختمان دربست را اجاره كرده بودند.

از آنجاییکه این دانشجویان دختر بودند من توقع داشتم اتاقشان مرتب باشد. مخصوصاً از لحظه‌ي حضورم در ساختمان تا ورودم به اين اتاق فرصت كافي براي مرتب کردن توسط سه نفر وجود داشت، اما به هر حال اين اتفاق لازم صورت نگرفت. شايد هم فكر نمي‌كردند من بخواهم داخل اتاق را بازديد كنم.

ارتفاع پيلوت حدود 2.2 متر بوده و نصب روشنايي در چنين فضايي مجاز نبوده است. برابر مقررات مبحث هفدهم، شير روشنايي در حداقل ارتفاع 1.7 متر نصب مي‌شود و بعد از آن حداقل 80 سانتي‌متر تا سقف، ارتفاع اندازه نياز دارد كه در مجموع 2.5 متر ارتفاع مفيد لازم است تا اجراي روشنايي مجاز باشد. با وضع موجود ساکنان در معرض مستقیم آلودگی محصولات احتراقی خواهند بود.

رو به خانم مالك مي‌گويم: شير روشنايي هم بايد حذف بشود، چون سقف اتاق كوتاهه و اين اشكالات را مي‌نويسم تا آقاي جوشكار برطرف كند.

مي‌گويد: آقاي مهندس اين دخترها دانشجو هستن و روشنايي براشون لازمه، خواهش مي‌كنم حذفش نكنين!

از وضعیت برق و خاموشی ها هم که خودتان مطلع هستید.

يكي از دانشجويان كه نزديك در اتاق و كنار صاحب‌خانه ايستاده است ضمن تأييد سخنان خانم مي‌گويد: اتفاقاً آقاي جوشكار گفته بودن كه مهندس تائيد نمي‌كنن، اما من و دوستام خواهش كرديم که اجرا کردنش و الآن هم از شما استدعا داریم تا روشنايي محفل علمي ما رو تحقق بخشید.

من هم براي اين‌كه بتوانم بدون دل شكستن مقررات ايمني را اعمال كنم از ايشان پرسيدم كه رشته‌ي تحصيلي‌شان چيست؟

هدف من از اين پرسش آن بود تا جمله‌ای مناسب را براي پاسخ به درخواست آنان استفاده كنم تا با رفتار حرفه ای من جور باشد. چون در رشته‌ي خوبي تحصيل مي‌كردند با اشتياق فراوان پاسخم را دادند. یک نفر شیمی و بقیه «حقوق» مي‌خونن. من به دو دليل از شنيدن اين جمله خوشحال شدم و لبخند رضايت به لب آوردم. اول آن‌كه؛ مدت‌ها قبل از كارشناس حقوقي اداره‌ي خودم شنيده بودم «پيش قاضي و مَلَّق‌بازي!؟» دوم اين‌كه؛ به تازگي مطلبي خوانده بودم با اين مفهوم كه صدام حسين براي نذر جان سالم بدر بردن پسر ارشد خود «عدي» از يك ترور، دستور داده است تا با خون او يك قرآن كتابت شود و شاعر مؤمن و با غيرت ايران هم در مذمت این کار صدام گفت:

«شرابِ جام زر از دست كافر حرام اندر حرام اندر حرام است»

من هم با تلفيق اين دو موضوع در ذهن خودم گفتم:

خانم‌هاي محترمي كه درس حقوق مي‌خوانيد، درست است كه اتاق شما به اندازه‌ي كافي تشك دارد، امّا پيش قاضي و مَلَّق‌بازي آن‌هم با اين سقف كوتاه، خلاف اندر خلاف اندر خلاف است!!

اين‌جا بود كه حقوق‌دانان و وکلای آينده کشور، شيفته‌ي استدلال من شدند و نه تنها «رضايت» بلكه به اتفاق حكم به حذف روشنايي دادند!

نكته مهم:

به حساب خود برسيد قبل از آنكه ديگران به حساب شما رسيدگي كنند.

نصب روشنايي گاز به دليل آن‌كه فاقد دودكش و تهويه است و محصولات احتراقي را در فضاي اتاق تخليه مي‌نماید با محدوديت‌هايي مواجه است.

از جمله آن كه؛ سقف چوبي يا قابل اشتعال نباشد.

ارتفاع سقف كمتر از 2.5 متر نباشد.

روشنايي مقابل دريچه‌ي باد يا كولر قرار نگيرد.

در اتاق خواب يا نزديك پرده نصب نشود.

*حکایت واقعی از کتاب داستان های گازدار نوشته مهندس حسین فغان پور گنجی

خوابگاه دانشجوییرشته حقوق
نویسنده "داستانهای گازدار 1و2 "؛ "یک ساعت رویایی"؛ "مشاغل مرتبط با خودرو" و...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید