حسام
حسام
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

می‌خوای نَنِویسی؟

بنویسی که چی بشه؟ نوشتن، که به همراهِ کانسپت‌هایی ذهنی، از چیزهایی که می‌خوایم‌شون، علاقه به دست‌یابی به شون‌داریم یا به‌شون فکر می‌کنیم، چه فایده‌ای خواهند داشت؟ اصلا شما ببین این چند گرم گوشتِ بی‌فایده در دهانت، به چه دردی می‌خورد وقتی که نمی‌تونی خوب ببینی و گوش بدی؟ اصلا من چه سندهایی رو در ذهنم خواهم داشت که بر اساس‌شون حرف بزنم؟ جلوتر نوشتن، نوشتنی که همراهت می‌کنه با بیان کردنِ جزییات. منِ چشم و گوش بسته، منی که رنگِ لباسِ شخصِ مورد علاقه‌ام، که دیروز به همراه‌ش قدم می‌زدم رو یادم نمی‌یاد یا تعدادِ کوچه‌های بینِ مترویِ باقری تا 188 ِ غربی رو بعد از چندین بار رفتن و اومدن یادم نمونده چی دارم برای شما که بگم؟

این زبونی که بیان‌گره، این زبونی که می‌تونی باش دنیات رو تصور کنی، خواب‌هات رو تعریف کنی و قصه بگی چه به دردِ من می‌خوره؟ من بهتره همون رویِ دیوارِ غارم با اون ماده قرمزها، بعدِ چند ده بار دیدنِ گاوهایِ وحشی و دو سه بار شکار موفق‌شون، عکس‌شون رو بکشم؛ البته می‌دونی این‌ها هم واضح نخواهند بود برای آدم‌هایِ چند قرن بعدم، چون حتی احتمالا کشیدنِ سم‌هایِ گاوها یا مثلا قوسِ کمرشون و شکلِ کله‌شون رو اونقدر افتضاح کشیدم که اون‌ها فکر کنند این‌ اثرهایِ به جا مانده از فلان قرنِ پیش، شاید به اشتباه و به دستِ بشری ناتوان کشیده شده و ما نمی‌تونیم تشخیص بدیم اون چه منظوری داشته؛ پس احتمالا نطفه‌یِ حرف‌هایِ من همون جا خفه می‌مونه و کسی به وجودم پی نمی‌بره! و بله، من این منظور رو دارم که حرف‌هامون،‌ نوشته‌هامون و گفته‌هامون، اگر یارایِ نوشتن‌شون رو داشته باشیم، ثبت‌کننده‌ی اطلاعات زیادی هستند راجع به ما. بیان‌کننده‌ی مااند.

ولی چاره چی‌ه؟ من می‌خوام بنویسم!

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید