به پارک نگوییم بوستان!
بوستان یعنی مکانی که بوی خوش گل یا نارنج و امثال آن میدهد.
بوستان باغ مصفا است چون مغز آدمی از بوی عطر خنک میشود.
در بوستان آسمانش آبی است، زمینش خاکی،
درختانش قد بلند، گلهایش فراوان، میوههایش آویزان،
آنجا چشم را که میبندی نسیمِ سکوت میوزد.
چشم که باز میکنی برگها ناز نازان میرقصند و جمع رنگها میرسد.
فرزند ۷ سالهٔ من کجا بوستان دیده؟ حتی من هم ندیدهام.
او پارک دیده، من هم.
پارک مکان بازی است با اسباب بازی، نه باغ مصفا.
در پارک آسمانش خاکستری است، زمینش چمن،
درختانش کوتاه و بلند، بی گل، بی بَر،
آنجا چشم را که میبندی هو هوی ماشین و بوق ممتد و خط ترمز مو به تنت سیخ میکند،
و چشم که باز میکنی بچهها را میبینی که به آهنهای خم و راست رنگپریده دل خوش کردهاند.
آنوقت کودک نسل ما نمیفهمد بوستان سعدی یعنی چه؟
آیا جایی است که سعدی بازی میکرده؟
یا آنجا میشود با سعدی بازی کرد؟
[بد نیست داستانک «پارک سعدی» را از نوشتههای من بخوانی ]