مدتی هست که دلواپسم و دلگیرم
عاقبت از غم و تشویش وطن میمیرم
تا که آباد شوی بیل و کلنگی دارم
من به آن غمزده احساسِ قشنگی دارم
بی تو یک ثانیه یک سال به من تیر شده
این جوان از غم و بیچارهگیت پیر شده
من از آن لحظه که دور از تو شدم ناشادم
من به آن خاک، به آن آب و هوا، معتادم
شعر را وصف تو سامان دگر میبخشد
هر نفس در تو وطن جانِ دگر میبخشد
تیرم از سفره این غربت اگر نان دارد
بخدا دوری تو دردِ فراوان دارد
✍️...هلال احمد عظیمی
🎼HAA🎼