غزل قرنطینه
حسودی میکنم دستت بدست مادرت باشد
نباید غیر من هرگز کسی دور و برت باشد
برای دلخوشیِ عاشق غم دیده ات کافیست
که شال سرخ تو دائم گلم دور سرت باشد
چرا دیشب زدی بیرون ،قرنطین را شکستی تو
بمن قولی بده لطفن که بار آخرت باشد
تو هم مفتی و هم از علم دینت واقفی جانم
نمیخواهم کسی دیگر به پای منبرت باشد
فقط از خانه ات بیرون نشو لطفن نشو حتا
اگر دیوانه ی تو روز و شب پشت درت باشد
فقط حکمی بده فرمانده ی من تا که این عاشق
برای پاسبانی تا همیشه عسکرت باشد
هلال احمد عظیمی