غزل دلتنگی امشبم
من آن مرد خوش اقبالم که دل دادم برای تو
قدم بردار ای مادر که بوسم خاک پای تو
دلم تنگ است مادر جان اگر میشد همین امشب
که بنشینم دمی را من به پای قصه های تو
چنان میخواهمت مادر که وقتی عزرئیل آمد
بگیرد جان من را لحظه رفتن بجای تو
تو خوبی مادر من آنقدر ها که خدا حتی
رضایت میدهد کاری اگر باشد رضای تو
دگر ترسی نمی ماند یقین دارم به هر لحظه
مرا همراه میباشد به هر راهی دعای تو
شبیه کودکی ها مادرم وابسته ات هستم
سرم را میگذارم من بروی شانه های تو
اگر چه بی قرار و خسته ام سوی تو می آیم
مرا آرام میسازد همیشه خنده های تو
🎼🅷🅰🅰🎼