وقتی غنی زاده در اختتامیه جشنواره به آن شکل هجوآمیز برداشتی از حرکت اعتراضی براندو(فرستادن نماینده افغانستانی در جغرافیای ایران به تشبیه سرخپوست در فرهنگ هالیوودی) را وانمایی کرد، ذهنم برای دیدن اثرش تلاش بیشتری کرد تا کار را از لای تاریخ سینما بیرون بکشم. این نه برای تمام ارجاع های سینمایی مسخره باز بود که او خودآگاه همیشه در همه جا، شیفتگی اش به جادوی سینما را جار زده، که برای المان های خود شخص کارگردان بود که به بازتولید،تقلید یا هر اسم دیگری که می شود براین اتفاق برچسب زد می انجامد.
او در تئاتر با ترکیبی نچندان معمول و با فرمی هیجانی با تمپوی بالا ،نتیجه اش را شگفت انگیز پس داد و تشویق شد و حالا همان ترکیب برنده را با انبوهی فخرورزی به سالن سینما آورده است. سینمایی که درست است شبیه سینمای ایران عمل نمی کند اما شبیه سینمای ایران در ادامه دادن اخته است و کارش به تکراری زمان پر کن می انجامد.
کاری که غنی زاده در مسخره باز میخواست انجام دهد راه رفتن روی مرزی مابین چیزیست که آن را پاپ آرت می نامند و هنری که از آن تحت متعالی نام می برند است (اتفاقی شبیه هنرپسامدرن که هم سیخ نسوزد هم کباب تا مرز مابین این دو را ازبین ببرد)هم منتقدها برای داستان پرچالش و فرم سحرآمیزش کف بزنند و هم عامه ی مردم از خیال پردازی های دیوانه وار صابر ابرش جیغ بزنند،اما نتیجه شوربایی ست که نه منتقد ها را دچار سردرگمی در تعریف المان هایش و نه عامه ی مردم را جذب شیفتگی هایش می کند و تنها به سطحی از فهم از از راه رفتن های موزاییکی دانش ،خندیدن به زدن تکراری سبیل مشتری ها توسط کاظم خان،ترس شاپور از کیانی و برعکس کردن قاب مصفا ؛ شور آهنگ نارلز بارکلی ، صحنه پردازی کلاسیک و ارجاع های پاپیون و کیل بیل و شاینینگ می رسند. یک بلبشوی بی روایت،مجموعه ای از ایده های واهی.
داستان کلی مسخره باز گم شدن زن های گدای خیابانی در بستر یک آرایشگاه در یکی از شهرهای شمالی و علاقه ی مفرط یک آرایشگر به بازیگر سینما شدن است.آرایشگری که حالا برای گرفتن یک نقش دست به کاری وحشتناک می زند. فرم ماجرا در یک چارچوب سلمانی اتفاق می افتد . بازی ها گاه اگزجره و فراواقعی با تکرار روتین و با یک لوپ مشخص است که به تم نمایشی(پرفورمنس) مماس می شوند تا ببیننده از ابتدای داستان بداند قراراست با اتفاقی نه طبیعی که با یک خاطره سینمایی برخورد داشته باشد.
اتفاقی که شاکله ی ماجرایش وانمایی مشهودی (چه از لحاظ محتوا و چه از نظر فرم) از سینمایی اغذیه فروشی(با نام اصلی Delicatessen ) است و جاهاییکه می خواهد از اغذیه فروشی فاصله بگیرد و به سراغ ارجاع های سینماییش (درست شبیه اتفاقی که در تئاتر می سی سی پی نشسته میمیرد از آن استفاده کرد) می رود کار رو به متلاشی شدن برمی دارد. در اغذیه فروش داستان در مورد یک خانه مشرف یک قصابی است .صاحب خانه،همان قصاب داستان با استفاده از آدم های تازه ای که وارد می شوند مایحتاج مغازه اش که همان گوشت است را تامین می کند.فرم سورئال (که حاصل سیالیت ذهن آدمها در یک ناروایت است) با استفاده از شخصیت های فراوانی که دارای انگیزه های مختلفی در همجواری این قصابی هستند حاصل کار را شگفت انگیز می کند. ژان پیر ژونه به درستی از ایده هایش استفاده می کند و مثل غنی زاده ایده ها را بی مصرف رها نمیکند.مسخره باز قرار بود همان کمدی سیاه را از لای انداختن زن های مو به یغمارفته و فرستاده شده به آب های آزاد در بیاورد اما تنها از این ماجرا یک ملغمه ی بی سرانجام در آمده که حتی تیتراژ پایانی اش (عشق بازی در آب با نمایشی دسته جمعی زیرآب در مسخره باز) ، باز هم وانمایی اتفاقی در اغذیه فروش ژان پیرژونه است.
جهان بینی مسخره باز ناقص است، مسخره باز حتی ساختار داستان نویسی اش مشکل دارد ،داستانش را آنقدر کوچک فرض می کند که در میانه ی فیلم تمام می شود و برای ادامه یافتن ماجرایش یا متوسل به اتفاق های حاشیه ای می شود یا آنقدر زیادی به سینمای جهان گاه بی دلیل و زمان پرکن نقب می زند. اتفاقی که منجر به خستگی بیننده و انتظار برای رسیدن تیتراژ می شود.
مسخره باز یک بازی منحصربفرد و بیاد ماندنی از نصیریانی دارد که کم نمی آورد و بالاتر از فیلم، می ایستد و بازی اش را بدون خودنمایی (برعکس کارگردان که دارد در سکانس به سکانس فیلمش خودش را نمایش می دهد که این سینما سطحی ورای جغرافیای ساختش است) در آشوبی که معلوم نیست متعلق به کجاست و چرایی اش مشخص نیست به سرانجام می رساند. بازی ها جذابست اما شخصیت ها بی لایه اند، با آنکه فراتیپ ظاهر می شوند اما نشانه ای از لایه ای پنهان ندارند تا انتها همانی هستند که معرفی می شوند.
شاپور یک مبارز ترسوست که همه رالو می دهد و در کنسروش همواره مو پیدا می شود، دانش یک عشق سینماست که رویایش بازی با هماست.هما یک خیالست که تکرار می شود تا مای بیننده برای دیدن دوباره ی اغواگری های فرم صورت هدیه تهرانی بلیط بخریم و کیانی یک ملزوم برای یک پایان انتقامی مشخص.
مسخره باز یک داستان با یک گره مشخص است که انگار بیننده پشت دوربین وایستاده و حالا می خواهد بگوید چه کار کنید. مسخره باز برای آنها که می سی سی پی نشسته میمیرد غنی زاده را ندیدند اولش ، صحنه پردازی هایش و آهنگ هایش مهیج است و فقط مهیج نه چیزی بیشتر.
غنی زاده در اولین اثر سینمایی اش ، انگار تازه سینما را کشف کرده باشد دچار آشفتگی می شود ،دچار هیجانی از فضای سینمایی شده که متعلق به دوران بونوئل و دالی است. با برخوردی تجربه ای داستانی را ساخته که به عنوان اثر اولش تنها قابل قبول است نه چیزی ورای سینمای ایران.