اگر زمانی که آگوست رودن(Auguste Rodin) داشت اثر مشهور اندیشه گر(Le Penseur) را خلق می کرد با آدام مارتیناکیس(Adam Martinakis) آشنا می شد به احتمال زیاد دست از بازآفرینی اثرش به شکل فیزیکال برمی داشت و همسو با مارتیناکیس دست به آفرینش فرم هایش فراتر از ابعاد سه بعدی قابل فهم ذهن بشر امروزی می زد. (اندیشه گر برداشتی تجسمی از کمدی الهی دانته با تفکرات فلسفی رودن است) .
آدام مارتیناکیس با بهره بردن از فرم طراحی پلان در پروسه معماری از اندام بسان سازه ای (که فراتر از سه بعد طول و عرض و ارتفاع می بیندش) با فونداسیونی فلسفی در کش و قوس ها به چیدمانی تازه می رسد. او در دیجیتال آرت، اینستالیشنی اجرا می کند که در برخورد اولیه،خیال انسان به چالش کشیده می شود. بااینکه در حوزه دیجیتال آرت، ساخت مجسمه هایی از جنس صفرویک ،چیزی نو و تازه نیست اما کاری که مارتیناکیس در آن دارد رفته رفته صاحب سبک می شود اتفاقی شگرف است. او انسان را در آرمانشهری(و گاه پادآرمانشهر) از آشفتگی پیکسل هایش، به گونه ای بهم چفت و بست می دهد که انگار با امروز تفاوت چندانی ندارد. گویی فردایی را به تصویر می کشد که همین امروز است. آدم ها را بازآفرینی می کند و به مسخ می کشاند.
آدم را ناخوداگاه یاد سریال مشهور westworld می اندازد.کالبدهایی که دست ما نیست،محورهایی که x و Y و z اش سکون ندارند. آینده ای که داریم هر لحظه با اراده ای فراطبیعی به آن نزدیک و نزدیک تر می شویم.
کارهای مارتیناکیس آدم را نه در یک بعد تجسمی ، که فراپاشی شده از محیط می بیند که گاه در تنهایی هایش به دنبال ارضاء روحی ای می گردد که نداردش و گاه با کلونی هایش آمیزشی نامرغوب دارد.
مارتیناکیس در یک شاکله ی فراهندسی،مخاطبش را وادار می کند که به دور از اندیشه های شخصی اش، آینده را لمس کند و به تعاملی خارق العاده که گاه ترس گنگ نافهمیدگی حجم و گاه شگفتی رستگاری سوژه او را محاصره می کند بپردازد.